آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
پوستر از آرمان‌شهر نیویورکی تا ویران شهر سیستانی

از آرمان‌شهر نیویورکی تا ویران‌شهر سیستانی

پارادوکس‌­های کنشگری زیست­‌محیطی و رهایی‌­بخشی در عصر نمایش

یادداشتی از «هسته‌های فکری»
هسته‌های فکری به عنوان یکی از زیربخش‌های پویش فکری توسعه، مکانی برای هم‌اندیشی و تبادل‌نظر بین‌رشته‌ای پیرامون موضوعات روز توسعه ایران و جهان است که محصولات آن در قالب تالیف و ترجمه منتشر می‌شود.
تماس با هسته فکری از طریق: motaleat@pooyeshfekri.com



مقدمه: این نوشتار، با نگاهی انتقادی به کنشگریِ زیست‌محیطی در جهان نوین می‌پردازد و این پرسش را مطرح می‌کند که کنشگریِ زیست‌محیطی چه ارتباطی با «قدرت»، «سرمایه» و «بستر» دارد. برای پاسخ به این پرسش، در چارچوب رویکرد انتقادی، دو زیست‌جهان به تصویر کشیده شده‌اند: زیست‌جهانِ نیویورکی که نمادی از نظام معناییِ توسعه‌یافته غربی است، و زیست‌جهانِ سیستانی که نمادِ نظام معناییِ ایرانی و جهان‌سومیِ توسعه‌نیافته است. دست آخر، با مرتبط‌‌کردنِ انگاره‌های این دو زیست‌جهان، تفسیرهایی نظری در زمینه توسعه و در چهار «گاه» آورده شده است که در ادامه می‌آیند. هر «گاهِ» نوشتار، لحظه و تصویری از یک نظام معنایی یا تلفیق آنها است.

گاهِ اول: «آلخاندرو» ، رهبر یکی از گروه‌های زیست‌محیطی در دانشگاه است که با عده‌ای از دانشجویان دیگر از نیویورک به پرو می‌روند. این گروه قصد نجات جنگل‌های بارانی پرو را دارد، زیرا قرار است یک شرکت صنعتی به صورت قانونی به آنها دست درازی کند. همه‌چیز، حکایت از آن دارد که این گروه، طرفدار محیط‌زیست هستند و آلخاندرو، یک رهبر زیست‌محیطی است؛ اما خیلی زود مشخص می‌شود که آلخاندرو، از یک شرکت صنعتی دیگر، پول دریافت کرده است تا گروهی زیست‌محیطی را به منطقه گسیل کند تا شرکت حاضر را از پروژه حذف کرده و خودشان جایگاه آن شرکت در جنگل‌های بارانی پرو را تسخیر کنند!
چند شبکه ماهواره‌ای به طور مستقیم، فعالیت آنان را در جنگل‌های بارانی پرو پوشش می‌دهند و دختر یکی از کارکنان سازمان ملل، هم به عنوان فعال زیست‌محیطی – که طی چند روز اخیر، دغدغه زیست‌محیطی پیدا کرده! – همراه آنان است. این بخشی از داستان فیلم «جهنم سبز» (یک نمایش زیست‌محیطی تمام‌عیار) است. این داستان، نمونه کوچکی از تضاد رفتارهای زیست‌محیطی قابل مشاهده، در سطح جهانی است. بسیاری از شرکت‌های بزرگ جهان، همان سازمان‌هایی که متهم ردیف اول بحران‌های زیست‌محیطی‌ هستند، تبدیل به حامیان محیط ‌زیست می‌شوند و گروه‌های زیست‌محیطی را برای نجات جهان تشکیل و یا مورد حمایت قرار می‌دهند. این تناقض زیست‌محیطی در سطح گسترده‌ای در نظامِ معنایی جهان نوین، قابل مشاهده است و فراتر از کنش‌های زیست‌محیطی، می‌توان کنش‌های خیریه‌ای را نیز مثال آورد.
این شرکت‌ها در واقع، به دنبال نجات جهان نیستند، بلکه به دنبال سودآوری و کسبِ سرمایه بیشتر هستند. برخی از این شرکت‌ها از این طریق، معافیت‌های مالیاتی به دست می‌آورند و برخی دیگر، به دنبال کسب مشروعیت‌های جهانی برای فروش، و سودآوری بیشتر هستند. بیشتر این تضادها و پارادوکس‌ها در جهان توسعه‌یافته، وجود دارد؛ همان جهانی که منشأ اصلی تولید بحران‌های زیست‌محیطی در فرآیندی تاریخی بوده است. با این وجود، نمی‌توان همه کنشگری‌های زیست‌محیطی را کنش‌هایی در خدمتِ سرمایه‌داری قلمداد کرد. بسیاری از این کنشگری‌ها، کاملاً ضدِسرمایه‌داری‌ هستند. به هر حال، کنشگریِ زیست‌محیطی – حتی در معنای انحرافی آن – تبدیل به کنشی روزآمد در جهان غرب شده است و به عنوان کنشی رهایی‌بخش، شناخته می‌شود.

طرحی از Teodoro Ortiz Tarrascusa با نام «کله‌هایی با فکرهای اکولوژیک و کله‌هایی با فکرهای آلوده» (Heads with brain pollution and ecological brain)
۲۰۰۹ ، بارسلونا

گاهِ دوم: کودک خردسالی در سیستان و بلوچستان در حالی که در تمنای جرعه‌ای آب است، قربانی تمساحی به نام گاندو می‌شود. سیستان و بلوچستان سال‌هاست که در بحران‌های زیست‌محیطی غرق شده است. این بحران‌ها عموماً نشئت‌گرفته از سوءِ‌ِ‌مدیریت و خشکسالی‌های متوالی است. بحران‌های زیست‌محیطی در سیستان و بلوچستان در کنار بحران‌های دیگر قرار گرفته و مفصل‌بندی وحشتناکی از بحران و فاجعه را شکل داده است. در اینجا مجال چندانی برای ریشه‌یابی این بحران‌ها نیست. آنچه اهمیت دارد، وضعیت اسفناک کنونی است که فقر، خشکسالی، سوءِ‌ِ‌مدیریت، بیکاری، فقدان امکانات اولیه و … در آن به دهشتناک‌ترین حالت ممکن نمود پیدا کرده است.
این کودک خردسال سیستانی، مازادی است که زاییده منطقِ سرمایه‌داریِ حاکم بر ایران (یا هر منطق دیگری که فکر می‌کنیم حاکم است) است. سیستان، اخراج‌شده‌ای از جهان نمادین ماست که فرهنگ، اقتصاد، رسانه، جامعه، محیط ‌زیست، عرف، قانون و … آن را در‌برگرفته است؛ سیستان پسماندی از این نظام معنایی است که هر از چند گاهی خود را بر ما نمایان می‌کند و چون پتکی سهمگین بر سر «مرکز» کوبیده می‌شود و به ما یادآوری می‌کند که «حاشیه» چه معنایی دارد. سیستان تنها یک نمونه کوچک از وضعیت به حاشیه رانده‌شدگی، پسماند، مازاد و توسعه‌نیافتگی است. در ایران نمونه‌های بسیاری از این وضعیت (چه در سطح جغرافیایی، چه در سطح هویتی و چه در سطح سیاسی و مذهبی) وجود دارند؛ همان‌طور که در سطح جهان سوم نیز همین‌گونه است.
دغدغه این به حاشیه ‌رانده‌شده‌ها، این کودکان خردسال، این مازادها و این اخراج‌شده‌ها، «زیست» و «بقا» است. در واقع، اینها هنوز گرفتار ملزوماتِ زیستِ انسانیِ اولیه هستند. این نمادی از نگون‌بختی جهانِ پرمدعای مدرن است. در چنین وضعیتی، انتظار کنشگری زیست‌محیطی، انتظاری عقلانی نیست. ادعای جهان‌شمول‌بودن بحران‌های زیست‌محیطی صحیح است، اما تقلای جهان‌شمول‌بودنِ کنشگریِ زیست‌محیطی هیچ مبنای توسعه‌ای ندارد.

گاهِ سوم: آیا کنشِ زیست‌محیطیِ آلخاندرو کنشی منطقی و عقلانی است؟ کنش‌های زیست‌محیطی برای تداوم، نیازمند سرمایه هستند و سرمایه نیز ماهیتی سودآور دارد. کنش‌های زیست‌محیطی نیاز به حمایت «قدرت» دارند و «قدرت» نیز برای کسبِ مشروعیت نیازمند چنین کنش‌هایی است. چه وضعیتِ درهم‌تنیده‌ای!. «سرمایه»، «قدرت» و «کنش» در کنار هم یک کنشگریِ زیست‌محیطی را مفصل‌بندی می‌کنند. در زیست‌جهانِ نیویورکی (به عنوان نماد جامعه توسعه‌یافته غربی)، کنشگرِ زیست‌محیطی‌شدن، منطقی سرمایه‌دارانه دارد و در درون این بستر – بستری که متهمِ ردیف اول بحران‌های زیست‌محیطی است – تعریف می‌شود و برساخت پیدا می‌کند. البته این امر بدان معنا نیست که همه کنش‌های زیست‌محیطی این‌گونه هستند، بلکه منظور کلیتِ کنشگری زیست‌محیطی است.
در سیستان و بلوچستان وضعیت به‌گونه‌ای دیگر است، اما منطقِ آن مشابه منطق فوق است. سیستان گرفتار چرخه‌ای از فلاکتِ تحمیل‌شده بر آن است. این چرخه فلاکت، محصول «قدرت»، «سرمایه» و «کنش» است. قدرت – در تمام معانی آن – سیستان را تبدیل به جزیره‌ای مازاد بر ایران کرده است؛ جزیره‌ای که در آن احتمال هر رخدادی وجود دارد. سیستان در نگاهی انتقادی، یک «طردشده» است و سوژه سیستانی، یک «اخراج‌شده» و یک سوژه «مازاد»است؛ کسی که هیچ قانونی درباره او صدق نمی‌کند. او ممکن است کشته شود، اما هیچ‌کس به سبب کشتن وی مجازات نمی‌شود، چون او یک پسماند است؛ یک مازاد، یک آواره و یک اخراج‌شده. این وضعیت، محصول تعاملات و مناسبات بین «قدرت» و «سرمایه» در فرآیندی تاریخی است؛ مناسباتی که سیستان و بلوچستان را تبدیل به نمادِ توسعه‌نیافتگی یا توسعه نامتوازنِ جامعه ایرانی کرده است.
کنشگریِ زیست‌محیطی در چنین جهانی معنایی ندارد؛ آنچه در این جهان اولویت دارد، رهایی از چنگال فقر و توسعه‌نیافتگی مضاعف است؛ مسئله‌ای که بدون شک توسط کنشگری زیست‌محیطی به دست نخواهد آمد. سیستان نیازمندِ کنشگریِ رادیکالِ معنایی است؛ فرمی از کنشگری که مناسبات قدرت را به چالش بکشد و «نگاه» غیرعقلانی نظامِ معنایی حاکم بر جهانِ ایرانی را -که سیستان را تبدیل به یک مازادِ استثنائی کرده است – تغییر بدهد. کنشگریِ زیست‌محیطی برای وضعیتی که در توسعه نامتوازن و توسعه نیافتگی غوطه‌ور است، حتی یک مرهم و مُسکن هم نیست.

طرحی از طراح اهل برزیل Tiago Hoisel با نام «رویای آمریکایی» (The American Dream) تحت تاثیر از آثار «سالوادور دالی»
۲۰۱۴

گاهِ چهارم: توسعه به مثابه مفهومی جهان‌شمول و خطی سال‌هاست مشروعیت خود را از دست داده است. ارائه یک چارچوب و بسته نظریِ توسعه‌ای برای رهایی همه جوامع از توسعه‌نیافتگی و دستیابی به توسعه، مسیری خطرناک است که ممکن است به فرمی از فاشیسمِ نظری در توسعه یا فرمی از مرگِ تنوع‌گرایی تجربی بینجامد. همین مسئله درباره کنشگریِ زیست‌محیطی نیز صادق است. تزریقِ معناییِ جهان‌شمول از کنشگریِ زیست‌محیطی – حتی با فرض جهان‌شمول‌بودن بحران‌های زیست‌محیطی – خطرهای زیادی را به دنبال دارد. برای درکِ نظریِ کنشگریِ زیست‌محیطی نیازمند این هستیم که بستر و زمینه را تبیین کنیم و درک کنشگرانِ حاضر در آن بستر را تفسیر و فهم کنیم.
کنشگریِ زیست‌محیطی دارای اهمیت است، اما رهایی از وضعیت توسعه‌نیافتگی مضاعف و نامتوازن مهم‌تر از آن است. در جهانِ غربی، شاید کنشگریِ زیست‌محیطی بتواند مسیرهایی برای رهایی‌بخشی پیشنهاد بدهد (هرچند منطق سرمایه‌داری از این فرم کنشگری در حال سوء‌استفاده است)، اما در جهانِ غرقِ در فقر و توسعه نیافتگی، به‌ هیچ‌وجه نمی‌تواند رهایی‌بخش باشد و ممکن است به بازتولید و تکثیر توسعه‌نیافتگی نیز منجر شود. در جهانی که منابع طبیعی، منبع اصلی زیستِ اولیه مردم است، تلاش برای حفاظت از این منابع و اجازه‌ندادن به مردم محلی برای مصرف این منابع، نه‌تنها رهایی‌بخش نیست، بلکه می‌تواند نوعی «ستم» باشد. برای ارائه راهکارهای رهایی‌بخش در زمینه توسعه، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، توجه به وضعیتِ توسعه‌یافتگی جامعه‌ای است که قرار است در آن رهایی‌بخشی اتفاق بیفتد.
حتی در درون یک جامعه (به عنوان نمونه ایران) نیز سطوح مختلفی از توسعه‌یافتگی وجود دارد که همین مسئله، عاملی کلیدی در تفسیرِ کنشگریِ زیست‌محیطی خواهد بود. در یک بخشِ توسعه‌نیافته، نیازهای اولیه برای زندگی، بدونِ شک بر کنشگری زیست‌محیطی اولویت دارد، اما در بخش توسعه‌یافته‌ترِ همان جامعه، ممکن است اولویت بر کنشگریِ زیست‌محیطی، فرهنگی یا اجتماعی باشد. به هر حال، تفسیرِ کنشگریِ زیست‌محیطی و هر فرمِ دیگری از کنشگریِ مرتبط با توسعه، به شدت زمینه‌مند است.آنچه ضروری است، نگاهِ محلی و بسترمند به مفهوم توسعه و توسعه‌یافتگی (از جمله کنشگری زیست‌محیطی) است. برای آرمان‌شهر نیویورکی و ویران‌شهر سیستانی نمی‌توان یک نسخه رهایی‌بخش در جهت نیل به توسعه ارائه داد. توسعه از بستر نیویورکی ظهور می‌کند؛ همان‌طور که از بستر و زمینه سیستانی ظهور خواهد کرد.


پاورقی:
*
گاندو یا تمساح پوزه‌کوتاه، نوعی کروکودیل بومی شبه‌قاره هند و مناطق اطراف است که در کشورهای هند، بنگلادش، پاکستان، ایران، سریلانکا و برمه زندگی می‌کند. گاندو تنها کروکودیل بومی پاکستان و ایران و بزرگ‌ترین خزنده این دو کشور است.
به گاندو در ایران، تمساح ایرانی نیز گفته می‌شود. زیستگاه اصلی این تمساح در بخشهایی از چابهار و نیز برکه ها، آبگیرها و رودخانه‌های اطراف شهرستان «سرباز نیکشهر» قرار دارد.
در ایران رابطه مردم بومی با گاندوها بسیار خوب است. آن‌ها این حیوان را مقدس دانسته و از آسیب رساندن به گاندوها خودداری می‌کنند و حتی در زمان خشکسالی برای انتقال گاندوها از برکه‌های خشک شده به برکه‌های پرآب‌تر و تأمین غذای گاندوها اقدام می‌کنند.
اما در مواردی هم حمله این گونه به افراد محلی گزارش شده است. این حملات بیشتر هنگام تامین آب از منابع طبیعی اتفاق افتاده است.


منبع: مدخل «گاندو» در ویکی‌پدیای فارسی.


درباره‌ی نویسنده:
نریمان محمدی، دکترای جامعه شناسی اقتصادی و توسعه از دانشگاه اصفهان
پژوهشگر پویش فکری توسعه در حوزه: مطالعات توسعه، مطالعات فرهنگی و رسانه، روانکاوی فرهنگی و …

اشتراک گذاری پست

1 دیدگاه

  • عبدالسلام علمی پاسخ

    با سلام
    کوضوع جالبی بود ولی با آنکه دوست ندارم، اما ناچارم موضوعی را متذکر شوم، سیستان و بلوچستان یک کل است، سیستان بدون بلوچستان بی معناست و بعلکس در زمانی که رفتار شهروندان بیشتر از آنکه بر مبنای خرد و عقلانیت باشد متاثر از احساسات است متن تاثیرگذار شما آنطور که انتظار نویسندگان است متاسفانه شاید نتواند تاثیرخود را بگذارد.
    چرا که آنچه شما در متن بعنوان سیستان ذکر کرده اید شاخصه هایی است ربوط به کل استان سیستان و بلوچستان اما شما فقط از عنوان سیستان استفاده کرده اید و این بدلیل برخی حساسیت های که در استان وجود دارد متاسفانه تاثیرگذاری متن را از بین می برد.

    دی ۹, ۱۳۹۸ در ۱:۵۹ ب٫ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب