- توضیحات
- توضیحات تکمیلی
- نظرات (0)
توضیحات
روایت سید جواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران
در پژوهش دامنهدار «گفتوگوهای توسعه» تلاش بر این است، تا بین صاحبنظران ایران که در حوزۀ توسعه اندیشیدهاند، گفتوگوهایی در انداخته شود و در این مسیر، با تدوین روایت هر یک از آنها از مسئلۀ توسعه، در جهت شکیلگیری گفتمان ملی توسعه در ایران گام برداریم. بر این اساس یازدهمین جلد از این مجموعه مربوط به نظریههای دکتر «سید جواد طباطبایی» است.
مفروض اصلی طباطبایی در بحث از توسعه، پدیدار شدن شرایط امکان تحولیست که ابتدا باید در نظام فکری و مبانی معرفتی ایرانیان ایجاد شود و همزمان با تمرکز بر تکنولوژی و حتی مقدم برآن، باید خرد تکنولوژیک که اساس تجدد است، نیز وجود داشته باشد. از نظر او تجدد و توسعه دو عنصر اصلی و اساسی در غرب است که یکی خرد دموکراتیک است و از ماکیاولی به بعد پدیدار می شود.
بخشی از مقدمه محسن رنانی بر کتاب:
طباطبایی را میتوان «فیلسوف طبیعی ایرانی» نامید که همچون اقلیم طبیعی و اجتماعی ایران، زاده بحران یعنی تحولات شتابناک و آشوبناک است. شاید او نخستین اندیشهورزی باشد که هم توسعه ایران را فیلسوفانه نگریسته است و مساله امتناع تاریخی توسعه در ایران را به مساله ساختار اندیشگی ایرانیان گره زده است؛ و هم این نگاه را با قدرت ترویج کرده است و برای آن هزینه داده است؛ و هم خیلی آرام و در دوران حیاتش، اندیشههایش در جامعه نخبگانی ایران رسوخ و نفوذ کرده است. بیگمان با طباطبایی دریچههای تازه ای برای فهم مساله توسعهنیافتگی ایران به روی ما گشوده شده است و از این بابت باید سپاسگزار او باشیم و وامدار او خواهیم ماند.
طباطبایی متفکر بحران اندیش است و از منظر بحران اندیشی است که میتوان او را تحلیل کرد. در بحران، راهکارهای مرسوم و سنتی پاسخ نمی دهد، مهار بحران کار انقلابی میطلبد؛ گویا طباطبایی ماموریت نانوشتهای برای ویرانگری اندیشههای رسوب گرفته سنتی بر دوش گرفته بود. از جان مینارد کینز، به عنوان برجستهترین اقتصاددان قرن بیستم، نقل است که گفته است: مگر نه آن که کلمات مظهر تهاجم علم علیه جهلاند، پس بگذار اندکی خشن باشند. و گویی طباطبایی این توصیه را به گوش گرفته است و بنابراین بی پردگی و گزندگی را آگاهانه به عنوان یک رویکرد یا گونهای از اندیشهورزی انتخاب کرده است.
به گمان من پرداختن به اندیشههای طباطبایی از دو منظر در ایران امروز اهمیت دارد. نخست اینکه در شرایط امروز ایران، نسل نو در حال حرکت به سوی نوعی ملیگرایی افراطی است و اگر اندیشههای طباطبایی به خوبی تبیین و فهم نشود میتواند مورد سوء استفاده برخی جریانهای سیاسی افراطی قرار گیرد. دوم اینکه در فرایند توسعه هر کشور، در دو مرحله، نیاز به حضور و نقشآفرینی جدی فیلسوفان است (نخست در مرحله شکلگیری نوسازی یا مدرنیزاسیون و سپس در مرحله شکلگیری نوگرایی یا مدرنیّت/مدرنیته). در ایران معاصر، به علت پیدا شدن سروکله نفت در پگاه آشناییمان با دنیای مدرن، ما مرحله اول را بدون همراهی فیلسوفان و با سردرگمی تمام طی کردهایم و اکنون که در میانه مرحله دوم هستیم، و شتابان هم به پیش میرویم، بدون نقشآفرینی فیلسوفان میتوانیم به خطاهای جدی گرفتار شویم. در این چهاردهه، درحالی است که قاطبه اهل فلسفه ما مشغول مرور و بازخوانی نظریههای گذشتگان بودهاند، شاید طباطبایی را بتوان یگانه فیلسوفی دانست که آگاهانه و بیوقفه و با پذیرش هزینههای سنگین آن، تمام همت خود را صرف روشنگری فیلسوفانه در این مرحله کرده است.
مقاله «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» که واپسین تلاش فکری او پیش از مرگ است، نمونه بسیار خوبی از عمق و گستره اندیشه طباطبایی درباره مساله توسعه در ایران است. به گمان من این مقاله را میتوان یک نوشته «نطفهزا» و «سرشار» برای اندیشهورزیهای آینده در زمینه توسعه ایران قرار داد.
توضیحات تکمیلی
نویسنده | عارف مسعودی |
---|---|
زیر نظر | محسن رنانی |
تعداد صفحات | 152 |
انتشارات | کتاب شرق |
چاپ نخست | 1404 |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.