فراتر از پارچه!
پوشش، امر جنسی و تحولات ساخت سیاسی
هومن علوی، پژوهشگر پویش فکری توسعه
«اگر نسل قدیم که غرب فرهنگی را یکپارچه مزبله تلقی میکند، نتواند با نسل جدید همفهمی و همراهی نماید، از ساخت فرهنگ آتی که در آرامش بعد از تحولات رخ خواهد داد، کاملاً حذف میشود و نسل جدید را از آموختهها و تجربیات خود محروم خواهد کرد. در این شرایط، فضا برای ظهور رادیکالهای جدید فرهنگی فراهم خواهد شد.»
تحولات گسترده در صنعت نساجی بریتانیا در سدههای هجدهم و نوزدهم، بهویژه در پی انقلاب صنعتی، نقشی بنیادین در دگرگونی ساختار طبقاتی و فرهنگی جامعه ایفا کرد. یکی از پیامدهای مهم این تحولات، دسترسی بیسابقه طبقه متوسط به پوشاک زیبا، متنوع و نسبتاً ارزان بود. در نتیجه این “دموکراتیزهشدن پوشش”، طبقه الیت (Elite) برای حفظ تمایز خود، به سازوکارهای جدیدی چون نمایش سرمایه فرهنگی و نمادین روی آورد. یکی از این سازوکارها، ظهور “کمپوششی کنترلشده“(Controlled Scarcity of Clothing) در مجالس خاص بود؛ کنشی که نه از منظر بیقیدی، بلکه از منظر تمایزبخشی، امنیت نمادین و بازتعریف جایگاه جنسیتی قابل تحلیل است. این تغییر پارادایم، نه یک سقوط اخلاقی، بلکه راهبردی ظریف برای حفظ موقعیت در بازی قدرت بود.
زنان متعلق به طبقه الیت، این کمپوششی را نه نشانهای از دردسترسبودن یا “سَبُکی”، بلکه برعکس، علامتی از امنیت، قدرت و تمایز موقعیت اجتماعی خود تلقی میکردند. این زنان با اعتمادبهنفس، بدن را بهعنوان سرمایهای اجتماعی در چارچوب حفاظت و نظارت بازنمایی میکردند؛ امری که در تقابل آشکار با زنان طبقات متوسط و پایینتر قرار داشت که کمپوششی در نگاه آنان غالباً با انگهای اخلاقی و قضاوتهای منفی همراه بود. همزمان با این دگرگونیها در زنان، مردان الیت نیز با تأکید بر خودکنترلی (Self-control)، فروتنی منزلتی (Hierarchical Humility) و فاصلهگذاری از “ذهنیت جنسیتزده سنتی” (Traditional Sexist Mentality)، اعتبار و قدرت خود را در مناسبات درونطبقاتی تثبیت میکردند. بدین ترتیب، نوعی “بدن ممتاز اخلاقی و فرهنگی” (Ethically and Culturally Privileged Body) در میان الیتهای اروپایی شکل گرفت که همزمان نشانه آزادی و قدرت بود، اما از بیانضباطی پرهیز میکرد.
این تحولات در فرانسه و بریتانیا مسیری متفاوت را پیمودند که ریشه در بنیانهای مذهبی و فلسفی عمیق این دو کشور داشت. فرانسه، متأثر از سنت کاتولیک باروک (Baroque Catholicism) و زیباییشناسی دینی آن، از دیرباز نسبت به نمایش بدن و هنرهای حسی، در امتداد زیباشناسی الهی قرونوسطی، رواداری بیشتری نشان میداد. نگاه کلیسای کاتولیک به بدن انسان، بهویژه بدن زن، اگرچه دوگانه و گاه متناقض بود، اما امکان ظهور رویکردی هنری به کمپوششی و زیبایی را فراهم میکرد. این نگرش، از قرن هجدهم، با ظهور هنرهای لیبرال، نقاشیهای رئالیستی و ادبیات روشنفکرانه، به پذیرش تدریجی کمپوششی بهمثابه بخشی از آزادی فرهنگی منجر شد.
در مقابل، بریتانیا با میراث پروتستانی، خاصه در شاخه پیوریتن و کالوینی، نگرشی سختگیرانهتر نسبت به بدن، جنسیت و پوشش داشت. سنت پروتستانی بر زهد، کار، انضباط و سادگی تأکید میکرد و کمپوششی را با بیاخلاقی یا ضعف خودکنترلی پیوند میزد. بااینحال، بریتانیا از طریق توسعه صنعتی، تجاریسازی هنر و تسلط بر بازار جهانی، مسیر متفاوتی را برای اشاعه فرهنگ پوشاک و “صنعت بدن” (Body Industry) پیمود. بهعبارتدیگر، اگرچه نگاه اخلاقی در سطح رسمی و خانوادگی باقی ماند، اما در سطح بازار، بریتانیا توانست الگوهای فرهنگی الیت را در قالب محصولات فرهنگی قابلدسترس برای طبقه متوسط تجاریسازی کند.
در ادامه این روند، ایالات متحده با ترکیب اخلاق پروتستانی و آزادیهای فردی لیبرالی، به یکی از پیشگامان “تجاریسازی بدن” (Commercialization of the Body) تبدیل شد. از دهه ۱۹۲۰ به بعد، صنعت تبلیغات، مد، موسیقی و سینما در آمریکا توانست الگوهای “جنسیمحور اخلاقی” را برای طبقات مختلف بازتولید کند. این فرایند بهزودی موجب گسترش فرهنگ مصرفگرای بدنمحور شد که امروز در قالب برندهایی چون ویکتوریا سیکرت (Victoria’s Secret-1977)، سویج ایکس فنتی (Savage x Fenty-2018)، اسکیمز (SKIMS-2019)، یا حتی کلوین کلاین (Calvin Klein-1968) قابلمشاهده است.
فرانسه نیز با اتکا به سابقه روشنفکری و هنرمدارانه خود، در حفظ جایگاه فرهنگیاش بهعنوان مرکز مد و رویدادهای فرهنگی جهانی موفق عمل کرده است. جشنواره کن، هفته مد پاریس (Paris Fashion Week)، و مهمانیهای فرهنگی غیررسمی، هر یک بهمثابه نقاط کانونی در شکلدهی به نقشه گفتمان بدن (Discourse Map of the Body) در فرانسه عمل میکنند؛ نقشهای که در آن، زیبایی، جنسیت، بدن و قدرت درهمتنیده و بازتعریف میشوند. در مقابل، بریتانیا با تمرکز بر بازاریابی، مدیریت برند، و ساختار پادشاهی، سرمایه نمادین خود را حفظ کرده و سنت خانوادگی خود را بر اساس نظم، انضباط و پایبندی به ارزشهای محافظهکارانه بازتولید کرده است.
در ایران، تحولات فرهنگی و جنسیتی بهشدت درگیر منازعات سیاسی و ایدئولوژیک بودهاند. در یک سده گذشته، تغییرات رادیکال در نظام پوشش دستکم در دو نقطه عطف تاریخی سال ۱۳۱۴ و ۱۳۵۷ منجر به بازتعریف نظم اجتماعی و امر جنسی شده است. اما امروز، در آستانه تحولات نوین، جامعه ایرانی با نوعی “آنومی فرهنگی” (Cultural Anomie) مواجه است؛ وضعیتی که در آن هنجارها و ناهنجاریها دچار ابهام شدهاند. اکنون پرداختن به صنعت بدن، پوشش و نظام جنسیتی، نه فقط از منظر زیباییشناختی بلکه بهمثابه مسئلهای سیاسی-فرهنگی، از اولویتهای گفتوگو و برنامهریزی برای ایران آینده است.
نسل جدید، اگرچه در شرایط آنومی فرهنگی قرار دارد، اما نگاهاش به غرب فرهنگی بهعنوان بیعفتی و لاابالیگری نیست. این نسل، ذینفعان اصلی تحولات آتی هستند و اگرچه ممکن است در ساخت سیاسی مشارکت بسیار فعال نداشته باشند (شاید)، اما با کنشگری در ساخت فرهنگی و جنسیت و صنعت بدن، مشارکت فعالانه و خودانگیخته خواهند داشت.
اگر نسل قدیم که غرب فرهنگی را یکپارچه مزبله تلقی میکند، نتواند با نسل جدید همفهمی و همراهی نماید، از ساخت فرهنگ آتی که در آرامش بعد از تحولات رخ خواهد داد، کاملاً حذف میشود و نسل جدید را از آموختهها و تجربیات خود محروم خواهد کرد. در این شرایط، فضا برای ظهور رادیکالهای جدید فرهنگی فراهم خواهد شد (مشابه نمونههایی از تندرویها در جشن هنر شیراز) و مجدداً انشقاق فرهنگی و تضاد بیننسلی و احتمالاً خشونت رادیکالهای مذهبی (نظیر آنچه در برخی کشورهای منطقه رخ میدهد) بر جامعه تحمیل خواهد گشت.
ازاینرو، توجه همزمان و جامع به مسائل فرهنگی، اقتصادی، و جنسیتی در بازطراحی آینده ایران، ضرورتی راهبردی و حیاتی دارد؛ ضرورتی که بیتوجهی به آن، میتواند مسیر تحولات اجتماعی را بهجای آگاهی و انتخاب، به تکرار چرخههای خشونت و حذف سوق دهد. موضوعی که دستکم همسنگ تحولات سیاسی، نیازمند بازاندیشی نظری، گفتوگوهای میانرشتهای و مشارکت فعال اندیشمندان مستقل، کنشگران اجتماعی و طبقه متوسط است. اما همچنان در حاشیه مانده و از توجه جدی در فضای رسمی و سیاستگذاری غافل مانده است. بدین جهت با درک این پیچیدگیها و ارادهای راسخ برای گفتوگو و تعامل، میتوان مسیر را برای ساختن جامعهای پویاتر و آرامتر هموار ساخت.
دیدگاهتان را بنویسید