آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
black lives matter

خانه سیاه است: سهم محیط مصنوع در شکاف نژادی آمریکا

تبارشناسی تحولات اجتماعی از جمله انقلاب‌های بزرگ دنیا همچون انقلاب فرانسه و روسیه نشانه‌هایی از ریشه‌های عمیقی از نابرابری و تبعیض در این جوامع را نمایان ساخته است. وجود تبعیض و نابرابری در هر جامعه‌ بسترساز بحران‌های متعددی برای آن جامعه است که در حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی بروز خواهد کرد. یکی از جلوه‌های بیشتر پنهان تبعیض اجتماعی، مسائل شهری و سیاست‌های شهرسازی در جوامع مختلف و پیامدهای مرتبط با آن است. افزایش جمعیت حاشیه‌نشین در جامعه ایران به بیش از هفده میلیون نفر، لزوم بررسی این رخداد از مناظر مختلف را نشان می‌دهد. با توجه به مسایل اخیر در جامعه آمریکا و بروز تظاهرات ضد تبعیض نژادی، در این مقال با بررسی ریشه‌ها و پیامدهای نابرابری از منظر مسائل شهری در جامعه آمریکا تلاش شده است با رجوع به سوالات زیر پرتویی بر مسائل و بحران‌های بالقوه نابرابری در جامعه ایران با توجه به مسائل شهری تابانده شود.

آیا درد و رنج سیاه‌پوستان آمریکا نسبتی با مطالبات روزمره جامعه ایرانی دارد؟

آیا سوء‌استفاده‌های ایدئولوژیک از مبارزات سیاهان آمریکا می‌تواند توجیه‌گر بی‌تفاوتی نسبت به تجربه روزمره ستم توسط سیاهان باشد؟

آیا پویش‌های عدالت‌خواهانه در ایران متفاوت و بی‌نیاز از تجربیات جهانی است؟

آیا مبارزات جهانی با اختلاف طبقاتی، فقر، بی‌کاری، تبعیض، ناکارآمدی، و فساد را می‌توان با مطالبات بومی گره زد بدون آن‌که به نفهمیدن زمینه‌های متفاوت تاریخی جغرافیایی آن متهم شد؟

این‌ها سوالاتی نیست که این نوشته برایش پاسخی عرضه کند. اما می‌کوشد به این پرسش بپردازد که سهم ما از ظلمی که سیاهان آمریکا متحمل می‌شوند چقدر است؟ من کارمند شهرداری، مشاور شرکتی، مدرس طراحی محیط، جامعه‌شناس شهری، برنامه‌ریز، شهرساز، معمار، طراح داخلی چگونه با مشارکت در آپارتاید فضایی به تحکیم ساختارهای تبعیض می‌پردازم؟ چگونه موقعیت من به عنوان کارشناس و متخصص و استاد در مرکز یک رابطه قدرت می‌تواند به حاشیه راندن اقلیت‌های نژادی، جنسی، قومی، و دینی دامن بزند؟


خانه سیاه است: سهم محیط مصنوع در شکاف نژادی آمریکا

نویسنده: دکتر وحید وحدت



در این نوشته به مطالبات اخیر نژادی در آمریکا خواهم پرداخت و سعی خواهم کرد سهم سیاست‌های معماری و شهرسازی را در وضعیت تبعیض‌آمیزی نژادی آمریکا بیان کنم. از پرداختن مطول ظرایف تخصصی پرهیز می‌کنم تا متن از حوصله علاقه‌مندان به مباحث اجتماعی اقتصادی نیز خارج نشود. ساختار این نوشته بر سه بخش استوار است: در بخش نخست مساله تبعیض در دستگاه امنیتی و قضایی آمریکا بررسی می­شود؛ در بخش دوم، عوامل تاثیرگذار بر شکاف عمیق اقتصادی میان جوامع سیاه‌پوست و سفید‌پوست آمریکا تشریح می­شوند؛ و در بخش آخر، سهم محیط مصنوع، خصوصا ضوابط مرتبط با محلات مسکونی، در تبعیض­های اقتصادی اجتماعی که بر سیاهان روا داشته می‌شود زیر ذره بین قرار می‌گیرد.

با این مقدمه یک راست به سراغ صورت مساله در شکل آشکار آن یعنی خشونت پلیس آمریکا نسبت به سیاهان می‌رویم. تصاویر و فیلم‌های دردناک و منزجرکننده از برخوردهای خشن و بعضا مرگ‌بار پلیس آمریکا به سیاه‌پوستان تا چه اندازه وضعیت عمومی این تقابل را نمایندگی می‌کند؟ بر اساس آماری که سی ان ان منتشر کرده، تیراندازی پلیس به مرگ نزدیک به ۱۰۰۰ نفر در سال ۲۰۱۸ منجر شده است؛ مقایسه کنید با تعداد این کشته‌شدگان در انگلیس که فقط یک نفر است. در بازه زمانی ده ماه از ژوئن سال ۲۰۱۵ تا مارس ۲۰۱۶، بیش از ۱۳۰۰ مرگ مرتبط با دستگیری ثبت شده است؛ بیش از ۴ نفر در روز. در واقع به ازای هر صدهزار دستگیری در آمریکا، ۱۲ نفر کشته می‌شوند (توجه کنید که این آمار، شش برابر انگلستان است)[۱]. خب، ممکن است تفاوت تعداد دستگیرشدگان دو کشور عامل این اختلاف باشد. اما در سال ۲۰۱۸ در آمریکا بیش از ده‌میلیون و سیصدهزار نفر دستگیر شدند، یعنی ۳% جمعیت در حالی که نسبت تعداد دستگیری‌ها به جمعیت در انگلستان یک سوم این رقم است.

نتیجتا عجیب نیست وقتی متوجه می‌شویم که آمریکا، با داشتن ۲/۲ میلیون نفر در حبس، بزرگ‌ترین جمعیت زندانی جهان را دارد؛ این رقم به نسبت جمعیت کل کشور می‌شود ۶۶۵ نفر به ازای هر صدهزار نفر (تقریبا ۹ برابر آلمان و بیش از ۱۶ برابر ژاپن)[۲]. بیش از ۱% از جمعیت ایالت‌های اوکلاهوما، لوئیزیانا، و می‌سی‌سی‌پی در سال ۲۰۱۸ زندانی بوده‌اند.

با این حساب ممکن است علت بالا بودن آمار سیاهپوستانی که به خشم پلیس گرفتار می‌شوند صرفا به بالا بودن میزان خشونت پلیس در آمریکا منتصب شود؛ اما این همه مساله را توضیح نمی‌دهد. مثلا در حالی ۳۸٪ کل زندانیان آمریکا سیاه‌پوست هستند که این گروه تنها یک هشتم جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند. خب شاید ادعا شود که سهم جرم و جنایت هم میان این گروه به همین نسبت بالاست. آمار این ادعا را تا حدی تایید می‌کند؛ مثلا ارقام سال ۲۰۱۸ نشان می‌دهد که ۵۳% کل قتل‌ها و ۶۰% کل سرقت‌ها در آمریکا توسط سیاه‌پوستان انجام شده است. البته باید توجه کرد که این گونه آمار در موارد بسیاری کارکرد خوداثباتی دارند. برای مثال در حالی که بیشترین مصرف ماریجوانا (که در بسیاری از ایالات آمریکا غیرقانونی است) در خوابگاه‌ها و مراکز دانشگاهی رخ می‌دهد، یا مصرف کوکائین در وال استریت رایج است، بیشترین بازرسی در محلات سیاه‌پوستان رخ می‌دهد که نتیجه آن بالا رفتن سابقه و محکومیت در این گروه است که طبیعتا به معنای آن نیست که سیاهان بیشترین مصرف‌کننده مواد مخدر در آمریکا هستند. از طرف دیگر این گونه آمار نباید در رفتار انسان‌ها (به لحاظ اخلاقی) و خصوصا پلیس (به لحاظ حقوقی) در مواجهه با سیاهان تاثیر بگذارد که چرا تعلق خاطر هویتی به هیچ گروه نژادی (قومی، دینی، جنسی) نمی‌تواند و نمی‌باید سنجه اخلاقی و حقوقی یک انسان باشد. با این مقدمه، آیا می‌توان گفت پلیس آمریکا در مواجهه با مردمی که مجرمیت آن‌ها هنوز اثبات نشده بی‌طرف می‌ماند و حقوق فردی و کرامت سیاهان را حفظ پاس می‌دارد؟

بررسی ۲۰میلیون ایست پلیس نشان می‌دهد که سیاهان دو برابر بقیه توسط پلیس متوقف می‌شوند و چهار برابر مورد تجسس قرار می‌گیرند. این در حالی است که احتمال به همراه داشتن مواد مخدر در سفیدپوستان بیشتر از سیاه‌پوستان است. مطالعه‌ای که ژورنال آمریکایی سلامت در سال ۲۰۱۶ منتشر کرده مدعی است که مردان سیاه‌پوست چهار برابر بیش از مردان سفید‌پوست در معرض رفتار خشونت‌بار پلیس هستند و سه برابر بیشتر احتمال دارد توسط پلیس کشته شوند.[۳] البته منتقدان این ارقام ادعا می‌کنند تعداد سیاه‌پوستان آمریکایی که در سال ۲۰۱۹ در مواجه با پلیس کشته شده‌اند یک چهارم کل کشته‌شدگان است و این‌که در مواردی که فرد کشته شده غیرمسلح بوده است، سهم سیاهان ۹ نفر از مجموع ۲۸ کشته بوده است. در هر دو این موارد، و با فرض صحت آمار، باز هم تعداد سیاهان کشته شده به نسبت سهم‌شان از کل جمعیت بسیار بالاست.

البته می‌توان به چهار مطالعه مهم اشاره کرد که نتوانسته‌اند ردی از تبعیض نژادی را در تیراندازی‌های پلیس ردیابی کنند. برای نمونه رولاند فرایر، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، ۱۳۳۲ مورد تیراندازی پلیس ده شهر مهم را در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ مطالعه کرده است و به این نتیجه رسیده که گرچه پلیس در مواجهه با سیاهان بیشتر متوسل به زور می‌شود، اما در صورتی که با مقاومت روبرو نشود، کمتر (از هنگام مقابله با سفیدپوستان) دست به اسلحه می‌برد. پلیس هیوستن، برای نمونه، در مواجهه با سیاهان ۲۰% کمتر متوسل به تیراندازی می‌شود.

با این همه، مطالعات صورت گرفته (از جمله مقاله فرایر) در این مساله اتفاق نظر دارند که خشونت (غیرمرگبار) پلیس به طور روشنی بیشتر دامن سیاهان را می‌گیرد. نمونه‌های موردی هم موید همین الگوی تبعیض هستند. مثلا احتمال اعمال خشونت علیه سیاهان توسط پلیس مینیاپولیس هفت برابر سفید‌پوستان است. در نیویورک هم مطالعه هفتصدهزار نمونه بازرسی در سال ۲۰۱۱ نشان داد که نزدیک به ۴۲% از کل بازرسی‌ها از مردان سیاه و لاتین در گروه سنی بین ۱۴ تا ۲۴ سال انجام شده در حالی که این گروه کمتر از ۵% از جمعیت کل را شامل می‌شوند. آمار سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ نشانگر این است که سیاهان این شهر ۱۷% بیشتر احتمال دارد که مورد خشونت پلیس واقع شوند.

همین الگوی تبعیض را می‌توان در کلیه مراحل قضایی نیز رصد کرد که از حوصله این نوشته خارج است. اما برای نمونه دادستانی ایالت کالیفرنیا در یک بازه ۱۲ ساله سیاهان را از هیات منصفه ۷۲% از پرونده‌های تجدید نظر ایالتی حذف کرده، در حالی که این عدد برای سفیدپوستان در همین دسته از پرونده‌ها تنها نیم درصد بوده است. یا مثلا در پرونده‌های قتل ایالت کارولینای شمالی از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۷ در صورتی که مقتول سیاه‌پوست بوده باشد، احتمال محکومیت قاتل به مرگ یک سوم بوده است. از طرف دیگر در ۹۹% از کل قتل‌هایی که پلیس در سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ مرتکب شده، هیچ اتهامی متوجه مامور پلیس نشده است، چه برسد به تشکیل دادگاه و محکومیت[۴].

گرچه برخی از معیارهای نژادی رفتار دستگاه امنیتی آمریکا در حال بهبود است[۵]، با این حال خشونت نامتناسبی که سیاهان از نهادهای متولی امنیت جامعه دیده‌اند غیرقابل انکار است. مولفه‌های بسیاری در سرکوب سیاهان دخیل است، اما فهم این عوامل متکثر بدون توجه به وضعیت اقتصادی جوامع سیاهان آمریکا ناقص است. به نظر می‌رسد مهم‌ترین مولفه‌ای که عمق استثمار اقتصادی سیاهان آمریکا را نشان می‌دهد دارایی آنان است. متوسط ارزش ویژه[۶] یک خانواده سفید‌پوست در آمریکا ۱۷۱ هزار دلار است که بیش از ده برابر از ارزش ۱۷ هزار دلاری خانواده‌های سیاه‌پوست بیشتر است. جالب این‌جاست که این شکاف از سال ۱۹۵۰ سالانه افزایش یافته[۷] به طوری‌که امروز اختلاف ثروت دو نژاد سیاه و سفید آمریکا بیشتر از اوایل سده قبل است. از طرفی وضعیت فقر در میان سیاهان بهبود یافته است. در سال ۱۹۴۰، ۸۷% سیاهان زیر خط فقر بوده‌اند، اما در سال ۱۹۶۰، این نسبت به ۴۷% و سال ۲۰۱۸ به ۲۱% کاهش یافته است (که البته باز هم بیش از دو و نیم برابر سفید‌پوستان است). سوال این جاست که با وجود بهبود وضعیت فقر، اختلاف ده برابری سرمایه‌ای خانواده‌های سیاه‌پوست و سفید‌پوست از کجا ناشی می‌شود؟

 آیا آمار بیکاری می‌تواند این اختلاف هنگفت را توضیح دهد؟ در ماه آوریل گذشته، آمار سیاهان بیکار به ۱۶.۷% رسید که گرچه بالاترین رقم از سال ۲۰۱۰ است، اما تنها ۳.۵% بیشتر از بیکاران سفید‌پوست بوده. البته وضعیت فعلی با توجه به همه‌گیری کرونا و شرایط قرنطینه قدری غیرعادی است به طوری که در دهه‌های گذشته آمار بیکاران سیاه معمولا دوبرابر سفیدپوستان بوده است. ضمنا تا سال ۱۹۵۰ اختلاف چشمگیری میان آمار جوان بیکار سیاه و سفید وجود نداشته است. شاخص دیگری که اختلاف نژادی در محیط کار آمریکا را عیان می‌کند، کم‌کاری[۸] سیاه‌پوستان است که سال ۱۹۹۴ به این سو نزدیک به دو برابر سفیدپوستان بوده است.

با این همه، اختلاف ده برابری داشته‌های خانوار سیاه و سفید آمریکا هنوز نیازمند توضیح است؛ توضیح که شاید بخشی از آن را بتوان به متوسط درآمد سپرد. متوسط درآمد خانوده‌های سیاه‌پوست کمی بیش از ۴۱هزار دلار است که ۶۰% درآمد ۷۰هزار دلاری خانوده‌های سفید‌پوست است. ممکن است گفته شود که متوسط سنی سیاهان آمریکا ده سال جوان‌تر از سفیدپوستان است که این می‌تواند تا حدی اختلاف درآمد را توجیه کند. ضمن آن که سطح تحصیلات نیز می‌تواند روی درآمد اثر بگذارد. هرچه باشد احتمال داشتن مدارک تحصیلی تخصصی در سران خانوده‌های سفیدپوست ۳۹% است که ۱.۷ برابر بیشتر از همتایان سیاه‌پوست است. از طرفی ۹۱% از محصلین سفید‌پوست مقطع دبیرستان خود را کامل می‌کنند و از آن گروه ۷۲% همان سال در دوره‌های بالاتر نام‌نویسی می‌کنند. در قیاس، ۸۶% از سیاهان موفق به اتمام دوره دبیرستان می‌شوند و از این گروه ۴۴% وارد مقاطع بالاتر می‌شوند. اما میزان درآمد برحسب سطح تحصیلات (و در تمامی مقاطع) به طور چشمگیری تحت تاثیر نژاد است به طوریکه درآمد متوسط خانواده های سفید با مدارج تحصیلات تکمیلی هفت برابر از سیاهان هم‌رده خود بیشتر است. اما این اختلاف درآمد میان سیاه‌پوستان و سفید‌پوستان نمی‌تواند تمامی اختلاف ثروت دو نژاد را توضیح بدهد، چرا که این شاخص، برخلاف میزان دارایی دو گروه، از سال ۱۹۷۰ تغییری نکرده است. حتی باید اشاره نمود که درآمد متوسط مردان سیاه‌پوست، گرچه امروز از سال ۲۰۰۰ نیز کمتر است، اما از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۶۰ چهار برابر افزایش داشته در حالی که این رشد برای مردان سفیدپوست تنها سه برابر بوده است.

آیا نحوه هزینه کرد می‌تواند بخشی از اختلاف هنگفت ثروت در خانواده‌های سیاه‌پوستان را توضیح دهد؟ سیاهانی که سطح درآمدی مشابه سفیدپوستان داشته‌اند به طور متوسط ۱۷% کمتر برای تحصیلات هزینه کرده و در عوض۳۲% بیشتر صرف کالاهای نمایشی[۹] (نظیر ماشین و لباس و جواهرات) می‌نمایند. مثلا احتمال این که زنان سیاه‌پوست روی ماشین‌های گران‌قیمت، اشیاء تزئینی، و جواهرات هزینه کنند به ترتیب ۱۴%، ۱۶%، و ۹% بیشتر از زنان سفیدپوست است. مطالعه‌ای از سال ۲۰۱۳ نشان می‌دهد که سیاهان ۱۴% بیشتر از سفیدپوستان صاحب گوشی‌های هوشمند بوده اند. آیا می‌توان این الگوهای مصرف را کمی کرد تا سهم این الگوی مصرف در انباشت سرمایه مشخص شود؟ پژوهشگران بانک مرکزی سن لوئیس تصمیمات اقتصادی ۴۰۰ هزار خانوار را در بازه زمانی ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۳ زیر نظر گرفتند. آن‌ها شاخصی را برای مقایسه تصمیمات سالم اقتصادی که منجر به انباشت دارایی می‌شود (مثل پس‌انداز پول، پرداخت منظم قبض‌ها و وام‌ها، و نسبت درآمد به بدهی) تدوین کردند. نمره سیاهان بیش از ۱۵% کمتر از سفیدپوستان است. جالب این‌جاست که با بالا رفتن سطح تحصیلات، گرچه این شاخص برای سیاهان رشد می‌کند اما شکاف با الگوی مصرف سفیدپوستان بیشتر می‌شود. با این وجود، نحوه هزینه کرد فقط ۲۰% از اختلاف نژادی ثروت را توضیح می‌دهد.

شاید انباشت دارایی‌های میان‌نسلی به شکل میراثْ مابقی این شکاف را توضیح دهد خصوصا با توجه به این‌که تنها در همین سال ۲۰۲۰ پیش‌بینی می‌شود که آمریکایی‌ها نزدیک به ۷۶۵ میلیارد دلار از طریق ارثیه دریافت نمایند. میراث در آمریکا مشمول مالیات ناچیزی می‌شود که نتیجتا اختلاف عمیق طبقاتی را از یک نسل به نسل دیگر انتقال داده و شکاف اقتصادی را گسترده‌تر می‌کند. همین مساله به تنهایی ارجاع به تاریخ برده داری را، نه به مثابه سوگواری بر ظلمی منتزع از وضعیت روزمره سیاهان بلکه به عنوان گذشته‌ای زنده و تاثیرگذار، معنادار می‌کند. ۴ میلیون برده‌ای که چرخ اقتصاد آمریکا را می‌چرخانده‌اند، در زمان تصویت اعلامیه آزادی بردگان، خود به عنوان یک دارایی سه میلیارد دلار بیش از مجموع تمامی سرمایه‌های مالی آمریکا (از راه آهن تا کارخانجات) ارزش داشته‌اند. این ارزش مستقل از سهم آن‌ها در تولید ثروت است. تا سال ۱۸۳۶ نیمی از فعالیت اقتصادی آمریکا از پنبه‌ای بود که بردگان تولید می‌کردند. در سال ۱۸۴۰، ۵۹% از صادرات آمریکا را پنبه تشکیل می‌داد. یک سوم درآمد سفید‌پوستان در ۷ ایالت مرتبط با کشت پنبه از طریق برده‌داری تولید می‌شده است. بی‌جهت نیست که در سال ۱۸۶۰ و در آستانه آزادسازی بردگان بیشترین تراکم میلیونرهای آمریکا در مناطق حول رودخانه می‌سی‌سی‌پی بوده است. ثروتی که از طریق میراث به نسل‌های بعد منتقل شد.

اما تاثیر مستقیم‌تر انتقال بین نسلی ثروت بر وضعیت امروز سیاه‌پوستان آمریکا چگونه است؟ دریافت ارثیه (گرچه تنها ۴% از درآمد سالانه خانوار را تشکیل می‌دهد) به طور متوسط به رشد ۱۰۴ هزار دلاری ثروت خانواده‌های سفیدپوست منجر می‌شود در حالی که این رقم در خانواده‌های سیاه‌پوست فقط ۴هزار دلار است. اقتصاددانان آمریکا معتقدند که میراث ۴۰% از کل ثروت این کشور را تحت تاثیر قرار می‌دهد. البته در کشوری که سه شهروندش بیش از نصف جمعیت آن کشور ثروت دارند این رقم ممکن است گمراه کننده باشد. دست کم ممکن است نماینده درستی از وضعیت بخش بزرگی از جامعه نباشد. مطالعه مداوم ۱۷۰۰ خانوار (که به عنوان حجم نمونه جمعیت هدف جامعه آمریکا را نمایندگی می‌کند) در طول بازه زمانی ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۹ نشان می‌دهد که میراث تنها ۵% از اختلاف نژادی ثروت را توضیح می‌دهد. اگر همچنان به نظرتان توضیح اختلاف نژادی ثروت صرفا از طریق درآمد، میراث، و هزینه‌ها ناکافی است، علتش آن است که یک شاخص مهم از قلم افتاده است. شاخصی که همین مطالعه ذکر شده روی ۱۷۰۰ خانوار نشان می‌دهد که ۲۷% از شکاف نژادی دارایی در آمریکا وابسته به آن است: مسکن و به طور مشخص، طول مدت خانه‌دار بودن.

مسکن می‌تواند به عنوان یک پناه‌گاه سرمایه‌ای نقش زیادی در انباشت ثروت یک خانوار ایفا کند. گرچه استطاعت خرید مسکن در خانواده‌های سیاه‌پوست پایین‌تر است، به گونه‌ای که طبق گزارش مرکز آمار آمریکا که مالکیت خانه در میان سیاه‌پوستان در همین ربع نخست سال ۲۰۲۰، ۳۰% کمتر از سفیدپوستان بوده، اما اتفاقا خانواده‌های سیاه‌پوست سهم بزرگ‌تری از آمال‌شان را بر مسکن متمرکز می‌کنند. به طوری که ۵۷% ثروت خانواده‌های سیاه به ارزش خانه‌شان گره خورده در حالی که این رقم برای سفیدپوستان تنها ۴۱% است.

اما تصور کنید مجبور باشید از طرفی برای یک کالای مشخص بیشتر از بقیه پول بپردازید و از طرف دیگر به محض خرید افت بیشتری بر قیمت کالایتان وارد شود. داستان مسکن سیاهان وضعیتی مشابه دارد. به علت تمکن مالی پایین‌تر، خانوده‌های سیاه پول پیش کمتری برای خانه می‌گذارند. نسبت سفید‌پوستانی که بیشتر از ۲۱% هزینه پیش‌پرداخت خانه می‌کنند بیش از دو برابر سیاه‌پوستان است[۱۰]. در مقایسه با نیمی از سیاه‌پوستان، تنها ۳۷% از سفید‌پوستان کمتر از ۱۰% هزینه پیش پرداخت‌خانه می‌کنند. نتیجتا سودی که سیاهان باید برای وام مسکن بپردازند و در نتیجه قیمت تمام شده خانه برایشان بیشتر است. به گزراش فوربز حتی در مواردی که اعتبار سیاهان با سفیدپوستان یکی است، شرایط وامشان همچنان نامناسب‌تر می‌ماند. در سال ۲۰۱۵، ۷۳% از خانواده‌های سفید‌پوست توانستند وام مسکن با سود پایین‌تر از ۵% دریافت کنند در حالی این نرخ تنها شامل حال ۶۶% از خانواده‌های سیاه‌پوست شد.

با توجه به قیمت بالاتر تمام شده برای مسکن (به علاوه عوامل اقتصادی دخیل که پیشتر ذکر شد)، خانه‌های سیاه‌پوستان در سال ۲۰۱۹ کوچک‌تر (به طور متوسط ۱۶۷ متر مربع) و ارزان‌تر (به طور متوسط ۲۲۸ هزار دلار) بوده است. شاید این وضعیت تا حدی توضیح بدهد که چرا سیاه‌پوستان متمول نیز شرایط مسکن بدتری دارند به طوری که خانواده‌های سیاه‌پوستی که درآمدی ۱۰۰ هزار دلاری دارند، در محلاتی زندگی می‌کنند که در سطح خانواده‌های سفیدپوستی است که تنها ۳۵هزار دلار عایدی دارند[۱۱]. البته فهم دقیق‌تر از این تبعیض مستلزم آشنایی با نحوه ارزیابی مسکن است. ارزش مسکن در محلاتی که بیش از نیمی از جمعیت آن را سیاهان تشکیل می‌دهند به طور متوسط ۲۳% پایین‌تر است. برای مثال در شهر لینچبرگ ایالت ویرجینیا، ارزش مسکن در محلاتی که اکثریت بافت جمعیتی آن با سیاه‌پوستان است، ۸۱% کمتر است. در حالی که سیاه‌پوستان آمریکا مجموعا ۶۰۰میلیارد دلار در حوزه مسکن دارایی دارند اما مجموعا ۱۵۶میلیارد دلار از قیمت‌گذاری پایین‌تر مسکن متضرر می‌شوند.

پایین بودن ارزش خانه‌ها و محلات سیاه‌پوستان چرخه معیوبی را شکل می‌دهد که مانع از بهبود این وضعیت می‌شود. با فرسوده‌انگاری خانه‌ها و محلات سیاه‌پوستان، سرمایه‌گذاری خصوصی و خدمات‌رسانی دولتی هم کاهش می‌یابد که به بازتولید وضعیت نامطلوب این محلات منجر می‌شود. بی‌جهت نیست که نسبت ۱۵ برابری خانواده‌های سیاه‌پوست به سفید‌پوست که در محلات فقیر زندگی می‌کنند، از سال ۱۹۵۵ به این سو تغییری نکرده است.[۱۲] اما سوال این‌جاست که ریشه این نوع تبعیض فضایی کجاست؟ آیا این وضعیت ناشی از فرایندی آگاهانه بوده است یا محصول نوعی نژادپرستی ناخودآگاه است؟ آیا ضوابط معماری و شهری نقشی در وضعیت اقتصادی اجتماعی و فرهنگی سیاهان دارند؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها باید به تاریخ معاصر آمریکا رجوع کرد. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ و با بازگشت انبوه سربازان از جبهه‌ها، رقابت زیادی در بازار کار به وجود آمد. همزمان شتاب چشمگیری در صنعتی شدن تولید شکل گرفت که به بیکار شدن انبوهی از کارگان خرد انجامید. اختراع دستگاه جمع‌آوری پنبه، به طور خاص، به بیکار شدن سیاه‌پوستان جنوب و رانده شدن آن‌ها از مزارع به شهرها ختم شد. در واکنش به حضور بیشتر سیاه‌پوستان در شهرها، تغییر تدریجی جایگاه اجتماعی آن ها، و رقابت بر سر بازار کار، خشونت سازمان یافته علیه سیاهان نیز تشدید یافت. قتل عام تولسا در سال ۱۹۲۱ در کانون اقتصادی سیاهان که به وال استریت سیاه مشهور بود و کشتار روزوود در سال ۱۹۲۳ را باید اوج این خشونت‌ها دانست. در چنین وضعیت دشواری است که رکود بزرگ[۱۳] معادله زندگی را برای سیاهان پیچیده‌تر می‌کند. سقوط بی‌سابقه سهام در سه‌شنبه سیاه اکتبر ۱۹۲۹ را می‌توان آغاز نمادین رکود بزرگ دانست. نرخ ۵۰% بیکاری سیاهان جنوب در این دوره دو تا سه برابر سفیدپوستان است به طوری که در سال ۱۹۳۴ نزدیک به ۷۰% از کارگران سیاه‌پوست بیکار شده بودند. مجموعه این شرایط طاقت‌فرسا پدیده‌ای را شکل داد که از آن با عنوان مهاجرت بزرگ[۱۴] یاد می‌شود: مهاجرات نزدیک به شش‌میلیون سیاه‌پوست آمریکایی از جنوب به شمال (۱.۷۵ میلیون سیاه‌پوست تا سال ۱۹۴۰ و چهارمیلیون دیگر از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰). به تبع این مهاجرت گسترده، بافت جمعیتی شهرهای بزرگ شمالی دستخوش تغییر جدی شد. مثلا در فاصله سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰ جمعیت سیاه‌پوستان نیویورک ۲.۵ برابر و لس آنجلس ۸ برابر شد. بوستون که تا سال ۱۹۶۰ با ۹۹.۹% جمعیت سفید شهری، نامتنوع محسوب می‌شد در سال ۱۹۷۶ به شهری با ۸۵% جمعیت سیاه‌پوست تغییر شکل داد. البته بخشی از علت این زیر و رو شدن بافت جمعیتی به مهاجرت سفید‌پوستان به حومه‌ها مرتبط است. مهاجرتی که از آن با عنوان گریز سفید[۱۵] یاد می‌شود که علاوه بر مهاجرت سیاهان به شهرها مسایلی نظیر کاهش هزینه ساختمان‌سازی، رواج اتومبیل، طرح ایده‌های یوتوپیایی حومه‌گرایانه[۱۶]، و رویای آمریکایی مسکن ویلایی و حیاط بزرگ نیز در این فرار سفید از شهرها نقش داشتند.

برای فهم دگردیسی بافت جمعیتی شهرها و نهادینه شدن افتراق فضایی، پیش از بررسی تاثیر بانک ها، بنگاه‌های املاک و مستغلات، نهادهای ارزش‌گذاری مسکن، باید سهم دولت مرکزی آمریکا را در این مساله تبیین نماییم. در واکنش به رکود بزرگ، دولت روزولت (۱۹۳۳—۱۹۴۵) مجموعه برنامه‌های اقتصادی را با نام نیودیل[۱۷] طرح و پیاده کرد که در بخش برنامه‌ریزی شهری دو نهاد در شکل‌گیری تبعیضات فضایی نسبت به سیاهان تعیین‌کننده بودند. یکی شرکت وام خانه‌داران[۱۸] که در ۱۹۳۳ تاسیس گشت و دیگری اداره مرکزی مسکن[۱۹] که یک سال بعد از آن توسط کنگره پایه‌گذاری شد.

اداره مرکزی مسکن متولی تشخیص و تعیین اعتبار املاک در شهرهای آمریکا بود. این اداره دفترچه راهنمایی برای قیمت‌گذاران تدوین کرده بود که به جداسازی نژادی اعتبار قانونی می‌داد: «برای حفظ انسجام محلات لازم است طبقات اجتماعی نژادی یکسان در تمامی املاک آن‌جا ساکن شوند. تغییر بافت اجتماعی نژادی عموما به ناپایداری و تنزل قیمت منجر می‌شود.» قیمت‌گذاران موظف بودند بخش‌هایی از شهر که با «تاثیرات مخرب» مقابله می‌کردند را دست بالاتر ارزش‌گذاری کنند. تاثیر مخرب در آیین نامه‌های اداره مرکزی مسکن چنین تعریف شده بود: «رخنه گروه‌هایی با نژاد و ملیت ناهمگون». گزاره‌هایی نظیر «رخنه،» «جماعت سطح پایین،» یا «افراد ناخوشایند» هم بخشی دیگر از ادبیات نژادپرستانه این آیین‌نامه است. این اداره رسما از اعطای وام مسکن به سیاه‌پوستان سرباز می‌زد. این تفکیک علنی نژادی تا جایی پیش رفت که حتی در سند خانه‌های بهره‌مند از این وام‌ها قید می‌شد که مالک حق ندارد آن را به غیرسفیدپوستان بفروشد.

شرکت وام خانه داران مسوول تجدید وام املاکی بود که به علت اقساط معوقه در آستانه اجرائیه سند رهنی قرار می‌گرفتند. در واقع این ارگان شبه‌دولتی با خرید وام‌های مسکن از موسسات مالی خصوصی، آن‌را با شرایط بهتر (سود کمتر و دوره بازپرداخت طولانی‌تر) به وام‌گیرنده بازفروش می‌کرد. منشا شکل‌گیری نقشه‌های مشهور به «ترسیمات سرخ[۲۰]» که ذیل برنامه نقشه‌برداری شهری[۲۱] و به منظور ارزیابی اعتبار مناطق مسکونی تهیه می‌شد، شرکت وام خانه‌داران بود. این اسناد که در اصل نقشه‌های امنیت مناطق مسکونی[۲۲] نام داشتند، نحوه تعیین میزان ریسک وام توسط بنگاه‌های املاک، قیمت گذاران، و ماموران اعطای وام را در چهار رنگ ثبت می‌کردند. محلاتی که به رنگ سرخ ترسیم شده بودند «خطرناک» تلقی شده و نتیجتا مشمول کمک‌های اداره مرکزی مسکن نمی‌شدند. این تقسیم‌بندی کاملا براساس بافت نژادی محله صورت می‌گرفت.

این وضعیت منجر به شکل‌گیری دو بازار موازی مسکن شد، یکی بازار تنظیم شده دولتی و دیگری بازار بی‌ضابطه غیررسمی. بازار رسمی دولتی به خانه‌دار شدن بخش وسیعی از سفیدپوستان آمریکا و حومه نشینی گسترده انجامید، به طوری که جمعیت آمریکایی‌های صاحب خانه در سال ۱۹۶۰ به ۱.۵ برابر سال ۱۹۳۰ افزایش یافت[۲۳]. اما بازار غیررسمی که سیاهان به ناچار به آن رجوع می‌کردند وضعیتی کاملا متفاوت داشت. صنعت مسکن و بنگاه‌های معاملات املاکْ تفکیک نژادی را نوعی وظیفه اخلاقی می‌دانستند. دستورالعمل اخلاقی انجمن ملی مستغلات و املاک آمریکا شاغلین حوزه املاک را از «وارد کردن افرادی که نژاد و ملیتشان باعث افت قیمت مسکن می‌شود» به محلات برحذر می‌داشت. کتابچه سال ۱۹۴۳ مثال افراد نامطبوع را گانگسترها، قاچاقچیان، روسپیان، و رنگین‌پوستان برمی‌شمرد.

سیاهان، که به علت پیمان‌های محدود کننده[۲۴] اداره مرکزی مسکن، اجازه خرید در بخش بزرگی از شهرها از آنان سلب شده بود و از طرفی مشمول کمک‌های شرکت وام خانه‌داران نمی‌شدند، ناگزیر به این بازار غیررسمی رجوع می‌کردند. تا سال ۱۹۴۰ نیمی از محلات مسکونی شهر شیکاگو به علت پیمان‌های محدود کننده خارج از حوزه خرید سیاهان بودند. به ناچار  85% سیاهان شیکاگو برای خانه‌دار شدن به قراردادهای ناعادلانه تن دادند. موسسات فروش قراردادیْ متمسّک به طرفندهایی عجیب برای سودجویی بیشتر از بازار دوگانه مسکن می‌شدند. مثلا زنان سیاه‌پوست را استخدام می‌کردند تا با کالسکه کودک در آخرین محلات سفیدپوستان باقی مانده در شهرها قدم بزنند تا با ایجاد هراس از سقوط قیمت مسکن به خاطر حضور سیاهان، صاحب‌خانه‌ها را به فروش املاکشان به قیمتی نازل متقاعد کنند. بعد همین خانه‌ها را با قیمت‌های گزاف و شرایط وامی سخت به سیاهان می‌فروختند و نهایتا بعد از دریافت بخش زیادی از اقساط، خریداران را با بهانه‌گیری‌های حقوقی بر سر بندهایی که در مبایعه نامه‌ها تعبیه کرده بودند از خانه‌هاشان بیرون رانده و چرخه فروش و توقیف ملک را ادامه می‌دادند. از طرفی محلات سفیدپوستان به تشکیل شوراهای محله‌ای دست زدند که سعی می‌کرد فروشندگان را از بستن قرارداد با سیاهان منصرف کند و صاحب‌خانه‌های سیاه‌پوست را به فروش ملکشان ترغیب نماید. گاه این فشارها به خشونت نیز کشیده می‌شد.

این همدستی نانوشته میان بخش دولتی که به ضوابط تفکیک‌کننده نژادی رسمیت داد و بخش خصوصی که از دوگانگی بازار مسکن انتفاع می‌کرد به تفکیک نژادی شدید محیط مصنوع در آمریکا انجامید. وضعیتی که با وجود ابطال ترسیمات سرخ در لایحه مسکن عادلانه[۲۵] سال ۱۹۶۸ اثرات آن همچنان باقی است. در سال ۱۹۳۰ و پیش از انتشار ترسیمات سرخ، تفاوت سهم جمعیتی سیاه‌پوستان در مناطق قرمز و زرد (دو منطقه نامطلوب‌تر از میان چهار دسته کلی) ۶.۶% بود که در سال ۱۹۵۰ به ۱۱% افزایش می‌یابد. طبعات ناعادلانه این همگن‌سازی نژادی همچنان ساکنین این محلات را متاثر می‌کند. مطالعه صورت گرفته بر روی نسخه‌های دیجیتال از نقشه‌های امنیت مناطق مسکونی در ۱۱۵ شهر نشان می‌دهد که ۷۴% از مناطقی که ۸۰ سال پیش توسط شرکت وام خانه‌داران ذیل «خطرناک» دسته‌بنده شده بودند امروزه نیز محل سکونت اقشار کم درآمدی هستند که ۶۴% آن‌ها اقلیت‌های نژادی‌اند[۲۶]. برای مثال محدوده لاندیل شمالی[۲۷] در شیکاگو، که در سال ۱۹۳۰ جمعیتی نزدیک به ۱۱۲هزار نفر داشت، که بخش کوچکی از آن سیاه‌پوستان بودند، امروزه تنها ۳۶هزار نفر جمعیت دارد که ۹۲% سیاه‌پوستند. آمار قتل در این منطقه سه برابر میانگین شهر است و مرگ و میر نوزادان دو برابر متوسط ملی است. ۴۵% از ساکنینش، یعنی سه برابر میانگین شهر، دریافت‌کننده سهمیه کوپن غذا هستند.

آمار بالای مرگ نوزادان که در مورد لاندیل شمالی ذکر شد تصادفی یا بی ارتباط با وضعیت عمومی محله نیست. داوید ویلیامز استاد بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد معتقد است که در آمریکا کدپستی بهترین معیار پیش بینی سلامت است، چرا که سطح محلات با سطح و کیفیت تحصیل، موقعیت‌های کاری، کیفیت خدمات شهری، و دسترسی به امکانات ورزشی-تفریحی نسبت مستقیم دارد. کافی است یادآوری شود که سیاه‌پوستان آمریکا تحت تاثیر مکان زیست و کارشان ۵۴٪ بیشتر از بقیه آمریکایی ها در معرض هوای آلوده هستند. این که ۷۰% از کل مبتلایان به بیماری کرونا در ایالت لوئیزیانا را سیاهانی تشکیل می‌دهند که تنها ۳۳% از سهم جمعیتی ایالت را دارند به همین ارتباط سلامت و محل زندگی گواهی می‌دهد. این نسبت بالای مبتلایان سیاه‌پوست، به تصدیق ویلیامز، در بیماری قلبی، دیابت، و مرگ نوزادان نیز صادق است. حتی نرخ مرگ زنان سیاه‌پوست در هنگام زایمان چهار برابر زنان سفید‌پوست برآورد شده است. در مجموع، امید به زندگی سیاه‌پوستان آمریکایی سه سال و چهار ماه کمتر از سفیدپوستان است. این تاثیرات به سلامت روانی نیز تسری می‌یابد. برای مثال، هر مورد کشته شدن یک فرد غیرمسلح سیاه توسط پلیس منجر به سه ماه فشار روانی بالا در جامعه سیاه‌پوستان آن ایالت می‌شود. واحدهای اندازه‌گیری تبعیض روزمره حکایت از تاثیرات سوء بر سلامت فیزیکی و روانی افرادی دارد که در معرض چنین رفتارهایی هستند.

علاوه بر این، مطالعه بر روی ۲۳۰ هزار کودک که در سال‌های بین ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در شیکاگو زندگی می‌کرده‌اند نشانگر تاثیرات بلند مدت فضای معماری و شهری است. محیط‌های سخت[۲۸] زندگیْ سهمی ۷۶ درصدی در افزایش نسبت سیاه‌پوستان زندانی دارد. علاوه بر این، محیط‌های سخت ۱۸% بر روی رتبه درآمدی مردان سیاه و ۱۷% بر روی بارداری نوجوانان سیاه‌پوست تاثیر سوء می‌گذارد. تاثیراتی که در سفید‌پوستان هم با نسبت‌های متفاوت دیده می‌شود و با طولانی‌تر شدن مدت اقامت در محیط‌های سخت، شدید‌تر می‌گردد.

مستقل از تاثیرات محیط زندگی بر سلامت روانی و فیزیکی و اقتصادی ساکنین، سطح و کیفیت تحصیلات نیز در آمریکا رابطه‌ای مستقیم با مکان زندگی دارد، چرا که بودجه مدارس از مالیات بر املاک تامین می‌شود. از آن‌جا که قیمت املاک در مناطقی که سیاه‌پوستان در اکثریت‌اند پایین‌تر است، میزان درآمد مدارس آن منطقه نیز کم‌تر است و نتیجتا بودجه سرانه تخصیص یافته به هر دانش آموز ساکن آن محله به همان نسبت کاهش می‌یابد. برای مثال، مناطق سفید‌پوست‌نشین در سال ۲۰۱۶، نزدیک به ۲۳میلیارد دلار بیش از مناطق غیرسفیدپوست، بودجه مرکزی و ایالتی دریافت کرده‌اند، در حالی که به تعداد مشابهی از دانش‌آموزان خدمات می‌رسانند. نهایتا هم کمک‌های دولتی به مناطق فقیر، بیشتر شامل حال دانش‌آموزان فقیر سفیدپوست می‌شود، تا سیاه‌پوستان.

این نوشته سعی داشت نشان دهد که سیاست‌های شهرسازی چگونه به شکاف نژادی در آمریکا دامن زده‌اند تا آن جا که سهمی ۲۷ درصدی از اختلاف ده برابری ثروت دو نژاد سیاه و سفید بر دوش مسکن قرار گرفته است. با رجوع به ترسیمات قرمز و حوادث متعاقب آن، سهم دولت مرکزی در ایجاد تفکیک فضایی بر اساس نژاد تبیین گشت. و در انتها تاثیرات غیرمستقیم محیط‌های همگن نژادی که تعمدا در شرایط فرسوده مانده‌اند بر بهداشت روانی و فیزیکی ساکنین، کیفیت تحصیل آن‌ها، و جذب آن‌ها به جرم و جنایت اشاره شد. طبیعتا عوامل معماری شهرسازی بسیاری هم از قلم افتاد که شاید مهم‌ترین آن ظهور و سقوط پروژه‌های مسکن اجتماعی[۲۹] است که عمدتا در محلات سیاه‌پوست نشین ساخته شدند[۳۰]. تجربه تلخ تبعیضات فضایی در آمریکا به این امید نقل شد تا زمینه‌های بروز تبعیضات مشابه نژادی، قومی، دینی، اقامتی، جنسیتی، و یا مرتبط با سبک‌های مختلف زندگی در ایران نیز شناخته و کنترل شود.


[۱] البته بخش مهمی از علت خشونت بالای پلیس آمریکا آزاد بودن حمل اسلحه در این کشور است. همین مساله باعث شده که پلیس این کشور در معرض مخاطرات بیشتری باشد به طوری که در سال ۲۰۱۹ به طور متوسط در هر روز به یک پلیس شلیک شده است. با این حال خطر مرگ در این حرفه در سال ۲۰۱۸ (با وجود افزایش ۱۴ درصدی از سال قبل) تنها ۱۶ نفر به ازای هر صدهزار پلیس است. کارگران ساختمانی سه برابر، ماهیگران ۴.۷۵ برابر و رانندگان ماشین‌های سنگین شش برابر بیشتر کشته داده‌اند.

[۲] تنها چهار شهر در آمریکا جمعیتی بیش از تعداد محبوسین کشور دارند. زندانیان آمریکا جمعیتی بیش از مجموع جمعیت شهرهای واشنگتن، بوستون، و میامی دارند. اگر هر ایالت آمریکا را یک کشور تصور کنیم، باز هم ۳۱ کشوری که بیشترین جمعیت زندانی جهان را دارند متعلق به ایالات متحده است.

[۳] جان آلیور، طنزپرداز حوزه‌های اجتماعی مدعی است که از هر هزار مرد سیاه، یک نفر ممکن است توسط پلیس کشته شود.

[۴] از عوامل اصلی مصونیت پلیس یکی سندیکای قوی و دیگری مصونیت قضایی (qualified immunity) آنان است که بحث در مورد آن نیازمند فرصتی دیگر است.

[۵] برای مثال، تفاوت نسبی میان سیاهان و سفیدها در زندان‌ها رو به کاهش است و جمعیت زندانیان سیاه‌پوست از سال ۲۰۰۶ به یک سوم رسیده است. از سال ۲۰۰۱ جمعیت مردان سیاه‌پوست زندانی که در گروه سنی ۱۸ تا ۲۹ سال قرار دارند به یک سوم کاهش یافته است. تعداد کشته‌شدگان غیرمسلح سیاه‌پوست از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ از ۳۸ نفر به ۹ نفر کاهش پیدا کرده. در بازه زمانی ۱۹۷۱ تا ۲۰۱۸، این تعداد از ۹۳ نفر به ۵ نفر کاهش یافته است. با این حال نسبت سیاه‌پوستان به سفید‌پوستانی که توسط پلیس کشته شده‌اند از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ که جدیدترین آمار منتشر شده است تغییری نکرده است.

[۶] Net Worth

[۷]  به استثنای دوره کوتاه پس از رکود بزرگ اقتصادی سال ۲۰۰۸.

[۸]  Underemployment  شاخص استفاده ناکافی از وقت و مهارت‌های نیروی کار است که به نیمه‌بیکاری یا بیکاری ناقص نیز ترجمه شده است.

[۹] Visible goods.

[۱۰] در مقایسه با ۱۲% از سیاه‌پوستان، ۲۵% سفیدپوستان بیش از ۲۱% بابت پیش‌پرداخت خانه هزینه می‌کنند.

[۱۱] البته عامل اصلی پدید آمدن این وضع ترسیمات سرخ است که اجازه سکونت سیاهان را به مناطق مشخصی محدود کرده بود. در ادامه این مقاله این قوانین، شکل‌گیری آن‌ها، و تاثیراتشان بررسی خواهد شد.

[۱۲] به عبارتی، در مقایسه با ۴% از سفید‌پوستانی که در محلات فقیر زندگی می‌کنند، ۶۲% از سیاه‌پوستان از چنین محیطی رنج می‌برند.

[۱۳] Great Depression

[۱۴] Great Migration

[۱۵] White Flight

[۱۶] که مهم‌ترین آن آرمان شهر پهندشتی (Broadacre) فرانک لوید رایت است که متاثر از ایده باغ شهر (Garden City) ابنیزر هاوارد بوده است.

[۱۷] New Deal

[۱۸] Home Owners’ Loan Corporation (HOLC)

[۱۹] Federal Housing Administration (FHA)

[۲۰] Redlining

[۲۱] City Survey Program

[۲۲] Residential Security

[۲۳] در سال ۱۹۳۰، ۴۰% آمریکایی‌ها صاحب خانه بودند در حالی که در سال ۱۹۶۰ این نسبت به ۶۰% رسید.

[۲۴] Restrictive Covenants

[۲۵] Fair Housing Act

[۲۶] بخش‌های «مطبوع» نیز همچنان یکدست سفیدپوست‌نشین مانده‌اند.

[۲۷] North Lawndale

[۲۸] Harsh Environments

[۲۹] Public Housing

[۳۰] بیش از ۹۸% از مساکن اجتماعی ساخته شده در شیکاگو در بین سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۵ در محلات تماما سیاه‌پوست‌نشین مکان‌یابی شدند.

[*] منبع تصویر



درباره نویسنده:
دکتر وحید وحدت
استاد معماری دانشگاه ایالتی واشنگتن
و همکار افتخاری پویش فکری توسعه

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب