این مراسم به نوعی پیوندی است میان برخی مفاهیم و رویکردهای نوین که در امروز سرزمین ما باید به آنها پرداخته شود. اگر چه مفهوم توسعه یک مفهوم مدرن است اما شاید با مطالعه تاریخ کشورمان بتوانیم رگههایی از این اندیشه را ملاحظه کنیم. انتخاب روز مرگ امیرکبیر به عنوان روز ملی توسعه انتخاب هوشمندانهای است.
شاید میرزا امیرخان امیرکبیر را واپسین شخصیت دیوانسالار تاریخ میشناسیم که شخصیتی بسیار بزرگ و مهم در یک بزنگاه تاریخی بسیار مهم در ایران بوده است.
دوره ایل خانان در واقع پایان عصر دیوانسالاران بزرگ تاریخ ایران است. پس از آن تقریباً دیوانسالاران بزرگی در تاریخ ایران وجود ندارد. به طور مثال در دوره صفوی که یکی از دورههای شکوفای تاریخ ایران بعد از اسلام است زمانی که تاریخ این دوره باشکوه ایران را نگاه میکنیم آنچنان دیوانسالاران بزرگی را نمییابیم و پس از آن در دوره قاجار است که آخرین سویی از دیوانسالاران را مشاهده میکنیم که میرزا ابولقاسم فراهانی و میرزا تقی خان فراهانی را مشاهده میکنیم که این شخصیتها فرجام دیوانسالاران تاریخ ایران محسوب میشوند.
نکتهای که در خصوص توسعه ایران ذهن من را مشغول کرده است این است که ما باید واقعاً تاریخ کشورمان را از منظری دیگر بازخوانی کنیم و این بازخوانی یک ضرورت جدی است. نکاتی که من میتوانم درباره توسعه عرض کنم بیشتر نکات تاریخی خواهند بود.
دوره قاجار دوره بسیار ویژهای در تاریخ ایران است. به نظر میرسد سلسله قاجاریه چیزی کمتر از سلسلههای دیگر تاریخ نداشتهاند، به همین سبب است که اگر به جای فتحعلیشاه قاجار، داریوش کبیر هم قرار میگرفت تفاوت زیادی حاصل نمیشد. ما تمام ناکامیهای ایران را در این دوره تاریخی ناشی از شخصیت فتحعلیشاه قاجار یا ناصرالدینشاه میشناسیم، در صورتی که در این دوره احتمالاً ناکارآمدی نظامها در طول تاریخ در برابر تحولات جهان در دوره قاجار نمود پیدا کرده است و در این صورت شاید فرمانروایان قاجار تفاوت زیادی از فرومانروایان پیشین تاریخ ایران نداشتهاند. آقا محمدخان قاجار یکی از شخصیتهای لایق تاریخ ایران است که توانست به یکی از دورههای پرهرج و مرج تاریخ ایران پایان دهد و آنچه که مسلم بود این بود که دنیا تغییر کرده بود و ما این تغییر را نفهمیدیم و زمانی متوجه این تغییر شدیم که غرش توپخانههای روس در مرزهای شمالی ایران ما را متوجه این تغییر کرد و ما فهمیدیم که با سازوکارهای کهن خودمان نمیتوانیم پاسخگوی ضرورتهای زمانه جدید باشیم. به همین لحاظ است که در ایران نوسازی با اصلاحات نظامی آغاز شده است و بعد از آن اصلاحات در زمینههای دیگر شکل گرفت و حرکتی آغاز شد.
این حرکت در تاریخ ایران تا امروز استمرار پیدا کرده است. نکته قابل توجه این است که ما بالاخره با دنیای متفاوتی که قدرت ایستادگی در مقابلش را نداشتیم مواجه شدیم و برخوردهایی که با این دنیای متفاوت صورت گرفت شامل رویکردهای متفاوتی بود که متبلور شد که عدهای عقیده داشتند ما باید همرنگ غرب شویم و هر چه از تاریخ و فرهنگ و هویت سرزمینمان داریم کنار بگذاریم تا بتوانیم توانمند شویم و عده دیگری هم در مقابل هر چیز نو و جدید که مطرح شده است مقاومت داشتهاند. و گروهی هم معتقد بودند که ما میتوانیم با حفظ هویت ایرانی، اسلامی، تاریخی و فرهنگی خود دستاوردهای جدید غرب را هم اخذ کنیم.
میرزا تقیخان امیرکبیر شاید یکی از الگوهای مهم در این جریان هستند و ویژگی مهم او این بود که ایران و جهان را میشناخت و رویکردهای توسعه و نوسازی او رویکردهای متناسب با واقعیاتی بود که ما با آنها مواجه بودیم.
مرحوم دکتر حائری که استاد بزرگ تاریخ معاصر ایران هستند، نگاه ویژهای نسبت به رویکردهای دوره قاجار دارد به طور مثال ایشان تطبیقهایی را میان نوسازی در عثمانی و نوسازی در ایران شرح میدهد و تشابهی که در این میان مطرح میکند این است که عثمانیها هم با غرش توپهای روس دریافتند که عقب هستند و هر دو کشور نوسازی را با اصلاحات نظامی آغاز کردند.
نکته مهم این است که میرزا تقیخان امیرکبیر در دوره قاجار به این نکته رسیده بودند که اگر اصلاحات را بدون پرداختن به بستر اجتماعی و فرهنگی و مستقل انجام ندهیم، نمیتواند مؤثر و کارآمد باشد. و به همین اعتبار احساس میکردند در نظر گرفتن عثمانی به عنوان الگو از حیث اشتراکات زیاد این کشور از نظر فرهنگ و مذهب با ایران میتواند مؤثر باشد. به همین جهت افرادی که به شخصیت امیرکبیر پرداختهاند از جمله فریدون آدمیت و دیگران به این نکته توجه داشتهاند که امیرکبیر چند سال از زندگی خود را در ترکیه گذرانده است و این موضوع بسیار بر این شخصیت تأثیر داشته است.
غرض کلی من این موضوع است که ما هنگامی که به توسعه، نوسازی و اصلاحات نگاه میکنیم باید همه آنها مبتنی بر بسترهای اجتماعی و فرهنگی این کشور باشد و باید جامعه خود را بشناسیم و اگر بخواهیم توسعه، اصلاحات و نوسازی را به طور کامل اقتباس کنیم در عمل مؤثر نخواهد بود و خوب است که الگوهایی مانند میرزا تقیخان امیرکبیر برای ما وجود دارد که با چنین رویکردهایی به موضوع توسعه پرداختهاند.
شاید حتی بتوان تفکر توسعه را علیرغم نوین بودن در لایههای سیَلک هم جستو جوکرد، زیرا چندی پیش که کتاب جامعالتواریخ رشید فضلالدین همدانی را مطالعه میکردم، و نظاره کردم که این انسان بزرگ در این کتاب به موضوعات اساسی اشاره کردهاند. به طور مثال امروزه ما در برنامهریزیهای مدیریتی و اجرایی به مؤثربودن و اهمیت حضور مردم و مشارکت مردمی بسیار اشاره میکنیم، رشیدالدین هنگامی که به اصلاحات قازانی و تأثیری که در سازندگی ایران داشته است اشاره میکند، این نکته بیان میدارد: آنچه من توصیف کردم چیزی است که مقامات میسازند، اما گستردگی آنچه مردم میسازند اهمیت دارد. یعنی اگر مقامات برای مشارکت مردمی بستری ایجاد کنند که آنها احساس امنیت بکنند، حضور مردم بسیار میتواند تأثیرگذار و مهم باشد.