تجربه امکان تدوین فرانظریه توسعه یا بسندگی توصیف توسعه
پویش فکری توسعه – رصدخانهی توسعه
تحولات در دنیای امروز بهقدری سریع شده که همیشه احساس میکنیم از بخشی از تحولات عقب ماندهایم. بهروزبودن برایمان مهم است چون اگر بخواهیم برای آینده برنامهریزی کنیم، دستِکم باید تحولات امروز را درک کرده باشیم و تاریخ را نیز فراموش نکنیم. همیشه این سؤال ذهن را مشغول میکند که دنیا با این سرعت به کجا میرود و چه هدفی در سر دارد که چنین سریع و شتابان برای وصالش حرکت میکند. چه شوقی در قدمهای دنیای مدرن میتواند چنین انرژی بزرگی ایجاد کند، که این جثه عظیم را با این سرعت بهحرکت درآورد. واقعیت این است که هرچه در لابهلای فلسفه و اقتصاد و سیاست بگردیم، هدفی پیدا نمیکنیم. اعتیاد جهان به حرکت و تحول است که روزبهروز شدیدتر میشود، بهطوریکه دوست دارد همهچیز را بهتر کند و اجازه ندهد هیچچیز دیگری بدتر شود! شوق دنیا به خودِ تحول و تسلطیافتن بر پدیدههاست. مقصدی در کار نیست. دنیای جدید اسم این شوق را توسعه گذاشته است.
در رشته اقتصاد بعد از همه نظریهها و اثباتها و فرضیهها، به دنیای عمل که وارد شویم مشابه همین سؤالات پیشِروی دانش اقتصاد قرار میگرفت و سؤال میشد چگونه درآمد و رفاه مردم بیشتر شود؟ چگونه تعداد بنگاهها بیشتر شود؟ چگونه اشتغال بیشتر شود؟ چگونه تولید بیشتر شود؟ چگونه سرمایهها بیشتر شود؟ یا چگونه کیفیت تعاملات اقتصادی بیشتر شود؟ چگونه بهرهوری بیشتر شود؟ چگونه کیفیت محیط کسبوکار بیشتر شود؟ و سؤالاتی از این دست بود که کاربرد همه ابزارهای داخل جعبه اقتصاد را نمایش میداد. اسم همه این تحولات کمی و کیفی را توسعه اقتصادی گذاشته بودند. با دوستی در رشته علوم سیاسی صحبت میکردم و او نیز غایت و کاربرد همه نظریهها را ایجاد تحولاتی برای توسعه سیاسی میدانست. علوم اجتماعی، علوم فرهنگی، علوم فردی و روانشناختی نیز در کاربرد به توسعه اجتماعی، توسعه فرهنگی و توسعه فردی میانجامیدند. حتی علوم مربوط به محیط زیست نیز میخواست از تخریب اجزای محیط زیست در لابهلای انواع دیگر توسعه جلوگیری کند و درصورتِ امکان آن را بهبود بخشد. اهمیت مطالعات توسعه اینجاست که کاربرد همه علوم انسانی و اجتماعی را بهمنصه ظهور میرساند.
اما توسعه چیست؟ توسعه برای ما چیست؟ چگونه محقق میشود؟ آیا تحقق توسعه یا حرکت برای توسعه یک مسیر واحد دارد یا اینکه هر جامعهای و هر فردی باید مسیر خود را بشناسد و طی کند؟ آیا توسعه تعریف ثابتی دارد و یا اینکه تحولات سریع دنیای جدید باعث میشود لحظه به لحظه معنای توسعه نیز تغییر کند؟ آیا نگاه توسعه به گذشته بوده و بر تحول آنچه بوده، متمرکز است و یا بیشتر به آینده توجه دارد و تمرکز آن بر خلق دستاوردهای جدید است؟ حالا فرض کنیم توسعه را میفهمیم، چگونه باید متوجه شد که رو به جلو حرکت میکنیم و یا رو به عقب؟ با چه ابزار و معیاری میتوان ارزیابی کرد که جهت و سرعت حرکت ما توسعهمدارانه بوده یا نه؟
هم سؤالات و هم پاسخ آنها خیلی پیچیده شده است. بنابراین مانند همه دانشطلبان دست به دامن نظریهپردازان حوزه توسعه شدیم. اما تفاوتها، تعارضات و ابهامات تعاریف توسعه، کار پاسخ به سؤالات را بسیار مشکل میکرد. تصمیم گرفتیم برای درک بهتر مفهوم توسعه، فهرست کاملی از نظریهپردازان توسعه را گردآوری کنیم. فهرستی از نظریهپردازان داخلی و خارجی توسعه تشکیل شد و با جمعی از دوستان پژوهشگر در حوزههای مختلف علوم انسانی صحبت کردیم و برنامه مطالعه همه این نظریهپردازان هماهنگ شد. مطالعه آغاز شد و خلاصههایی از دیدگاههای نظریهپردازان خارجی دریافت میکردیم که هرکدام معنای توسعه را به یک سمتوسو درک کرده بودند. با نظریهپردازان داخلی گفتوگو میکردیم و آنها نیز دیدگاههای ویژه خود را داشتند. در ابتدا کاملاً احساس کرده بودیم که توسعه همان فیل مولاناست که هرکسی تنها بخشی از این فیل بزرگ را درک کرده و بهدرستی و با دقت نظر بر آن بخش تمرکز دارد و آن را بهعنوان شناخت خود از توسعه اعلام میدارد. اما هرچه تلاش کردیم نتوانستیم تصویری از فیل توسعه ارائه دهیم که جامع نظریات همه صاحبنظران داخلی و خارجی باشد. گویا وقتی زاویه دید فرق میکرد، فیل هم کمی تغییر قیافه میداد! تعارضات داخل نظریه، تعارضات مکتبی، تعارضات پارادایمی و تعارضات فلسفی را چه میکردیم؟
پیش خود پرسیدیم حال که این همه تعریف از توسعه وجود دارد و هرگز امکان ایجاد جمعبندی و استخراج یک فرانظریه جامع وجود ندارد، پس مسئولان و برنامهریزان توسعه کشور بر چه اساسی ۷۰ سال است برای توسعه کشور برنامهریزی میکنند و چطور پس از چیستی از چگونگی توسعه صحبت میکنند؟ با چه پشتوانهای چگونگی را تشخیص میدهند و برای اجرای آن برنامهریزی میکنند؟ پس به گفتوگو با آنها پرداختیم. اما درست حدس زده بودیم، آنها نیز درگیر همان تعارضات و تفاوتهای نظری بودند و همواره انرژیهای سیستمی در بین این اختلافات در حال هدررفتن بوده و هست. سرانجام برنامههای توسعه به یک عنوان شیک تبدیل شده است که هرچند در عمل کاربرد چندانی ندارد، اما دستِکم آرزوهای تصمیمگیران و تصمیمسازان را یکجا درج میکند و ما را از این جهت که بهطورِمنظم برنامه توسعه مینویسیم و حتی افق چشمانداز ۲۰ ساله هم داریم، شبیه به کشورهای توسعهیافته میکند. چقدر ناباورانه در پشت ویترین توسعهیافتگی غرب از انعکاس تصویر توسعه آنها بر عینکمان لذت میبریم.
کار درست، قابل اجرا و شدنی نبود. کار درست این بود که تصویر فیلی که هریک از نظریهپردازان توسعه گوشهای از آن را نمایشگری کرده بودند را رسم کنیم و قطعات پازل را به هم بچسبانیم و اگر کاستی و ابهامی نیز در تصویر فیل بود، گزارش کنیم. با این کار همه راضی بودند و همه در این اجماعِنظر سهمی ایفا کرده بودند. چقدر خوب بود اگر این کار شدنی بود. خیلی سریع فهمیدیم که کار درست، لزوماً شدنی نیست! بنابراین بهدنبال دومین – بهترین راهِ گریز گشتیم. «توصیف توسعه» بهنظر شدنیتر میآمد. یعنی بیاییم همه مصادیق و مفاهیمی که ما آنها را توسعه مینامیم، گردِهم جمع کنیم و سپس با دستهبندی آنها «درخت نظری توسعه» را تشکیل دهیم. همان درختی که مدیریت دانش را نیز در دست میگیرد و نظام فکری و نظم ذهنی را ایجاد میکند. بر سر مصادیق اجماعِنظر بیشتری بود. از رشتههای مختلف و سطوح مختلف کمک خواستیم تا همه مفاهیمی که از نظر آنها توسعهیافتگی را نمایش میدهد، برای ما ارسال کنند. آشنایی با صدها مفاهیم متعدد که همه «بهترشدنها» را نشان میداد تجربه بینظیری بود و دامنه فکری را بسیار وسیع میکرد. دستهبندی و درختوارهکردن آنها اما کار سادهای نبود. سؤال همه علوم این است که اگر بفهمیم این مفهوم دقیقاً چیست و چگونه در دنیای امروز عملیاتی میشود، چطور میتوان آن را اندازهگیری و ارزیابی کنیم؟ برای همین بهصورتِموازی تلاشی را آغاز کردیم تا قدم در راه نهیم و چیزی نپرسیم، بلکه راه بگوید که چون باید رفت. تلاش این بود که در جهان امروز بسیاری از کشورها در تجربه خود از توسعه شاخصهایی طراحی کردهاند که سالهاست آنها را محاسبه میکنند و کشور خود و دیگر کشورها را بر اساس آن ارزیابی و رتبهدهی میکنند. شاید مرور همه آنها بتواند «درخت تجربی توسعه» را به ما نمایش دهد. درختی که برگهای آن، تجربه کشورهای توسعهیافته از دستیابی به توسعه بوده است. با شروع مطالعه شاخصهای توسعه فهمیدیم وارد دریای عظیمی شدهایم که بهزودی و بهسادگی تمام نمیشود، اما راه دیگری نداشتیم. تنها یک نهاد یعنی بانک جهانی قریب به ۱۵۰۰ نماگر توسعه را ارائه کرده است و سازمانها و نهادهای مشابه بسیاری بودند که هرکدام تعداد زیادی شاخص را ارائه میکردند. به ۶۷ نهاد و سازمان رسیدیم که اصلیترین فعالان حوزه محاسبه «چگونه بهترشدن دنیا را اندازه بگیریم» بودند و نزدیک به ۳۰۰۰ نماگر و شاخص را ارائه کرده بودند؛ دنیایی از مفاهیم متعدد و روشهای محاسباتی متفاوت. برخی واقعیت را میسنجیدند و برخی ذهن انسانها و درک افراد از واقعیت را محاسبه و کمیسازی میکردند. برخی فرآیندها را میدیدند و دیگران نتایج را ارزیابی میکردند. برخی تفکیکشده محاسبه میکردند و دیگران بینرشتهای و ترکیبی تحلیل میکردند.
دو مسیر موازی، راهکار را نشان داد. ترسیم درخت نظری توسعه و غربالگری شاخصهای جهانی برای اتصال به مفاهیم درخت نظری توسعه باعث میشد تا همزمان توصیفی از توسعه بهدست آید و از تجربه محاسباتی جهان نیز برای ایجاد قابلیت محاسبه آن «توصیف جدیداً خلقشده» استفاده کنیم. توصیفی که از همه ارائههای قبلی دنیا کاملتر باشد و مهمتر اینکه بتواند ذهن را برای درک مفاهیم و مصادیق توسعه نظمدهی کند. مسیر طی شد و آنچه از علم و عقل داشتیم کنار هم گذاشتیم تا بهترین درخت نظری و بهترین شاخص ترکیبی برای نمایشگری آن درخت ایجاد شود. از متخصصان و صاحبنظران طلب کمک کردیم و با اصلاح و نهاییسازی به مجموعهای دست یافتیم. نام این مجموعه را «درخت دانش توسعه» نامگذاری کردیم. درخت دانش توسعه به ما کمک میکند تا اولاً با یک دستهبندی ذهنی به سراغ توسعه برویم و ثانیاً جایگاه هر مفهوم خرد را در نقشه کلان درخت دانش پیدا کرده و ارتباط بین مفاهیم را بررسی کنیم.
میتوان گفت توسعه دارای شش منظر اصلی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فردی و زیستمحیطی است. تفکیک این شش حوزه به این معنا نیست که ابعاد توسعه از هم قابل تفکیک و مستقل هستند، بلکه اتفاقاً هدف از این دستهبندی و تفکیک، نمایش یکپارچگی میان ابعاد توسعه است و تأکید بر اینکه سخنگفتن از توسعه در هریک از این ابعاد بدون درنظرگرفتن پیامدهای آن در دیگر ابعاد دارای منطق نظری و تجربی نیست. درواقع، توسعه یک مفهوم است که تنها از شش جهت و منظر مختلف به آن نگاه میشود و هر منظر نکات ویژه خود را به ما نمایش میدهد. بنابراین برای تحلیل مسئله توسعه و ارتباط این شش منظر تلاش میکنیم یک رویکرد سیستمی اتخاذ کنیم. آنچه رویکرد سیستماتیک به ما میآموزد این است که حوزههای مختلف یک سیستم اجتماعی دارای موجودیت مستقل اما یکپارچه هستند. به این معنا که هر حوزه دارای هدف و قواعد بازی منحصربهفرد خود است، اما درعینحال این حوزهها از هم جدا نیستند و تغییرات در هر حوزه در حوزههای دیگر اثرگذار است. بهعبارتی این حوزهها با هم تغییر و تحول پیدا میکنند. ازسویدیگر این حوزهها قاعدتاً باید دارای ارزشهای مشترک با هم باشند. در غیراینصورت دچار تضاد و کشمکش میشوند و هیچکدام نهتنها به هدف خود دست پیدا نمیکنند، بلکه تکامل سیستم را نیز دچار مشکل میکنند.
ما بر این باور هستیم که اگرچه منظرهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، فردی و زیستمحیطی توسعه قابل تفکیک از هم هستند، اما این بهمعنی استقلال آنها از یکدیگر نیست. این شش حوزه تحتِتأثیر تحولات و برنامهها قرار میگیرند و همگی هزینه بیبرنامگی و کژکارکردی را متحمل میشوند. برای مثال سخنگفتن از توسعه در منظر اقتصادی در فضای سرکوب سیاسی بیمعناست یا سخنگفتن از رفاه درصورت تخریب منابع طبیعی نادرست است. رویکرد سیستمی همواره به ما یادآوری میکند که توسعه یک کل است، یک سیستم است که هرکدام از این حوزهها در ارتباطی که با هم دارند درنهایت به توسعه خدمت یا خیانت میکنند.
ما معتقد به ساختار «پلکان مارپیچ» برای توسعه هستیم. توسعه که بهنوعی تحول کمی و کیفی در جهت بهبود ابعاد ششگانه بیان شده است، ما را در اولین قدم به یاد پلههایی میاندازد که افراد، گروهها، بنگاهها، جامعه و دولت بههمراه نهادهای مرتبط با هر بخش از این پلکان بالا میروند و بهسمت هدف واحد و مشخصی حرکت میکنند. این مثال ارتباطی جدید بین ابعاد مختلف توسعه را نمایش میدهد که جدا از تأثیر و تأثرات این ابعاد بر یکدیگر، از اهمیت ویژهای برخوردار است. ستونهایی که پلکان توسعه را نگه داشته و هدایت میکنند شش محوری هستند که در بالا برشمرده شد.
این پلکان توسعه ما را در طبقات توسعهیافتگی بالا میبرد. کشورها میتوانند از توسعه در وضعیت اخطار به توسعه در وضعیت هشدار و سپس به وضعیت در آستانه توسعه ارتقا یابند و سپس پیشرو در توسعه شوند و درنهایت بهعنوان کشوری توسعهیافته قلمداد شوند. این طبقات تنها با طیکردن پلکان ابعاد مختلف در هر طبقه ممکن خواهد بود. بهعنوانِمثال اگر توسعه اقتصادی را دنبال کنیم و حتی در کوتاهمدت بتوانیم تحولات قابل توجه کمی و کیفی ایجاد کنیم و به اقتصاد رونق بخشیم و بهعبارتی پلههای اقتصادی توسعه را در یک مرحله طی کنیم، به بزنگاه سیاسی نزدیک میشویم که باید دولت و مردم از توسعه سیاسی بالاتری بهرهمند شوند. مشارکت سیاسی مردم و توزیع قدرت در نهادهای مردمی و احزاب و دسترسی و شفافیت و حاکمیت قانون و… در گام دوم لازمه تداوم توسعه اقتصاد خواهد شد. به این معنا اگر نهادهای نرم و سخت در یک کشور در مقابل توسعه سیاسی مقاومت کنند، یعنی کشور نمیتواند از پلکان سیاسی بالا رود و در این مرحله سقوط میکند و حتی توسعه شکلیافته اقتصادی نیز بهمرور تخریب میشود. بههمینصورت اگر در این مرحله حتی بتوان از توسعه سیاسی نیز عبور کرد، مردمیکه مشارکت سیاسی خود را افزایش داده و قدرت سیاسی را نیز در نهادهای خود میبینند بهدنبال توسعه اجتماعی و ایجاد آزادیهای اجتماعی، برابری اجتماعی و… خواهند بود و اهداف توسعه اجتماعی مطالبات عمومی مردم خواهد شد. حال اگر نهادهای فرهنگی و دینی و سیاسی و… در مقابل توسعه اجتماعی مقاومت کنند پلکان توسعه در این مرحله سقوط را بههمراه خواهد داشت و توسعه در دو مرحله اقتصادی و سیاسی را تخریب میکند و مشارکت سیاسی مردم نیز کاهش مییابد و بهلحاظ اقتصادی نیز کشور تنزل خواهد کرد. همین سخنان درموردِ محیط زیست و توسعه فردی و فرهنگی نیز صادق است. ترتیب این ابعاد در پلکان توسعه در نظر صاحبنظران مختلف، متفاوت است اما آنچه روشن است، این است که کشورها در طول تاریخ توسعه خود به بزنگاهها یا پلههایی از توسعه در ابعاد مختلف میرسند که باید تحولات کمی و کیفی لازم برای تحقق آن را ایجاد کنند. اگر هر نهادی در مقابل چنین تحولاتی مقاومت کند، مسیر توسعه تخریب خواهد شد و نهتنها ادامه آن عملاً امکانپذیر نیست بلکه فرآیندهای طیشده نیز روند تخریب را آغاز میکنند و نیروها بهسمت بازگشت به توسعهنیافتگی و تخریب درونی سیستم هدایت میشوند.
در جمعبندی باید گفت آنچه ما در مسیر تدوین فرانظریه و بُعد تنظیم درخت دانش توسعه دریافتیم این بود که در دنیای امروز باید برای توسعه به آینده نگریست و الزامات توسعه در دنیای آینده را فراهم کرد. البته باید برای ایجاد توان و قابلیت، جهت اجرای راهبردهای رو به آینده، ابتدا توسعه بهمعنای دنیای گذشته و دنیای فعلی را تحقق بخشید. یعنی نمیتوان بدون رشد اقتصادی و تأمین حداقل معیشت و رفاه مردم (مبنای گذشته توسعه) و همچنین بدون آزادی فردی و اجتماعی و ایجاد پاسخگویی و شفافیت (مبنای دیروز توسعه) و یا بدون تعیین و ایفای نقش در عرصه بینالملل و ارتباطات فعال جهانی (مبنای امروز توسعه) یا بدون نوآوری و دانشبنیانکردن اقتصاد و تقویت زیرساختهای الکترونیکی و فنی (مبنای امروز توسعه با نگاه به فردا) و بدون متناسبسازی توسعه با شرایط اقلیم و محیط زیست (مبنای مسلم توسعه فردا) بهدنبال شناخت و اجرای راهبردهایی رفت که در آینده توسعه را رقم میزند و ارزیابی توسعه را ایجاد میکند.
دیدگاهتان را بنویسید