چالش توسعه ایران: کمبود تلاش برای توسعه یا زیادی موانع توسعه؟
پویش فکری توسعه – رصدخانهی توسعه
بنگاهی را تصور کنید که با هدف تولید دوچرخه تأسیس شده است و هر ماه تعداد زیادی بدنه دوچرخه، چرخها و سایر قطعات را خریداری و در انبار خود قرار میدهد تا فرآیند دوچرخهسازی ادامه پیدا کند. اگر این بنگاه قصد توسعه و افزایش تعداد دوچرخههای تولیدی را داشته باشد، اولین پیشنهاد این است که باید تعداد قطعات دوچرخه بیشتری خریداری کند تا امکان توسعه بنگاه فراهم شود. پس بنگاه خرید قطعات را افزایش میدهد. اما میبیند در تعداد دوچرخهای که تولید میشود تغییری ایجاد نشده است! بنابراین دومرتبه تصمیم میگیرد حجم خرید قطعات را برای ماه بعد افزایش دهد، پس از بررسی دوباره متوجه میشود تعداد دوچرخه خروجی تغییری نکرده است. شما فکر میکنید مشکل کجاست؟ بله بهسادگی میتوان گفت تعداد کارگرانی که این دوچرخه را سرهم کرده و به بازار عرضه میکنند برای سطح جدید توسعه کافی نیست. این مثال بسیار ساده البته نمیتواند بهطورِدقیق بحث ما را روشن کند، اما برای آمادگی ذهن مناسب است.
سؤال این است که آیا در توسعه ایران حجم سرمایهگذاری انجامشده در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فردی و زیستمحیطی با توسعهای که در این ابعاد صورت گرفته است، تناسب دارد؟ اگر چنین تناسبی وجود داشته باشد، به این معناست که فرآیندهای توسعه نیز متناسب با سرمایهگذاریها ارتقاء یافتهاند و مشکلی در این میان نیست. اما اگر این دو متناسب نباشند، چالش توسعه ایران، مشابه با بنگاه مثالی ما خواهد بود. در این یادداشت قصد داریم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا حجم توسعه تحققیافته در ایران متناسب با سرمایهگذاریهای انجامشده است؟
برای تحلیل بهتر و دقیقتر از شاخصهای توسعه کمک میگیریم. شاخصهایی که منظرهای مختلف توسعه را نمایشگری میکنند را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد. دسته اول شاخصهای «توسعهساز» هستند که بهبود وضعیت در آنها منجر به حرکت در مسیر توسعه میشود. این شاخصها بهنوعی همان سرمایهگذاریهایی هستند که برای توسعه صورت میگیرد. بهعنوانِمثال زمانی که زیرساختهای صنعت افزایش مییابد، لزوماً بهمعنای تحقق توسعه اقتصادی نیست. البته ارتقای زیرساختها کمک میکند تا تولید شکل بگیرد و درآمد سرانه افزایش یابد و بهنوعی شرط لازم است. بههمیندلیل به این شاخص توسعهساز میگویند. در مقابل شاخصهای «توسعهسنج» هستند که افزایش آنها نشان میدهد که توسعه در منظر مربوطه در جامعه در حال تحقق است. اما بهطورِمستقیم نمیتوان تغییری در آن شاخص ایجاد کرد. درآمد سرانه یکی از مهمترین شاخصهای توسعهسنج است. بهشکلِمستقیم نمیتوان برای افزایش درآمد سرانه مردم برنامهریزی کرده و راهبردی طراحی کرد. حتماً این افزایش باید از طریق شاخصهای دیگر مانند زیرساختهای اقتصادی، حمایت از تولید و قوانین و… صورت بگیرد. بااینحال این شاخص میتواند بهخوبی نشان دهد که تا چه حد توسعه در منظر اقتصادی محقق شده است. بر همین اساس شاخصهای مربوط به آزادی و عدالت توسعهسنج بوده و شاخصهای مربوط به مشارکت مدنی، سرمایهگذاریها، قوانین و مقررات، مدیریت منابع و… توسعهساز هستند. با تقسیم همه ۳۸۰ شاخص توسعه به این دو دسته، ۱۷۶ شاخص توسعهساز و ۲۰۸ شاخص توسعهسنج بهدست میآید که البته برخی از آنها را میتوان در هر دوسته قرار داد. حال با محوریت این دو دسته شاخصهای ترکیبی، منظرهای پنجگانه را محاسبه میکنیم و سپس با تجمیع وزنی آنها به شاخص ترکیبی دست مییابیم. مقایسه شاخص ترکیبی توسعهساز و با توسعهسنج به ما نشان میدهد که نمره ایران در شاخصهای توسعهسنج بهتر از شاخصهای توسعهساز شده است. اما همانگونه که قبلاً نیز اشاره کردیم، چون شاخصهای این دو دسته با هم متفاوت هستند، مقایسه نمره این دو گویا و معنیدار نیست و باید فاصله این نمره بهدستآمده با میانگین جهانی را مقایسه کنید. در نمودار زیر فاصله نمره شاخص ترکیبی توسعهسازها و توسعهسنجها با میانگین جهانی نمایش داده میشود.
همانطور که در نمودارهای بالا مشاهده میشود همه منظرهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فردی و زیستمحیطی هم در بخش توسعهساز و هم در بخش توسعهسنج از میانگین جهانی پایینتر هستند. اما در نمودارهای بالا هم مشخص است که فاصله میانگین جهانی در ابعاد مختلف با نمره ایران متفاوت است. بنابراین در نمودار زیر فاصله میانگین جهانی با نمره ایران در شاخصهای توسعهساز و توسعهسنج را مقایسه میکنیم. شاخصهایی که با میانگین جهانی فاصله کمتری داشته باشند، به این معناست که وضعیت نسبتاً بهتری دارند و رتبه ایران در آنها بالاتر است۱، و در شاخصهایی که فاصله بیشتری با میانگین جهانی داشته باشند، یعنی ایران وضعیت بدتری در آن دسته از شاخصها داشته است.
همانگونه که در نمودار فوق مشاهده میشود فاصله ایران در شاخصهای توسعهساز از میانگین جهانی کمتر است. به این معنی که عملکرد ایران در شاخصهای توسعهساز به نسبت بهتر از شاخصهای توسعهسنج بوده است. یعنی ایران در تهیه و تدارک زیرساختهای توسعه و دروندادها و سرمایهگذاری برای توسعه به نسبت بهتر عمل کرده است، اما این تلاشها برای توسعه به نتیجه نرسیده است و توسعهای ایجاد نکرده است. یا حداقل بخش زیادی از این سرمایهگذاریها و تلاشها برای توسعهسازی تلف شده و به توسعه منجر نشده است. مابهازای این وضعیت در مثال ابتدایی اینگونه بود که قطعات دوچرخه خریداری میشود، اما بههمان میزان دوچرخه تولید نشده و به فروش نمیرسد. شاید دلیل این امر آن است که توسعه در ایران نامتوازن رخ میدهد و توسعه نامتوازن اصلیترین دلیل برای ناکارآمدی سرمایهگذاریها و تلاشها برای توسعه است. بهعنوانِمثال در بخش اجتماعی، آموزش و تحصیلات بسیار بالا ایجاد میکنیم، ولی در بخش اقتصادی زمینه برای اشتغال این افراد تحصیلکرده فراهم نمیشود و باعث نارضایتی بیشتر مردم میشود. این عدمِتوان و ناکارآمدی را در یادداشت «بهرهوری در سطح توسعه» بهطورِکامل بیان کردیم۲. اما بگذارید از منظرهای مختلف توسعه این فاصله تا میانگین جهانی را بررسی کنیم.
همانطور که در نمودار بالا مشاهده میشود در همه منظرهای توسعه غیر از منظر زیستمحیطی شاخصهای توسعهساز فاصله کمتری با میانگین جهانی دارند و درنتیجه وضعیت بهتری نسبت به شاخصهای توسعهسنج دارند. تنها در شاخصهای زیستمحیطی است که برعکس این شاخصهای توسعهسنج هستند که فاصله کمتری دارند با میانگین جهانی داشته و وضعیت بهتری دارند.
چنانکه اشاره شد در همه منظرها سرمایهگذاری و تلاش برای ایجاد توسعه بسیار انجام شده است و به یمن وجود درآمدهای نفتی این تلاشهای توسعهساز وضعیت نسبتاً بهتری را برای ایران ایجاد کرده است. اما این تلاشها و سرمایهگذاریهای توسعهساز نتوانسته به توسعه واقعی تبدیل شود. تفاوت بین این دو دسته شاخصها در منظرهای اجتماعی و فردی بسیار بیشتر و معنادارتر است. در منظر فردی شاخصهای توسعهساز یعنی دسترسی به سوخت و برق، آب و بهداشت و… وضعیت نسبتاً مناسبی داشته و در مقابل توسعهسنجهای منظر فردی یعنی نبود گرسنگی و فقر، سلامتی، کیفیت آموزش، آزادیهای فردی و… فاصله منفی و بسیار معناداری با میانگین جهانی دارد. در منظر اجتماعی امنیت و ایمنی اجتماعی، بیمه و برنامههای حمایتی و … فاصله کمی با میانگین جهانی دارد و سطح قابل قبولی رسیده است، اما نابرابری جغرافیایی، نابرابری جنسیتی، اعتراضات گروهی، فشارهای اجتماعی و خالص مهاجرت وضعیت بسیار بدی پیدا کرده و فاصله چشمگیری با میانگین جهانی دارد. البته در منظر سیاسی هم توسعهسازها و هم توسعه سنجها فاصله بسیار زیادی با میانگین جهانی دارند و وضعیت اصلاً مناسبی را نشان نمیدهند.
اما در منظر زیستمحیطی، توسعهسازها فاصله بیشتری با میانگین جهانی نسبت به توسعهسنجها دارند و میتوان گفت وضع توسعهسنجهای زیستمحیطی بهتر است. یعنی بر عکس سایر منظرها در بخش زیستمحیطی هیچ تلاش قابل قبولی برای توسعه محیط زیست صورت نمیگیرد و تلاشها و سرمایهگذاریها در حوزه توسعه محیط زیست فاصله بسیار معنیداری با میانگین جهانی دارد. یعنی در شاخصهای مدیریت پسماند، مدیریت و کارآمدی استفاده از منابع طبیعی، میزان ماهیگیری و… وضعیت مناسبی را نشان نمیدهد، اما مواهب خدادادی محیط زیست بهقدری است که توسعهسنجهای محیطزیست با اینکه پایینتر از میانگین جهانی رسیده است، اما هنوز فاصله کمتری با میانگین دارد. یعنی در تنوع زیستی جانوری، کیفیت محیط طبیعی، میزان منابعی که محیط زیست در اختیار جامعه قرار میدهد و میانگین کیفیت آبوهوا و انرژی پاک و… نسبتاً وضعیت بهتری را دارد. یعنی میتوان گفت روند تحولات زیستمحیطی منفی است. به زبان بسیار ساده، با وجودی که سرمایهگذاری قابل قبولی برای حفاظت از محیط زیست انجام نشده است، هنوز محیط زیست ما به میانگین جهانی نزدیک است و تنها کمی پایینتر از آن قرار گرفته است. قطعاً با این روند آینده محیط زیست وضعیت مناسبی را نشان نمیدهد.
در مجموع باید گفت به غیر از محیط زیست، در سایر منظرها تلاشها و سرمایهگذاریهای توسعهساز صورت گرفته است، اما موانعی وجود دارد که مانع بهنتیجهرسیدن این تلاشها میشود. این موانع همان عدمِتوازن در توسعه است و بهاحتمالِزیاد بسیاری از این موانع را باید در منظر سیاسی توسعه که فاصله بیشتری با میانگین جهانی دارد، جستوجو کرد.
دیدگاهتان را بنویسید