آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
طرح روی جلد کتاب طرحی برای فردا اصلاح طلبی و توسعه

طرحی برای فردا

کتاب «طرحی برای فردا؛ اصلاح‌طلبی و توسعه» به قلم حمیدرضا بوستانی با موضوع تحلیل وظایف اصلاح‌طلبی در جوامع کمتر‌توسعه‌یافته در ۲۵۴ صفحه با قیمت ۸۰ هزار تومان توسط انتشارات نقد فرهنگ چاپ و روانه بازار شده است.

 

چکیده

کتاب «طرحی برای فردا؛ اصلاح‌طلبی و توسعه» در ابتدا تلاش می‌کند دلیل شکست ملت‌ها در رسیدن به توسعه را شناسایی کرده و در وهله بعد از طرحی رونمایی کند که زمینه‌ساز برون‌رفت ملت‌ها از توسعه نیافتگی باشد. به‌طورِ‌کلی در این کتاب چند مفهوم از جمله اصالت مدیریت، ایثار حاکمیت، سازمان عقلایی و اصلاح‌طلبی مورد تأکید بسیار است.

به‌صورت خیلی خلاصه؛ مدیریت در جامعه، مانند هر مجموعه و ساختار دیگر، دارای اصالت است. اصالت مدیریت یعنی در جامعه که یک سیستم پیچیده است مدیریت نقشی بی‌بدیل و غیرقابل ‌انکار دارد، زیرا رکنی که صلاحیت بهره‌برداری از ابزارها، هماهنگی و سازماندهی را در اختیار دارد نقشی بی‌بدیل در راستای پیشرفت ایفا می‌کند. به‌همین‌دلیل تا وقتی این رکن از جامعه اراده نکند جهشی تأثیرگذار در روند حرکت جامعه اتفاق نخواهد افتاد. در جوامع کمتر‌توسعه‌یافته -چون شهروندان از بلوغ فکری و اجتماعی اندکی برخوردارند و به‌عبارتی خودکنترلی جایگاه اندکی در جامعه دارد- نقش حاکمیت بسیار پررنگ‌تر از نقش مدیران سیاسی در کشورهای توسعه‌یافته است.

بنابراین با‌توجه‌به مفهوم اصالت مدیریت، در جوامع کمتر‌توسعه‌یافته هیچ حرکتی بدون حمایت و همراهی حاکمیت اثربخشی کلان نخواهد داشت. بخش عمده‌ای از مقاومت حاکمیت در قبال توسعه نیز از این واقعیت ناشی می‌شود که صاحبان قدرت سیاسی بر سر دوراهی معروف به «دوراهی سیاست‌مدار»، مسیر اندک‌سالاری و تداوم قدرت خویش را به جای مسیر خدمت به مردم انتخاب کرده‌اند. از این‌رو توسعه مستلزم این است که در این نهاد اراده لازم برای عزیمت به‌سوی توسعه وجود داشته باشد و حاکمان به ایثاری دست بزنند که نتیجه آن انتخاب مسیر مردم‌سالاری به جای اندک‌سالاری است. یک مصداق از عدمِ‌وجود این اراده، بحث خصوصی‌سازی در کشور ایران است. استدلال می‌شود وقتی اراده‌ای وجود نداشته باشد نه‌تنها خصوصی‌سازی صورت نمی‌پذیرد، بلکه در پوشش سیاست‌های حامی خصوصی‌سازی، «خصولتی‌ها» نبض اقتصاد را در دست خواهند گرفت.

در گام بعد، ایده سازمان عقلایی به‌عنوان مصداق بارزی از وجود اراده و ایثار حاکمیت معرفی می‌شود. وجود سازمان عقلایی در یک کشور یعنی اینکه مسئولان و صاحبان قدرت سیاسی پذیرفته‌‌اند اختیار سیاست‌گذاری و اتخاذ تصمیمات مهم را به یک نهاد متخصص، خبره و به ‌دور از زد‌و‌بندهای سیاسی بسپارند.

در این کتاب، پس از تحلیل مشکل و راه‌‌‌حل در‌بارهٔ عدمِ‌توسعه جوامع، مصادیقی برای فرد اصلاح‌طلب بیان می‌‌شود. استدلال می‌شود چون مشکل جوامع توسعه‌نیافته وجود اندک‌سالاری است، اصلاح‌طلب باید بر فشار نرم، تدریجی و آرام بر حاکمیت جهت واگذاری قدرت به سازمان عقلایی و پرهیز از اتخاذ تضمیمات سلیقه‌‌ای و منفعت‌‌طلبانه توسط صاحبان قدرت سیاسی تأکید بورزد.

مردم، هدف توسعه هستند و برنامه‌های توسعه نیز باید در خدمت رفع نیازهای آنها باشد. اگر در بسیاری از کشورها با وجود منابع فراوان طبیعی، انسانی و… یک خلأ به نام توسعه‌نیافتگی وجود دارد این شکافِ بین وضع موجود و وضع مطلوب ناشی از عدمِ‌وجود رابطه شفاف در معادله توسعه است. به‌عبارتِ دیگر، در این جوامع رابطه بین متولی توسعه، ابزارهای توسعه و هدف توسعه به‌درستی جریان پیدا نمی‌کند. این شکاف، تغییر را در راستای حرکت به‌سوی وضع مطلوب، ضروری و اجتناب‌ناپذیر می‌سازد.

برنامه‌های تغییر باید دو هدف مهم را مدنظر قرار دهند: ۱. از منظر هستی تغییر؛ با تأیید اینکه در یک کشور بی‌نهایت هدف قابل توسعه وجود دارد اگر قرار بر این است که مردم به‌عنوان مالک یک کشور، هدف توسعه تلقی شوند همه برنامه‌ها و راهبردهای تغییر باید به افق آنها تنظیم شود ۲. از منظر ماهیت تغییر؛ سبکی از تغییر انتخاب شود که هزینه‌های کمتری را به جامعه تحمیل کند. از یک طرف نمی‌توان قائل به تغییر در جامعه نبود و از طرف دیگر نیز نمی‌توان سبکی از تغییر را انتخاب کرد که اجرایی‌کردن آن هزینه زیادی بر پیکر جامعه تحمیل می‌کند. اصلاح‌طلبی از این منظر سبکی مناسب به‌نظر می‌رسد که اصلی‌ترین معیارها شامل توجه به «فصل‌الخطاب‌بودن مردم» به‌عنوان هدف توسعه و همچنین «تحمیل کمترین هزینه به سیستم» با‌توجه‌به محدودیت منابعِ در دسترس بشر را در خود دارد.

از طرفی اصلاح تابعی از تجدیدنظر در روش استفاده از ابزارها جهت حصول به هدف است. اینجاست که طرح مفهوم اصالت مدیریت معنا پیدا می‌کند. با این توضیح، اصلاح‌طلبی به شرطی کارآمد و اثربخش خواهد بود که بر بهبود رویه‌‌های مدیریتی و حاکمیتی در جامعه تأکید کند.

حاکمیت در قبال جامعه خویش -‌به‌ویژه در جوامع کمتر‌توسعه‌یافته‌- هم از این منظر که شهروندان به‌تعبیری کودک بوده و جهت ارضای نیازهای خویش محتاج به سرپرست هستند و هم از این نظر که از قابلیت‌های لازم برای اقدام جمعی برخوردار نیستند دارای قدرت است و به‌خوبی توانایی تأثیرگذاری بر رفتار جمعی را دارد. به‌همین‌دلیل، فرهنگ و ساختارهای مناسب توسعه، هرگز بدون تصمیم‌گیری صحیح این فرمانروای قدرتمند دربارهٔ نحوه مدیریت و سازماندهی اثربخش، ایجاد نخواهد داشت.

صاحب‌نظران زیادی دربارهٔ نقش عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی در توسعه استدلال کرده‌‌اند. در کتاب «اصلاح‌‌طلبی و توسعه» استدلال می‌شود اراده و رأی حاکمیت مرکز ثقلی است که حلقه مفقوده نظریات توسعه محسوب می‌شود. به‌عبارتِ‌دیگر، چون مدیریت در یک جامعه اصالت دارد، از قدرت سازماندهی فراوانی برخوردار است و صلاحیت بهره‌برداری از ابزارها را در اختیار دارد، می‌تواند به‌مثابه مرکز ثقلی ظاهر شود که همه ارکان جامعه را به یکدیگر پیوند می‌دهد. پس گلوگاه توسعه در یک جامعه، اقدامات و تصمیمات حاکمیت به‌عنوان متولی امور سیاسی و عمومی کشور است. به‌عبارتی از آنجا که مدیریت در یک مجموعه دارای اصالت است تا زمانی اراده حرکت به‌سمت توسعه در وی پدیدار نشود، توسعه نیز اتفاق نخواهد افتاد. در نتیجه، بر مبنای استدلال‌ها و نظریه‌های طرح‌شده می‌توان ادعا کرد گلوگاه ایجاد مشکل در کشورهای توسعه‌نیافته، نیروی مدیریت جامعه است که قابلیت استفاده از همه منابع جامعه را در اختیار دارد.

در گام بعد باید به این پرسش پاسخ داده شود که چرا با وجود مشخص‌بودن مسیر، صاحبان قدرت سیاسی اقدام به اصلاح سیاست‌ها، راهبردها و اقدامات حوزه مملکت‌داری نمی‌کنند تا توسعه حاصل شود؟ با وجودی که مسیر حرکت از توسعه‌نیافتگی به‌سمت توسعه شناسایی شد، می‌توان دلایل زیادی برای تأخیر در این حرکت برشمرد. اصلی‌‌ترین دلیل به مقاومت سیاسی در برابر تغییر برمی‌گردد. مقاومت سیاسی زمانی ایجاد می‌شود که تحولات ناشی از تغییر، صاحبان منافع و قدرت را تهدید کند یا تصمیمات قبلی رهبران را زیر سؤال برد. به‌عبارتِ‌دیگر، مقاومت نهادِ دارای قدرت در برابر تغییر جوامع از این منظر قابل توجیه است که صاحبان قدرت سیاسی نمی‌توانند نظم وضعیت ایده‌آل فعلی را بر‌هم زنند و زمینه را برای کاهش قدرت خویش و کنار‌رفتن از سپهر سیاسی یک مملکت فراهم سازند.

نکته‌ای که باید موردِ‌توجه قرار بگیرد این است که بر مبنای اصالت مدیریت، پیشرفت جوامع کمتر‌توسعه‌یافته تابعی از اراده حاکمیت مبتنی بر ایثار و دل‌کندن از قدرت است. به‌عبارتِ‌بهتر، یگانه راه‌حل توسعه جوامع، اراده حاکمیت مبنی بر ایثار بوده و سایر راه‌حل‌ها و نسخه‌‌های ارائه‌شده برای حل اَبَرمشکلات حوزه‌های مختلف از قبیل آموزش‌و‌پرورش، قانون، اقتصاد، اشتغال و… تابعی از ایجاد این اراده در دل حاکمیت است. پس اصلاح‌طلبی، اصالت مدیریت و ایثار حاکمیت پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که راز توسعه‌نیافتگی ملت‌ها، اندک‌سالاری و در اختیار‌داشتن بخش اعظم قدرت سیاسی و اجتماعی در دست یک گروه خاص است. با‌وجود‌این، سرنوشت کشورها بستگی به این دارد که به‌تعبیر رابینسون و عجم‌اوغلو حاکمان در «دوراهی سیاست‌مدار» کدام مسیر را انتخاب می‌کنند: اصرار بر حفظ قدرت و حاکمیت خویش یا استفاده از عقلانیت و کارآمدی که زمینه‌ساز حرکت به‌سمت شایسته‌سالاری و کثرت‌گرایی در عرصه سیاسی است. پس مسئله همه کشورهای در حال توسعه نیز مهار اندک‌سالاری بوده است. اگر قرار بر گذر از اندک‌سالاری و ایثار باشد باید قدرت را به اتاق فکری متشکل از نخبگان و متخصصان کارآمد واگذار کرد و زمینه اتخاذ تصمیمات سلیقه‌ای و بدون معیار را از بین برد.

بنابراین، وجود نهاد راهبر و شایسته به‌عنوان یکی از شرایط و الزامات توسعه به‌معنی وجود اتاق فکری کوچک اما متشکل از نخبگان و متخصصان کارآمدی است که قدرت نهایی تعیین و اجرای سیاست‌های توسعه کشور را داراست و دولت از آنها در برابر هر گونه اِعمال نفوذ محافظت می‌کند. سازمان عقلایی مصداق اجرایی و عملیاتی این ایده است. وجود این سازمان از آن منظر ضروری است که نمی‌توان همواره از یک نظریه، قانون یا استدلال دفاع کرد. به‌عبارتِ‌دیگر، یکی از ضرورت‌های تشکیل سازمان عقلایی به پویایی عقلانیت برمی‌گردد. با وجود این پویایی، نمی‌توان اصولی را به‌عنوان اصول عقلایی اندیشیدن مدنظر قرار داد و با شناسایی مصادیق آن مأموریت عقلایی‌کردن افکار و رفتار جامعه را خاتمه‌یافته دانست. بنابراین، فلسفه تشکیل سازمان عقلایی ناشی از این واقعیت است که مفهوم عقلانیت، پویا و وابسته به شرایط است که منجر به تداوم ضرورت اصلاح و تعدیل در عقلانیت‌ها بسته به شرایط و امکان‌ناپذیری تعطیلی این وظیفه می‌شود. به‌عبارتی، هستی عقلانیت اصل ثابت و چیستی عقلانیت اصل متغیر و لاینفک توسعه است.

به‌طورِکلی، شاه‌کلید تحقق اصلاح‌‌‌طلبی در جوامعی که فاصله زیادی تا حصول به توسعه دارند چیزی جز چانه‌زنی با صاحبان قدرت سیاسی و مدیریتی در یک جامعه نیست. این فشار نرم و چانه‌زنی هم از این نظر اهمیت دارد که تا اراده حاکمیت نباشد هیچ‌کدام از گام‌های توسعه تحقق پیدا نمی‌کند و هم از این جنبه مهم است که هر حرکت مثبتی جهت حصول به توسعه تابعی از قدرت مدیریتی حاکمیت در نقش طراح برنامه‌ها، تفویض‌کننده اجراها و اِعمال‌کننده کنترل‌ها است.

از یک طرف تا زمانی نیازهای سطوح پایین ارضا نشود نیازهای سطوح بالاتر در انسان پدید نمی‌‌آید و از طرف دیگر در کشورهای توسعه‌نیافته مردم به سطح مناسبی از سلسله‌مراتب نیاز ارتقا پیدا نکرده و در سطح نیازهای معیشتی و امنیتی خویش مانده‌اند. به‌همین‌دلیل، چون حاکمیت صلاحیت و مسئولیت مدیریت جامعه را بر‌عهده دارد، شاید یگانه مأموریت اصلاح‌‌طلبی فشار بر این نهاد جهت اتخاذ تدابیری در خصوص ارتقاء سطح سلسله‌مراتب نیازهای شهروندان باشد.

اصلاح‌طلب کسی است که بر اصلاح گلوگاه منجر به ایجاد مشکل در کشورهای توسعه‌نیافته تأکید کند. اصلاح‌طلب یعنی شخصی که هدفش چانه‌زنی برای حل یا دستِ‌کم تعدیل مشکلی است که برای عموم مردم ایجاد درد کرده باشد. در تمام فصول کتاب بر این اصل تأکید شده است که توسعه جامعه یعنی قرار‌گرفتن مردم در سطح بالای سلسله‌مراتب نیاز. اگر زمینه دسترسی به نیازهای سطح بالای سلسله‌مراتب در جامعه مهیا نیست به‌واسطه عدمِ‌وجود نردبان حصول به این نیازها یا به‌عبارتی گرفتاری مردم در نیازهای معیشتی است. بنابراین، اصلاح‌طلب شخصی است که بر حل مشکلات سطوح پایین سلسله‌مراتب مانند بیکاری، مسکن، طلاق و اعتیاد در اجتماع تأکید می‌کند. اگر بپذیریم که مردم نیز حد آستانه‌ای دارند که روزی به‌سر خواهد آمد، تأکید بر رفع گلوگاهی که منجر به ایجاد مشکل شده است نه‌تنها خدمت به مردم بلکه خدمت به حاکمیت و صاحبان قدرت سیاسی نیز هست.

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب