تورم در آموزش عالی: دانشگاه بهمثابه سازمان تولید شبه دانش
تأملی بر روند فرسایشی دانشگاه و دانشگاهیان در ایران
نویسندہ: دکتر جواد افشارکهن
دکتری جامعه شناسی
دانشیار گروه علوم اجتماعی. دانشگاه بوعلیسینا همدان
۱.دانشگاه بهشکل خاص، سازمان تولید و توزیع روشمند دانش و تربیت نظاممند نیروهای متخصص برای ایجاد یا ارتقاء سرمایه انسانی است. انتظار معمول آن است که دانش و نیروی انسانی کارآزموده در رابطه مستقیم با نیازمندیهای جامعه تولید شود؛ قطع این رابطه کارکردی موجب برجستهشدن کارکردهای دیگری برای این سازمان می شود. فراتر از سازمان دانشگاه، یعنی در قلمرو عامتر نهاد آموزش، عدم ایفاء کارویژههای اصلی سبب تشریفاتیشدن، صوریشدن و در نهایت کاریکاتوریشدن نهاد اجتماعی (در اینجا نهاد آموزش) میشود. تداوم بقا و ماندگاری اینگونه نهادها و سازمانهای فعال در آنها، تنها با جایگزینشدن و ظایف و اهداف غیرتخصصی قابل توجیه خواهد بود. لذا با تحقق جابهجایی کارکردی در نهاد آموزش و سازمانهای فعال در آن، دانشگاه به سازمانی غیرمرتبط با علم بدل میشود و فرآوردههای آن را میتوان «ناعلم» یا در حالت خوشبینانهتر «شبه دانش» تلقی کرد.
۲. باشیوع ویروس کرونا و لزوم رعایت موازین مربوط به سلامت عمومی، حدود دو ماه مراکز آموزشی تعطیل بودهاند. در فراغت حاصل از قرنطینه میتوان به تأمل در اینباره پرداخت که تعطیلی این مراکز چه زیانها یا خسارتهای جمعی به بار میآورد و جامعه چه مشکلاتی از این رهگذر تجربه میکند؟ این پرسش بهوضوح ناظر بر میزان فایدهمندی فعالیتهای دانشگاهی در ایران است. فارغ از نیازهای شخصی و موردی همچون دریافت مدرک تحصیلی و موارد مشابه برای دانشجویان، یا انجام امور عادی اداری همچون سایر سازمانهای خدماتی، به نظر میرسد اکنون نهتنها تقاضای عمومی واقعی برای بازگشایی دانشگاهها وجود ندارد بلکه نیروهای مؤثری وجود دارند که خواهان تداوم تعطیلی دانشگاهها هستند و بر بیضرربودن ادامه تعطیلی مراکز آموزش عالی تأکید دارند. احتمالاً اساتید، کارکنان، دانشجویان و مدیران دانشگاهی نیز ادامه روند تعطیلی را، حداقل از برخی جهات، در باطن دلچسب مییابند هرچند به مصلحت در ظاهر سخنان دیگری میگویند.
۳. نرخ بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی بهشکل معناداری بالاتر از افراد فاقد مدرک دانشگاهی است. برخی گزارشها نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی را دو برابر نرخ بیکاری افراد عادی میدانند. براساس آخرین آمار منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران، حدود ۳۸ درصد از جمعیت بیکار ۱۰ ساله و بیشتر را فارغالتحصیلان دانشگاهی و آموزش عالی تشکیل میدهند. با این حال سیاستگذاران برای بیش از سه دهه همچنان به ادامه پذیرش بیمحابا و حداکثری دانشجو ادامه میدهند. سرگرمکردن دانشجویان و ایجاد تأخیر در ورود جوانان به بازار کار، بزککردن آماری تعداد مراکز آموزش عالی و تعداد دانشجویان، مقالهشماری و استناد به آن برای اثبات رشد علمی، بیاعتبارسازی اجتماعی نهاد دانشگاه در برابر مراکز رقیب تولید دانش یا مدعی آن، پاسخ به نیاز کسب منزلت اجتماعی از طریق دریافت مدرک دانشگاهی، استفاده ابزاری و تاکتیکی از سازمان دانشگاه برای اهداف غیرمرتبط با نهاد آموزش، بخشی از دلائلی است که در پاسخ به چرایی وجود این تمایل در سیاستگذاری علمی در ایران به ذهن میرسد. از این منظر، آشکارا نوعی تورم شدید در عناصر سازمان دانشگاهی مشاهده میشود.
اگر تورم درحوزهٔ اقتصاد، به بیارزششدن پول رایج میانجامد، در قلمرو علم، تورم بیثمر سازمان دانشگاهی به بیارزششدن فزاینده اجزاء و عناصر فعال در آن انجامیده است. غیرمشارکتیبودن مدیریتهای سازمان دانشگاه نیز از سوی دیگر نوعی فضای بیتفاوتی را در میان اساتید دامن زده است. بر این مبنا کمتر موضوع غیراقتصادی را میتوان سراغ گرفت که بتواند بنیانی برای تشریک مساعی و کار اجتماعی مشترک در میان اساتید شود. فقدان ارتباطات علمی درونسازمانی و برونسازمانی، محدودیتهایی بر شکلگیری حوزههای علائق مشترک علمی بهوجود آورده که موجب نوعی انزوای منفعتجویانه و غیرثمربخش شده است. همه این عوامل، در درازمدت منجر به تضعیف هویت علمی اساتید میشود که، به نوبه خود، آنها را در برابر روند رو به گسترش کاهش کیفیت عملکردی دانشگاه، منفعل میکند.
۴. با توجه به روند فرسایشی وکمثمر تحصیل در دوران تحصیلی پیشادانشگاهی در مدارس زیر نظر وزارت آموزش و پرورش، و همچنین بهسبب اقبال حداقلی برای ورود به رشتههای انسانی در مقابل تمایل بالا برای ورود به رشتههای دارای بازار کار بهتر، وضعیت ورودیهای رشتههای علوم انسانی در مقطع کارشناسی، شرایط مطلوبی ندارد. و به تبع آن در مقاطع بالاتر تحصیلی نیز این وضعیت نامناسب تداوم دارد. بر این اساس ما شاهد تنزل هرچه بیشتر جایگاه واقعی این علوم و در نتیجه سقوط جایگاه ذهنی آن، همزمان با بیکیفیتشدن فزآیندهٔ فعالیتها و فرآوردههای علمی فعالان دانشگاهی در این عرصه هستیم. استمرار این وضعیت موجب شکلگیری معیارهایی برای ارزیابی کارهای علمی شده است که بهشکل فاحشی با معیارهای پذیرفتهشده جهانی فاصله دارد. به مرور زمان همگی خود را با این معیارهای بیارزش تطبیق دادهاند و در نتیجه نوعی اخلاق مبتنی بر مماشات، بیتفاوتی و آسانگیری رواج یافته است. در مورد سایر حوزههای علم دانشگاهی نیز عوامل متعدد دیگری وجود دارند که به گسترش بیانگیزگی، افت چشمگیر کیفیت فرآیند آموزش و پژوهش منجر شدهاند. سهل و آسانگرفتن ارزیابیهای مربوط به داوری پایاننامه و پروپوزال در کنار تولید حجم انبوهی از آییننامههایی که عملاً دانشجوی با هر تراز علمی را قادر میسازد با توسل به آنها، در مقطع مورد نظرش فارغالتحصیل شود و بسیاری از عوامل دیگر، فعالیت دانشگاهی را به کاری صرفاً اداری و بوروکراتیک فروکاسته است. به نظر میرسد افزایش تمایل به مهاجرتهای تحصیلی تا حد قابل توجهی در واکنش به تنزل فاحش کیفیت عملکردهای دانشگاهی مرتبط باشد.
۵. با افزایش نرخ تورم، اساتید دانشگاه، بهعنوان کارمندان دولت، در روند فقیرترشدن جامعه، همسو با دیگر گروههای اجتماعی قرار گرفتهاند. هرچه اساتید واجد سابقه کار کمتری باشند احتمالاً این کمارزششدن حقوق دریافتی را بیشتر بر روند زندگی روزمره خود احساس میکنند. با این حال گرایش غالب در میان استادان، همزمان باگسترش روحیه سودطلبی و رفاهجویی در جامعه، در راستای افزایش احساس عقبماندگی در زمینههای مادی بوده است. واکنش اکثریت قابل توجه اساتید در برابر این شرایط، با بهرهگیری از ابزارهای در دسترس، البته در چند جهت قابل مشاهده است. برای مثال، آنها میکوشند تا خود را گروه اجتماعی یا شغلی ویژهای معرفی کنند و بدینسان خود را مستحق دریافت حقوق و مزایای بیشتر بدانند. علاوه بر این، آنها از سیاست افزایش پذیرش دانشجو برای بهرهمندی از مزایای مادی مستقیم و غیرمستقیم آن پشتیبانی میکنند، و البته تمایل کمتری دارند تا نقش استاد تماموقت را ایفا کنند و اغلب مایلند تا فعالیتهایی در سایر عرصههای اقتصادی داشته باشند. همچنین، آنها احساس عدم رضایت شغلی دارند و نارضایتی خود از وضعیت موجود را بهشکل کلامی و بیخطر در محافل خصوصی و محدود ابراز میکنند، و از افزایش روابط مبتنی بر زد و بند و باندبازی در جهت کسب منافع شخصی بهرهمند میشوند. اینگونه رفتارها کم وبیش در میان شمار قابل توجهی از اساتید، خواه اساتید علوم انسانی و خواه غیرایشان مشاهده میشود. آنچه به موازات گسترش فساد در همه ارکان جامعه و نهادهای آن به چشم میخورد، در دانشگاه نیز نمایان و نمایانتر شده است[i]. از سوی دیگر این فساد چشمگیر، در پدیدههایی چون خرید پایاننامه و یا چاپ مقالات به ظاهر معتبر در مجلات مختلف در مقابل پرداخت پول، و یا خرید مدرک تحصیلی، دادهسازیها و سرقتهای علمی و … مشاهده میشود. این موارد عمدتاً مورد پیمایش و رصد قرار نمیگیرند، چون خود این نظارت باید توسط اساتید صورت پذیرد. حداقل چیزی که میتوان گفت آن است که وقوع این انحرافات علمی آشکار چندان حساسیتبرانگیز نیست و احتمالاً بهناگزیر مورد پذیرش قرار گرفته است و یا حتی بعضاً موجه قلمداد میشود و تقاضای مؤثری برای مقابله با آنها وجود ندارد.
۶. با تداوم این وضعیت به مدت حدود یک دههٔ دیگر و شدتگرفتن ورود مجدد خروجیهای این مجموعه یعنی فارغالتحصیلان دانشگاهی به دانشگاه، این بار در کسوت استاد، و البته اِعمال روزافزون معیارهای غیرعلمی اعم از معیارهای ایدئولوژیک، معیارهای مبتنی بر همپالکیگرایی و حامیپروری، معیارهای منفعتی و …، دانشگاه هرچه بیشتر به سازمانی صرفاً اداری بدل میشود که حداقل در قلمرو علوم انسانی، هیچ شباهتی با مراکز دانشگاهی نظیر خود در خارج کشور نخواهد داشت. در حالی که الزامات برآمده از تغییرات پهندامنه در قلمروهای مختلف زندگی انسانی، ایجاب میکند که دانشگاه بهمثابه یک سازمان هرچه بیشتر بازسازی و نوسازی شود، از روشهای نوین در جهت رفع نیازهای عمومی بهره گیرد، به بازاندیشی در نحوهٔ ارتباط میان علوم بپردازد و نهایتاً به پویاییهای لازم در جهت تحقق وظایف خود مجال ظهور و بروز دهد. امروزه دانشگاه در ایران هرچه بیشتر به سازمانی غیرمنعطف، منزوی و ناکارآمد بدل میشود. بنا بر رسالت مسئلهکاوی و نقادانه علم و ارجحیتیافتن پاسخهای روشمند علمی برای مشکلات جمعی، دو پرسش مهم در پایان این نوشتار قابل طرح هستند:
۱.چگونه حاکمیت معیارهای مربوط به نفع شخصی اساتید را قانع ساخته است تا در روند فرسایشی اضمحلال مداوم دانشگاه همسو با تمایل نظام سیاستگذاری عمل کنند و بهنوعی با آن همگام شوند؟
۲.اصلاح روند مزبور از چه نقطهای باید آغاز شود ؟
پانویس:
[i]. برای دیدن گزارشی از وضعیت فساد دانشگاهی مراجعه شود به کتاب «فساد دانشگاهی»، اثر داوود حسینی هاشم زاده – نشرآگاه، ۱۳۹۸
1 دیدگاه
سلام. در دنیا ۱درصد از کل مقالات را که پراستنادترین مقالات می باشند را جدا کرده اند که طبق آمار بین المللی سهم ایران از این مقالات تا سال ۲۰۱۹، ۳.۱ درصد و نیز .۱( یک دهم) از کل مقالات دنیا که مقالات داغ گفته می شوند را جدا کرده که سهم کشور ما از آن مقالات ۵ درصد است. جالب توجه کسانی که دوست دارند بگویند مقالات ما بی کیفیت هستند. اما نکته جالب تر اینکه به ما نمی گویید که این رستاخیز علمی که در ایران شروع شده از کی شروع شده و در دنیا چه سابقه ی طویلی دارد. به عنوان مثال کشور انگلیس حدود ۵۰۰ سال پیش با زدن اولین دانشگاه و سابقه ای ۳۰۰ ساله در داشتن علم صنعتی را نمی شود با ایرانی که اولین دانشگاه جدید آن کمتر از صد سال داردمقایسه نمود.