آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
تحول عقلانیت و گذار به توسعه

تحولات عقلانیت و گذار به توسعه

خلاصه‌ای از پیشگفتار دکتر محسن رنانی بر کتاب «عقلانیت نهادی»

بیش از هفتاد سال برنامه‌ریزی توسعه در ایران و پیامدهای آن برای جامعه و محیط طبیعی کشورمان بیانگر نوعی شکست در سازماندهی توسعه در ایران است. بخش اعظم منابع طبیعی (از جمله نفت، آب، جنگل‌ها و…) در این دوره به نام برنامه‌ریزی توسعه، یا مصرف شده یا آسیب دیده‌اند و آنچه امروز همچنان در دست ماست همان توسعه‌نیافتگی با همان ویژگی‌هایی است که در دهه‌های گذشته با آن روبرو بوده‌ایم. پرسش مهم این است که چه چیزی کم بود که ما با وجود صرف این همه منابع نتوانسته‌ایم گام‌های فرآیند توسعه را با سرعت مناسب طی کنیم و همانند کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی و مالزی امروز موقعیت مناسب‌تری را در فرآیند توسعه کسب کرده باشیم؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان به تحلیل‌های فراوانی که تاکنون ارائه شده است اشاره کرد؛ تحلیل‌هایی که موقعیت جغرافیایی، خشکی سرزمینی، مداخله بیگانگان، خودکامگی سیاست‌مداران، ناتوانی روشنفکران، عقب‌ماندگی نهادهای فرهنگی و اجتماعی و حتی کم‌مهارتی نهاد خانواده در پرورش استعدادهای لازم برای توسعه را به‌عنوان عوامل اصلی توسعه‌نیافتگی ایران ذکر کرده‌اند. در این پیشگفتار می‌خواهم از منظر دیگری به این مسئله بپردازم و آن مسئله عقلانیت است. بدون تحول لازم در کیفیت عقلانیت تک‌تک شهروندان جامعه و نیز در عقلانیت اجتماعی آنان نمی‌توان هیچ امیدی به تحولات توسعه‌آفرین در جامعه ایران داشت، حتی اگر باقی‌مانده منابع طبیعی ارزشمندمان را نیز صرف کنیم. 

به‌نظر می‌رسد تحول عقلانیت در ایران نتوانسته است همپای تحولات مربوط به نوسازی (مدرنیزاسیون) رخ دهد. صرف‌نظر از اینکه علل این کندی و کرختی تحول در عقلانیت ایرانی چیست، در اینجا می‌خواهم مفهوم این تحول را بازنمایی کنم؛ شاید در آینده نخبگان توسعه‌خواه با تمرکز بر عناصر تحول‌آفرین در عقلانیت ایرانی و سیاست‌مداران با اتخاذ راهبردهایی آموزشی و اجتماعی که به این تحول کمک می‌کند بتوانند راه‌های جدید فکری و عملی برای عبور ملت ایران از دوران بلند فروماندگی در مرحله گذار توسعه، بگشایند. 

موضوع محوری این کتاب تمرکز بر مفهوم عقلانیت نهادی است. خیلی خلاصه می‌توان عقلانیت نهادی را بر اساس تعریف دو نفر از بزرگان علوم جامعه‌شناسی و اقتصاد توصیف کرد. ماکس وبر جامعه‌شناس بزرگ که نخستین بار تقسیم‌بندی‌های دقیقی از عقلانیت ارائه داد، سه وجه «تفکر عقلانی» انسان را به‌صورت «تفکر عقلانی ابزاری»، «تفکر سنتی-عادتی» و «تفکر عقلانی ارزشی» تقسیم می‌کند. فردریش فون هایک (Friedrich Von Hayek) اقتصاددان بزرگ قرن بیستم نیز رفتارهای عقلانی انسان را در دو دسته «رفتارهای هدفجو» و «رفتارهای پیروی از قاعده» تقسیم می‌کند. رفتارهای مبتنی بر عقلانیت ابزاری آن دسته رفتارهایی است که در آن افراد برای دستیابی به اهداف موردِ‌نظرشان می‌کوشند تا بهترین (سریع‌ترین، ارزان‌ترین، مفیدترین و…) ابزارها را برای تحقق اهدافشان انتخاب کنند. رفتارهایی از جنس عقلانیت سنتی-عادتی رفتار‌هایی هستند که در چارچوب سنت‌های اجتماعی یا عادت‌های فردی رخ می‌دهند. اما از این نظر که وجه آگاهانه دارند عقلانی محسوب می‌شوند. و رفتارهای مبتنی بر عقلانیت ارزشی رفتار‌هایی هستند که معطوف به تحقق ارزش‌های مطلوب فرد هستند. این‌گونه رفتارها از این نظر که همراه با انتخاب‌ها و تصمیم‌های آگاهانه رخ می‌دهند رفتار‌های عقلانیِ ارزشی محسوب می‌شوند. به‌عنوانِ‌مثال، اینکه انتخاب کنیم که برای رفتن به محل کار از اتوبوس استفاده کنیم یا تاکسی، تصمیمی است که بیشتر مبتنی بر عقلانیت ابزاری است؛ اینکه در مراسم‌ عزاداری محرم لباس سیاه بپوشیم یا خیر بیشتر مبتنی بر عقلانیت سنتی‌-عادتی است؛ و اینکه سرمایه خود را به‌صورت ربوی قرض دهیم یا به‌صورت قرض‌الحسنه، یک رفتار مبتنی بر عقلانیت ارزشی است.  

در چارچوب نظریه هایک، رفتارهای هدف‌جو از جنس همان رفتارهای عقلانی ابزاری وبری بوده و رفتارهای پیروی از قاعده شامل هر دو دسته رفتارهای عقلانی سنتی-‌عادتی و عقلانی ارزشی وبری هستند. اکنون اگر عقلانیت نهادی را عقلانیتی در نظر بگیریم که هنگام انتخاب و اتخاذ تصمیم هر سه وجه تفکر عقلانی ماکس وبری را در نظر بگیرد یا هر دو وجه رفتار عقلانی هایکی را دَر‌بَر داشته باشد جنس عقلانیت فرد از جنس نهادی خواهد بود. دقت کنیم که در رفتارهای مبتنی بر عقلانیت ابزاری هدف فرد صرفاً حداکثرسازی منفعت است (کمترین هزینه، بیشترین سود، کمترین زمان، بهترین کیفیت و…)، در‌حالی‌که رفتارهای مبتنی بر عقلانیت سنتی‌-عادتی یا عقلانیت ارزشی رفتارهایی هستند که هدف آنها حل مسئله است. در مورد عقلانیت ارزشی می‌توان گفت که گرچه در رفتارهای مبتنی بر این نوع عقلانیت، ظاهراً هدف‌جویی وجود دارد اما به‌دنبال حداکثرسازی نیست و صرفاً قصد دارد مسئله‌ای را از طریق پیروی از ارزش‌ها حل کند. در واقع ارزش‌ها، برخی اختلاف‌ها را حل کرده یا بعضی رفتار‌ها و کنش‌ها را در جامعه مدیریت می‌کنند. به‌طورِ‌‌کلی می‌توان گفت خود ارزش‌ها برای حل مسائل تاریخی بشر به‌وجود آمده‌اند، پس عقلانیت ارزشی در‌نهایت معطوف به حل مسئله است. بر این اساس می‌توان گفت عقلانیت نهادی، عقلانیتی است که ترکیب حل مسئله و حداکثر‌سازی را به‌همراه دارد. و البته بسته به نوع مسئله‌ای که درباره آن باید تصمیم‌گیری شود ممکن است جنبه «حل مسئله» یا «جنبه حداکثرسازی منفعت» بر آن غلبه داشته باشد. کوتاه سخن اینکه آنچه در عمل در انتخاب‌های فردی ما رخ می‌دهد ترکیبی است از هر سه دسته وجوه فکر عقلانی یا هر دو دسته رفتار عقلانی. 

اینکه در یک فرد یا به‌طورِ عموم در یک جامعه سهم رفتارهای مبتنی بر هر‌کدام از این عقلانیت‌ها چه ترکیبی باشد بستگی به عوامل متعدد تاریخی و اجتماعی دارد؛ در واقع بستگی به مرحله‌ای دارد که آن جامعه در فرآیند تحول خویش از دنیای سنتی به دنیای مدرن در آن قرار دارد. جامعه‌ای که در آن نهادهای مذهبی و اخلاقی بسیار قوی باشند سهم عقلانیت ارزشی بالاست و جامعه‌ای که در آن نهادهای سنتی بسیار برجسته باشند سهم عقلانیت سنتی‌-عادتی بیشتر است. بنابراین در جوامعی که خصیصه هویت‌بخش اصلی آنها دین است بخش زیادی از تصمیماتشان مبتنی بر عقلانیت ارزشی است و در جوامع قومی و قبیله‌ای، بیشتر رفتارها از جنس عقلانی سنتی‌-‌عادتی است. در هر دوی این جوامع سهم عقلانیت ابزاری در فرآیندهای تصمیم‌گیری بسیار پایین است. به‌عبارتِ‌دیگر در دنیای پیشامدرن بخش اعظم رفتارها از طریق عقلانیت ارزشی و عقلانیت سنتی‌-عادتی مدیریت می‌شود و بخش کمی از رفتار‌ها مبتنی بر عقلانیت ابزاری است. حتی در بسیاری از موارد که تصمیمات از جنس تصمیمات اقتصادی است بازهم در جوامع سنتی، عقلانیت سنتی‌-عادتی یا ارزشی آن را ساماندهی می‌کنند.  

با ورود کشورها به تحولات دنیای مدرن کم‌کم سنت‌ها و ارزش‌های تاریخی‌-اجتماعی در تعارض با تحولات دنیای مدرن قرار می‌گیرند و بخشی از آنها تضعیف می‌شوند. دقت کنید که در واقع هم نقش ارزش‌ها و هم نقش سنت‌ها کمک ارزان و سریع به فرآیند حل مسئله در سطح فردی و جمعی و انجام انتخاب‌های کم‌هزینه است. وقتی ساختارهای سنتی و ارزشی تخریب می‌شود دیگر کمکی به حل مسئله نمی‌کنند. این مرحله‌ای است که برای جوامع در حال توسعه، به‌عنوان «مرحله گذار» نامیده می‌شود. در دوره گذار به‌علت اقتضائات مربوط به تحولات فناوری و بازارها، بازیگران اجتماعی مجبورند تا حد زیادی به تصمیمات از جنس عقل ابزاری متکی شوند؛ بنابراین سطح عقلانیت ابزاری به‌سرعت بالا می‌رود در‌حالی‌که سطح عقلانیت ارزشی و سنتی پایین می‌آید. به‌عبارتِ‌دیگر در دوره گذار مسائل قدیمی ممکن است تغییر یابند و مسائل جدیدی نیز شکل بگیرند که دیگر عقلانیت سنتی-عادتی و عقلانیت ارزشی راه‌حل مناسب یا اختصاصی برای این مسائل نداشته باشند، از این‌رو عقلانیت ابزاری با سازوکارهای خاص خود در پی پاسخ‌گویی و ارائه راه‌حل برای این مسائل جدید برخواهد آمد. راه‌حل‌های جدید و موفق طی فرآیندهای یادگیری و با گذر زمان درون ساختارها و ارزش‌های مدرن حک می‌شوند. جوامع مختلف دوره‌های گذار متفاوتی را طی می‌کنند، مثلاً جامعه‌ای مانند ژاپن یک دوره گذار را در حدود نیم قرن طی کرده است ولی در کره جنوبی دوره گذار دو تا سه دهه طول کشیده است. در دوره گذار هرچه جوامع با سرعت بالاتری بتوانند با ارزش‌های مدرن سازگاری پیدا کنند و سنت‌های مدرن را در ساختار روابط اجتماعی خود شکل بدهند می‌‌توانند فرآیند حل مسئله از طریق سنت‌ها و ارزش‌های مدرن را تسریع کنند و بنابراین آنها را کم‌هزینه سازند. در‌نهایت جوامع بعد از یک دوره گذار، آرام‌آرام می‌آموزند که از طریق فرآیند یادگیری مسائل خود را در چارچوب تجربه‌ها و ارزش‌های مدرن حل کنند و بنابراین یک ساختار سنتی‌-‌ارزشی مدرن شکل می‌گیرد. این بدان‌معنا است که همزمان که عقلانیت ابزاری به‌سبب تحولات فناوری رو به افزایش است سطح عقلانیت سنتی و عقلانیت ارزشی مدرن نیز رو به افزایش می‌گذارد. طبیعی است که سرعت تحول در عقلانیت ابزاری بسیار بیشتر از سرعت تحول در عقلانیت‌های سنتی-عادتی و ارزشی است. 

عوامل متعددی موجب می‌شوند که دوره گذار کوتاه یا طولانی شود؛ تنوع فرهنگی، تنوع قومی، تنوع مذهبی، تنوع جغرافیایی و نظایر اینها یا سنت‌های سیاسی می‌توانند این دوره را کوتاه یا دراز‌دامن کنند. مهم‌ترین وظیفه حکمرانی‌های توسعه‌خواه و روشنفکران جامعه همکاری برای کوتاه‌کردن این دوره گذار است. هرچه تعارضات ارزشی، مذهبی و سنتی جامعه یا ساختارهای حکمرانی جامعه با تحولات مدرن ناسازگارتر باشد امکان شکل‌گیری ارزش‌ها و سنت‌های مدرن کمتر می‌شود و بنابراین فرآیند گذار طولانی‌تر خواهد شد. تفاوت مهم کشورهای در حال توسعه در همین سرعت عبور از دوران گذار است و در واقع تفاوت پر‌هزینه یا کم‌هزینه‌بودن فرآیند توسعه نیز تابع طول دوران گذار است. این نکته‌ای است که برای تبیین وضعیت جامعه ایران در دوران پس از مشروطیت قابل تأکید است. وجود نفت، وجود سنت‌های حکمرانی تمامیت‌خواهانه، وجود نیروهای مذهبی متعصب و فاقد انعطاف و نیز مداخله‌های بیگانگان در ایران دست‌به‌دست هم داده است تا این دوره گذار به‌غایت طولانی و پر‌هزینه شود. 

اجازه دهید این مسئله را از دریچه دیگری نگاه کنیم. همان‌گونه که ذکر شد عقلانیت سنتی‌-‌عادتی و عقلانیت ارزشی کارکرد حل مسئله دارند و عقلانیت ابزاری تعیین‌کننده سرعت تحول و تکامل مادی، فیزیکی و رفاهی در یک جامعه است. بنابراین اگر قدرت حل مسئله را در مقابل سرعت تحول و تکامل مادی قرار دهیم، می‌توان نشان داد که در دنیای پیشا‌توسعه، قدرت حل مسئله بالا و سرعت تحول و تکامل پایین است. در دوره گذار به‌علت تخریب ساختارهای سنتی و ارزشی، قدرت حل مسئله پایین می‌آید درحالی‌که سرعت تحول و تکامل افزایش پیدا می‌کند. و در دوره توسعه‌یافتگی با شکل‌گیری ساختارهای ارزشی و سنتی مدرن دوباره قدرت حل مسئله همزمان با سرعت تحول و تکامل افزایش می‌یابد؛ بنابراین توسعه فرآیندی است که همزمان قدرت حل مسئله و سرعت تحول در یک جامعه افزایش می‌یابند. به‌عبارتِ‌دیگر در دوره گذار جامعه در دوره آشوب یا ناتوانی در حل مسئله قرار دارد و این همان فرآیندی است که جامعه ایران در دوران پس از مشروطیت طی کرده است و به‌نظر می رسد اکنون در مراحل پایانی دوره آشوب و ناتوانی حل مسئله به‌سر می‌برد. جامعه ایران اکنون در حال پوست‌اندازی و شکل‌گیری درون‌زای ساختارهای ارزشی و سنتی دنیای مدرن است. چیزی که در رژیم پهلوی تلاش حکومت برای شکل‌دهی آنها بود و شکست خورد اکنون به‌صورت درون‌زا در جامعه مدنی ایران به یاری گسترش ارتباطات جهانی در حال شکل‌گیری است. این نکته قابل تأکید است که اگر روشنفکران و حاکمان مراقبت کنند که در این مراحل نهایی دوره گذار، جامعه ایران وارد بی‌ثباتی نشود می‌توان امیدوار بود که کشور ما در یکی دو دهه آینده مراحل پایانی دوره گذار خود را طی کند. 

با‌توجه‌به توضیحات گفته‌شده اکنون می‌توان هزینه حل مسئله در جامعه را در طول زمان بررسی کرد. به‌نظر می‌رسد که در دوران پیشا‌توسعه، هزینه حل مسئله پایین و هرچه زمان می‌گذرد و جامعه‌ای وارد مراحل گذار توسعه می‌شود هزینه حل مسئله در آن جامعه بالا می‌رود. و سپس در مرحله توسعه‌یافتگی دوباره هزینه حل مسئله پایین می‌آید. 

این موضوع را می‌توان از منظر دیگری نیز صورت‌بندی کرد. در جامعه سنتی، حافظه جمعی است که از طریق عقلانیت سنتی‌-‌عادتی و عقلانیت ارزشی حل مسئله را بر‌عهده دارد. در جامعه مدرن، ظرفیت شناختی افراد هم به‌لحاظ رشد علمی و هم به‌لحاظ تغییر انگاره‌ها و مفروضات و افزایش نقش فرد در زندگی خویش و در جامعه تعیین‌کننده تحولات است. بنابراین می‌توان تغییرات جامعه از دوران سنتی به دوران توسعه را بررسی کرد. در یک جامعه سنتی پیشاتوسعه، ظرفیت حافظه جمعی برای حل مسئله در حداکثر خود عمل می‌کند. در دوران گذار ظرفیت حافظه جمعی برای حل مسئله کاهش می‌یابد ولی ظرفیت شناختی فردی جایگزین آن می‌شود و بیشتر مسئولیت حل مسئله را بر‌عهده می‌گیرد. دوباره در مراحل توسعه‌یافتگی که ارزش‌ها و ساختارهای مدرن برآمده از تحولات توسعه شکل می‌گیرد و ساز‌و‌کارهای نهادینه اجتماعی برای حل مسئله در چارچوب‌های مدرن پدیدار می‌شود، حافظه جمعی این بار در شکل نهادهای مدرن جایگزین روش‌های سنتی و ارزش‌های گذشته می‌شود و ظرفیت آن دوباره شروع به افزایش می‌کند به‌طوری‌که ظرفیت شناخت فردی همزمان با نهادهای مدرن مسئولیت حل مسئله را بر‌عهده می‌گیرند. نکته کلیدی این است که در فرآیند توسعه به نقطه‌ای می‌رسیم که حافظه جمعی با مسائل جدیدی روبرو می‌شود که امکان حل آنها را ندارد و زمان می‌برد که نهادهای جدید مدرن شکل بگیرند تا بتوانند آن مسائل را حل کنند. بنابراین طول دوره گذار بسته به سرعت شکل‌گیری نهادها و ساختارهای جدید اجتماعی می‌تواند کوتاه یا بلند باشد. 

به‌نظر می‌رسد آنچه در جامعه امروز ایران با آن مواجه‌ایم این است که جامعه اکنون در نقطه عطف تاریخی (آغاز دوره توسعهیافتگی) قرار دارد؛ جایی که در حال شروع به شکل‌دهی ساختارهای اجتماعی مدرن همراه با ارزش‌های متناسب با جامعه مدرن و تمرین برای یادگیری حل مسئله با ساختارهای مدرن است. گرچه در این زمینه مقاومت‌هایی از جانب نهادهای سنتی و حکومت وجود دارد اما جامعه در حال غلبه بر این موانع است. اگر ساختار حکمرانی نیز به این تحول می‌پیوست و این گذار را تقویت می‌کرد جامعه ایران با هزینه کمتر و سرعت بیشتری می‌توانست از نقطه عطف عبور کند و به‌سمت توسعهیافتگی حرکت کند. اما این گذار، ناگزیر است و در شرایطی کنونی که منابع طبیعی ایران کاهش یافته، نظام تدبیر نیز به‌غایت ناکارآمد شده، ساختار جمعیتی نیز بسیار جوان است و فناوری ارتباطات و اطلاعات نیز به کمک او آمده است به‌نظر می‌رسد که جامعه ایران به‌زودی و به‌سرعت از این نقطه عبور خواهد کرد. هم حکومت باید درک کند که به نقطه ناگزیر رسیده است و هم جامعه باید بداند که که در این نقطه قرار دارد و آینده از آن اوست. اکنون ما نیازمند ساماندهی راهکارهایی برای گفت‌و‌گوی جمعی در جهت گذار کم‌هزینه‌تر از این نقطه عطف هستیم. این آن چیزی است که امروز برعهده روشنفکران توسعه‌خواه و آن بخش‌هایی از نظام تدبیر است که متوجه ضرورت گذار به توسعه شده‌اند. زمان به‌نفع این گذار عمل می‌کند. تنها کاری که باید بشود این است که نخبگان با مشارکت جدی در فرآیندهای اجتماعی مانع آن شوند که کنشگری‌های دوران بحران منجربه بی‌ثباتی و درهم‌ریزی شود. گذار به‌سلامت و کم‌هزینه از این نقطه یکی از بزنگاه‌های جدی تاریخ توسعه در ایران است. 

این کتاب -‌که حاصل تلاش‌های فکری نویسنده در دوران تدوین پایان‌نامه دکتری خویش و گفت‌و‌گوهای مستمر و بلندمدت ما با یکدیگر است‌- می‌تواند گام آغازینی برای فهم مسئله عقلانیت ایرانی و گفت‌و‌گو درباره آن باشد. فهم مسئله عقلانیت ایرانی، آسیب‌شناسی آن و جست‌و‌جو برای راه‌های تکامل آن یکی از مهم‌ترین گام‌هایی است که روشنفکران توسعه‌خواه در ایران باید به گفت‌و‌گو درباره آن دامن بزنند و سطح آگاهی اجتماعی ما را نسبت به آن افزایش دهند. امید که چنین شود. 

 

متن کامل مقدمه پیشگفتار دکتر رنانی بر کتاب «عقلانیت نهادی» را در اینجا مطالعه کنید.

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب