مقدمه دکتر محسن رنانی بر کتاب روایت محمد-سان
بخشی از مقدمه دکتر محسن رنانی بر چاپ اول کتاب:
یکی از بختیاریهای پیرانهسر من، آشنایی با محمد-سان بوده است. آنگاه که دیگر تو خودت را پیری میدانی و مدعی هستی که میتوانی یا میخواهی راهبری کنی، آنگاه پیر دیگری از راه برسد و گوش تو را بگیرد و یک گوشه بنشاند و بگوید که راه دراز و ناهموار است، خامی و شتاب مکن. این حکایت من و محمد-سان بوده است. در دوران گفتوگوهای توسعه -در سفری که او از ژاپن به ایران آمده بود- برای شروع نگارش روایت او، از ایشان دعوت کردیم و در همان نشست اول چنان انفجاری در فضای گفتوگوی ما (در نشستهایی که در دانشگاه تربیت مدرس برگزار میشد) رخ داد و چنان سؤالات استخوانسوز و نقدهای پریشانسازی را نسبت به «روایت صفر» خویش و روش روایتنویسی ما کرد که تقریباً همه شرکتکنندگان در آن جلسه قید تدوین روایت محمد-سان را زدند. میگفت: این شیوه در نشستهای شما همهمه است گفتوگو نیست؛ محاوره یا همکلامی دستساز است؛ به قول عربها محادثه (به نوبت حدیث نفس گفتن) است؛ هرکس حدیث خود کند (مانند بازی بولینگ) بدون اینکه گوش دهد آن دیگری چه میگوید (مانند بازی تنیس). میگفت: در ایران هنوز گفتوگو به گفتار و مباحثه نمیرسد، بنابر این به برآمدن گفتمان (دیسکورس) یاری نمیرساند؛ گفتوگو یک نشست برای ارائه یافته یا مرور مطالعات درباره موضوعی مشخص نیست، یک حرکت است، یک جریان دو یا چندسویه برای آشکارسازی معنی برساخته شده و به ارث رسیده، نوسازی مستمر و واسازی آن است؛ گفتوگو این نیست که در جلسهای بنشینیم و درباره چند مفهوم و فرضیه و دیدگاه فردی خاص سخن بگوییم و دلخوش باشیم که معنی را یافتهایم؛ معنی در میان ما در گردش است؛ گفتوگو یک همسفری است برای دگرگونسازی بار معنایی آنچه هستیم …
این کتاب، روایت این همسفری، همآموزی، همشنوی و همعملی است؛ قصه کودکی ما از دانه تا دانه است. با محمد-سان همسفر شویم تا کودکیِ پایان را با هم بیاموزیم و با هم معنی کنیم. بدون فهم کودکی، هم در آغاز، هم در فرآیندها و هم در پایان، فهم سیمرغ توسعه دشوار است. بنابراین در این روایت با محمد-سان همراه میشویم تا از عصرِ کودکیِ آغازین به عصرِ کودکیِ پایان برویم و در هر منزلی جستوجوگر و پرسشگر باشیم؛ و در این همسفری دنیاها و عوالمی را کشف میکنیم که پیشتر ندیدهایم، و با مفهومی از کودکی آشنا میشویم که پیشازاین نمیشناختیم. جهانی که در این همسفری به آن پای میگذاریم، نامش «دنیای تربیت» است (که محمد-سان اصرار دارد بگوید پداگوژی). در این روایت، با محمد-سان از شهرهای مختلف دنیای تربیت گذر می کنیم و از سبزهزارها و کویرهای گوناگون عبور میکنیم تا هریک به فراخور خویش بارمعنایی توسعه را در خود واسازی کنیم و به «فهم کودکی و توسعه» برسیم؛ آنگاه شاید آرام بگیریم و شایسته آنکه جستوجوی تازهای آغاز کنیم و پرسش تازهای را در پیش بگذاریم؛ که توسعه یعنی همین توالی مستمر رفتنها، رسیدنها و دوباره شروعکردنها.
بهگمان من، تمایز روایت محمد-سان با روایت دیگر صاحبنظران از مسئله توسعه ایران (روایتهایی که تاکنون استخراج کردهایم) این است که اندیشمندانِ دیگر، تلسکوپی به دست گرفتهاند و جهانِ ایران را تماشا کردهاند ولی محمد-سان جهانِ ایران را با میکروسکوپ تماشا کرده است. آن صاحبنظران، از بالا و گاهی خیلی بالا، چشمانداز ایران را نشانمان میدهند و ما را از فراز سپهرهای کلانِ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی عبور میدهند، گویی در آن افقهای بالا از آن سپهرها فیلم میگیرند و ما را به تماشا مینشانند و سپس از دل این فیلمها، برای توسعه ایران نسخه و توصیه و راهکار میجویند. ولی محمد-سان دست ما را میگیرد و بهصورت زنده به تماشای زندگی روزمره همین امروزمان در قریههای تربیت میبرد و کوچهبهکوچه، خانهبهخانه و حجرهبهحجره داستان توسعه ما را از دل قصهها و غصههای مادرانمان و کودکیهای روزمرهمان بیرون میکشد. زانو به زانوی کودکان مینشیند و آینهسان چشمدرچشم آنها میدوزد و از قصههای مادرانشان میپرسد و با آنها شعرهای کودکیشان را زمزمه میکند و آرزوهای آنان را میکاود تا قصه توسعه ما را از دل غصههای این کودکان و قصههای مادرانشان پدیدار کند. بهگمان او، اگر امروز ما نمیتوانیم قدم از قدم برداریم شاید بهسبب این است که در چنبره قصههای مادرانمان گرفتار آمدهایم. آشکارسازی این قصهها و واسازی آنها همتی است که او پیشه کرده است …
در واقع محمد-سان برای فهم توسعه، از مشاهده عینی امروز شروع میکند، از واکاوی قصههای مادران و غصههای کودکان در فرآیند ساختن جهان خود، ولی دیگر اندیشمندان معمولاً بر مشاهده تاریخی و ذهنی دیروز و تلاش ستمگران برای ویرانکردن دنیای دیگران تمرکز میکنند. محمد-سان از خودِ واقعهای که حی و حاضر و زنده و در جریان است گزارش میدهد، درحالیکه دیگران از خبرِ واقعه گزارش میدهند. گویا واقعهای رخ داده و تمام شده است و اکنون ما باید مراقب باشیم دیگر رخ ندهد یا ترتیبات رخدادنش را آنچنان که می خواهیم یا می فهمیم اصلاح کنیم. در یک کلام، نگاه محمد-سان کمک میکند تا ما مسئله توسعه را زندهتر و زمینیتر ببینیم. انگشت اشاره او بهسوی اینجا و اکنون ایران است و بیش از طرح پرسش چیستی یا چرایی معطوف به پرسش چگونگی است …
بخشی از مقدمه دکتر محسن رنانی بر چاپ دوم کتاب:
«روایت محمد-سان» زود (حدود چهار ماه بعد از رونمایی) به چاپ دوم رسید. این خبر دلپذیری است. این نشان میدهد که مسئلۀ توسعه بهویژه از منظر کودکی، مدرسه، تربیت و نظامآموزشی، اکنون دغدغهای جدی شده است و خیل گستردهای از اهالی فرهنگ و اندیشه، به امید یافتن راهی برای تحول در آن، مشتاق گفتوگو درباره آن هستند. خوشبختانه در سالهای اخیر، برای تحول در حوزۀ آموزشوپرورش، تقریباً نگاهها از حوزۀ رسمی به سوی خودمان چرخیده است؛ یعنی خودمان باید راهی برای خودمان بیابیم و دیگر منتظر شهاب ثاقبی در آسمان سیاست نباشیم. ای کاش در همۀ حوزهها این چرخش رخ دهد.
تفاوت محمد-سان با بقیۀ روایتگران توسعه (۲۵ روایتگری که تاکنون روایت آنها را استخراج کردهایم) در این بوده است که با پایان یافتن تدوین روایت و رونمایی از کتاب آن، پروژه روایتش پایان نیافته است، بلکه تازه آغاز شده است. از همان روز اول پس از رونمایی، محمد-سان به دنبال گرفتن نظرات دربارۀ کتاب بود و گفتوگوهایش با منتقدان کتابش تازه شروع شد. نشستهای گفتوگویی و رفتوبرگشت نوشتاری نظرات.
محمد-سان دیالوگ را نخست با خود کتاب آغاز میکند و سپس با خوانندگان و شنوندگان کتاب و سپس با منتقدان کتاب و این چرخه را همچنان ادامه میدهد، نه تا جایی که خودش یا همه خسته شوند، بلکه تا جایی که منطق دیالوگ فرمان توقف بدهد. یعنی زاده شود ایدهای که باید زاده شود و بلوغ یابد، اندیشهای که باید بلوغ یابد.
در واقع در فرایند چنین رفت و برگشتی بوده است که نقدهای سه استادی که در نشست رونمایی شرکت کردند، و پرسیدند و نقد کردند و به پرسش حاضران پاسخ دادند، نهایتاً به همان سخنان داخل نشست پایان نیافت و پس از نشست رونمایی نیز ادامه یافت. بهدیگر سخن، آنان در فرایند دیالوگ زایمان فکری دیگری کردند و حاصل آن مقالههای سهقلویی شد که در این چاپ دوم گنجانده شده است و این چرخه البته ادامه مییابد تا در چاپ سوم چندقلوهای دیگری به این کتاب افزوده شود. و علم زنده یعنی همین: علمی که در خودش متوقف نمیشود بلکه خود را مکرر میآفریند و در هر آفرینش، کودک اندیشۀ تازهای متولد میشود که زیباتر و پیشرفتهتر و دقیقتر و توانمندتر از والدین خویش است.
در مقدمۀ چاپ اول گفتم که چگونه درفرایند تدوین این روایت و تعامل با محمد-سان، در عمل معنای دیالوگ در ذهن من تغییر کرد. محمد-سان در فرایند رونمایی و شنیدن نقدها و نشستهای پسازآن نیز معلمی کرد و معنا و عطر «همشنوی» (دیالوگ) رابه ما چشاند.
در چاپ دوم نه تنها مقالات سه منتقد ارجمند چاپ اول روایت، افزوده شده است، بلکه اصلاحات نگارشی و ویرایشی تازهای نیز در متن روایت انجام شده است و چند پاورقی نیز در برخی صفحات افزوده شده است.
مطالعه متن کامل مقدمه و تهیه کتاب روایت محمد-سان
دیدگاهتان را بنویسید