زبان قدرت: زبان گفتگو با لویاتان
نویسنده: فرزاد کلاته (پژوهشگر پویش فکری توسعه)
«قدرت هیچگاه چیزی را بدون مطالبه واگذار نمیکند.
پیشتر چنین نکرده و در آینده نیز نخواهد کرد»
فردریک داگلاس
یکی از مهم ترین کارکردهای زبان، ایجاد ارتباط است؛ در حقیقت، نظام زبان، بر اجرای همین نقش ارتباطی استوار است و بر مبنای آن پدید آمده است. در این کارکرد، پیامرسان و پیامگیر اغلب به صورت همزمان و در برابر هم وجود دارند. در هر پیام ارتباطی که گوینده برای مخاطبی میفرستد، طبعا باید معنایی وجود داشته باشد که شنونده آن را رمزگشایی و سپس درک میکند. حیوانات نیز همانند انسانها، دارای زبان مشترک برای برقراری ارتباط هستند. به طور مثال، شدت تکان دادن دم سگها، حاوی یک پیام مخصوص برای سگهای دیگر، است. بدون زبان مشترک، امکان برقراری ارتباط غیرممکن است؛ ارتباط انسانها با لویاتان و ارتباط لویاتانها با یکدیگر، نیز نیازمند زبان مشترک است. «زبان قدرت»، زبان لویاتانهاست که به واسطه آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و تنها زبانی است که افراد جامعه میتوانند با لویاتان ارتباط برقرار کرده و رفتار آن را درک و تحلیل کنند. زبان قدرت، ریشه در ماهیت و چگونگی تولد لویاتان دارد.
لویاتان، مفهومی قدیمی و در کتب عهد عتیق به معنای جانوری عظیمالجثه است که در دریا سکونت دارد و در نهایت با شمشیر «یهوه» نابود خواهد شد. ولی، توماس هابز، از مفهوم لویاتان در معنای سیاسی و در دفاع از ضرورت وجود دولت مطلقه استفاده کرده است. هرچند «لویاتان» در تورات در هیئت یک اژدهای دریایی ظاهر شده، اما لویاتان هابز در قامت یک انسان عظیم با هیبتی شاهانه به تصویر کشیده میشود. هابز، لویاتان را «انسان مصنوعی» میداند که در برابر «انسان طبیعی» قرار دارد و از آن عظیمتر و نیرومندتر بوده و توسط انسانها و برای حراست از او ساخته شده است. به باور وی، هیچ چیز بر روی زمین نیست که قابل مقایسه با لویاتان باشد. هابز، برقراری امنیت را نخستین اولویت لویاتان میداند. به عقیده وی، اساسیترین رسالت لویاتان، نه پرورش فضایل فردی_اخلاقی و نه تامین سعادت، بلکه برقراری امنیت است. بعدها، سایر اندیشمندان (مانند جان لاک و ژان ژاک روسو) برای لویاتان، حد و حدودی قائل شده و در صورت تخطی لویاتان از وظایفاش، برای مردم حق شورش علیه آن قائل شدند. البته، برخی اندیشمندان (مانند کارل مارکس) نیز به کلی منکر خیر و ضرورت وجود لویاتان شده و حذف کامل آن را تجویز نمودند.
در مجموع، از توصیف هابز میتوان بدین نتیجه رسید که لویاتان، دست ساخت بشر و زاده انباشت و انحصار کاربرد قدرت سیاسی است و هرچند ظاهری شبیه انسان دارد ولی بسیار غول پیکر و در نتیجه، متفاوت با انسان است و هر چند مانند اژدها، عظیم الجثه است ولی به دلیل نحوه پیدایش و کارکردهایش، متفاوت با حیوان است. البته، وجوه اشتراکاتی با هر دو (انسان و حیوان) نیز دارد. بنابراین، به دلیل تفاوتهای موردنظر و ماهیت لویاتان، ارتباط با لویاتان و فهم رفتار آن، نیازمند زبان متفاوتی است. به عبارت دیگر، افراد، با زبان انسانی یا حیوانی، قادر به فهم رفتار لویاتان و گفتگو با آن نمیباشند. زبان متفاوت موردنظر، همان «زبان قدرت» است؛ زیرا لویاتان از عنصری به نام قدرت (سیاسی) شکل گرفته و رفتارش نیز نشات گرفته از قدرت (سیاسی) است. پیدایش لویاتان، نتیجه واگذاری حق اعمال قدرت (سیاسی) از سوی تک تک افراد جامعه به شخص ثالث است تا وی، مقتدرانه و عادلانه به حل و فصل تضادهای فردی و جمعی و برقرای نظم و امنیت در جامعه بپردازد. درنتیجه، افراد تنها با زبان قدرت میتوانند با آن ارتباط برقرار نمایند. زبان قدرت، نه تنها زبان ارتباط جوامع با لویاتان است بلکه زبان ارتباط لویاتانها با یکدیگر در عرصه نظام بین الملل است. البته، در طول تاریخ، همیشه زبان قدرت مورد استفاده قرار گرفته است ولی شناخت زبان قدرت، میتواند در کیفیت و هزینه برقراری ارتباط و فهم و تحلیل رفتار لویاتان، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی، بسیار مفید و موثر مواقع شود. به همین منظور، در ادامه به توضیح زبان قدرت و نحوه کاربرد آن در طول تاریخ سیاسی، میپردازیم.
قدرت، به معنای «توانایی تحمیل اراده بر دیگران، حتی برخلاف میل آنها» است. قدرت، در برگیرنده عنصر رابطه و نشانگر نسبت میان اطراف (طرفین موردنظر) است که به «توانایی کنش» یا «حق کنش» تعبیر میشود. به عبارت دیگر، افراد در خلاء یا تنهایی نمیتوانند اعمال قدرت کنند و باید فرد دیگری، به عنوان مخاطب اعمال قدرت، وجود داشته باشد که بتوان قدرت را بر وی اعمال کرد؛ به همین دلیل، قدرت را پدیدهای «اجتماعی» میدانند. توانایی تحمیل، از طریق دسترسی یا تملک منابع و امکانات مختلفی هم چون: اقتصادی، ایدئولوژیک_فرهنگی و سیاسی ممکن میشود؛ بنابراین، بر اساس نوع ابزار که در فرایند تحمیل اراده به کار میرود، قدرت اجتماعی را میتوان به سه نوع زیر تقسیم بندی کرد:
۱_ قدرت سیاسی (نیروی نظامی): به معنای تملک منابع و امکاناتی ست که زور/خشونت فیزیکی به واسطه آنها اعمال میشود (مانند شمشیر، تفنگ و سایر تجهیزات نظامی، و دادگاه و زندان و مجازاتهای کیفری)؛ قدرت سیاسی بر خلاف قدرت اقتصادی و فرهنگی، حیات انسان را مورد تهدید جدی قرار میدهد؛
۲_ قدرت اقتصادی (نیروی اقتصادی): به معنای مالکیت کالاهای خاص، کمیاب یا نادر است تا کسانی را که این کالاها را در اختیار ندارند، سوق دهد تا رفتار خاصی را اتخاذ کنند.
۳_ قدرت فرهنگی_ایدئولوژیک (نیروی فکری): به معنای در اختیار داشتن مجموعهای از معانی، ایدهها و ارزشها ست که افراد به واسطه آن میتوانند بر دیگران تاثیر گذاشته و رفتار آنان را جهت دهی و تغییر دهند؛
افراد از طریق دسترسی به قدرت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) و به کمک آن میتوانند با لویاتان ارتباط برقرار کرده و نتیجهی گفتگو میان آنها و میزان امتیازات دریافت شده، بستگی به میزان قدرت طرفین دارد. به همین دلیل، لویاتان، علاوه بر تصرف مطلق قدرت سیاسی، همیشه سعی در تسلط و تصرف سایر منابع قدرت (اقتصادی و فرهنگی) نیز داشته و دارد تا در گفتگو با جامعه، در موضع برتر قرار داشته و فقط دستور دهنده باشد نه دستورپذیر؛ البته، هیچگاه موفق به تصرف کامل و مطلق تمامی وجوه سه گانه قدرت نشده است ولی همیشه برای رسیدن به آن تلاش میکند.
علاوه بر میزان دسترسی جامعه به قدرت، کیفیت/ماهیت جامعه نیز در نحوه استفاده جامعه از قدرت بسیار حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، جوامع سنتی و مدرن، به اشکال متفاوتی از قدرتی که در اختیار دارند در برابر لویاتان استفاده میکنند. در واقع، جوامع سنتی و مدرن، نه تنها از حیث میزان دسترسی به قدرت، متفاوتاند بلکه در چگونگی استفاده از آن نیز با یکدیگر تفاوت دارند. در ادامه به توضیح این تفاوت میپردازیم.
ضعف یا سوءاستفاده لویاتان از قدرت سیاسی، دو عامل مهم سرنگونی آن توسط جامعه (یا سایر لویاتانها) است. ولی به دلیل ماهیت بشر (یعنی میل به قدرت سیاسی) و مخاطرات زیستجمعی و در نتیجه ضرورت وجود لویاتان و نیاز بشر به آن، جوامع پس از هر سرنگونی، بلافاصله، لویاتان سنتی، جایگزین کردهاند. این دور تکراری از یک لویاتان سنتی به یک لویاتان سنتی دیگر، تنها در عصر مدرن، و به واسطه تغییرات کمی و کیفی ناشی از مدرنیزاسیون، متوقف شد و جوامع موفق شدند به کمک ابزارهایی هم چون: قانون، تفکیک قوا، انتخابات آزاد، و… ، از فساد لویاتان جلوگیری و آن را مشروط، یعنی مهار، کنترل و محدود نموده به گونهای که دیگر نیازی به سرنگونی آن نباشد و بدین ترتیب، لویاتان مدرن جایگزین لویاتان سنتی شد. در جوامع مدرن، نه تنها الگوی توزیع قدرت میان جامعه و لویاتان، متوازن و متفاوت با جوامع سنتی است_یعنی وجوه سه گانه قدرت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی)، میان جامعه و لویاتان به گونهای توزیع شده است که هیچ یک در موضع برتر قرار ندارد و در یک وضعیت متوازن به سر میبرند؛ در چنین جوامعی، روابط قدرت میان جامعه و لویاتان، افقی ست نه عمودی_ بلکه کیفیت استفاده از قدرت نیز متفاوت است؛
ولی، در عصر سنت، جوامع قادر به مشروطسازی پایدار و کارامد لویاتان نبودند چون از مولفههای لازم و کافی برای مشروطسازی قدرت سیاسی برخوردار نبودند. در واقع، از قدرت خود عمدتا برای سرنگونی لویاتان استفاده میکردند نه قاعدهمندسازی آن؛ البته، هر چند توزیع قدرت در دوره سنت، متوازن نبوده و همیشه لویاتان در موضع برتر قرار داشته است، ولی جوامع سنتی در برابر لویاتان، کاملا ضعیف و عاری از قدرت نیز نبوده و دارای منابع بالقوه قدرت (بخصوص فرهنگی) بودهاند. جوامع سنتی، به لحاظ تاسیس لویاتان مدرن یا به عبارت دیگر مشروط سازی قدرت سیاسی، ضعیفاند ولی از حیث سرنگونی لویاتان، ضعیف و ناتوان نیستند؛ به همین دلیل، تاریخ سیاسی، مملوء از وقایع سیاسی مبنی سرنگونی لویاتانهاست. چرایی ناتوانی جوامع سنتی در تاسیس لویاتان مدرن، ریشه در فقدان سه مولفه کلیدی در این گونه جوامع، دارد: ۱) گروههای انسانی مدرن، ۲) نهادهای مدنی مستقل (غیردولتی) مدرن و ۳) فرهنگ (و فرهنگ سیاسی) مدرن؛
۱_ فرهنگ مدرن: فرهنگ، نظام معانی یا مجموعه باورها ست که افراد به واسطه آن جهان پیرامون خود را تفسیر میکنند و نقش بسزایی در رفتار آنها دارد؛ فرهنگ مدرن، واجد سه ویژگی اساسی: برابری، فردگرایی و خردگرایی است.
الف) برابری: انسان عصر مدرن، نگاهی افقی به افراد دارد و معتقد است که همه افراد باهم برابراند و با هرگونه تبعیضِ جنسیتی، جنسی، دینی، مذهبی، عقیدتی، طبقاتی، منزلتی، نژادی، جغرافیایی، مخالف و خواهان برابری است؛ دموکراسی یعنی برابری و یکی از شروط مهم و لازم استقرار و تثبیت دموکراسی، میزان باورمندی افراد به برابری ست. به همین دلیل در جوامعی که به لحاظ فرهنگی مستعد دموکراسی نیستند، تاسیس و تداوم نظم دمکراتیک، دشوار و با شکست مواجه میشود؛ سازوکارهای نظامهای سیاسی دمکراتیک نیز ریشه در باور افراد به برابری دارد. به عنوان مثال، یکی از دلایل طرح مطالبه حاکمیت قانون در عصر مدرن، ریشه در باور افراد به برابری دارد؛ به باور انسان عصر مدرن، همه افراد باهم برابراند و خصائلی هم چون خون، نژاد، قومیت، مذهب، ثروت، منزلت و…، دلیل برتری محسوب نمیشود و لویاتان باید بر اساس قانون برابر و به طور یکسان عمل نماید؛ انتخابات آزاد و منصفانه نیز، از جمله پیامدهای باور افراد به برابری ست. افراد باورمند به برابری، ریاست بر قدرت سیاسی را حق مسلم تمامی افراد جامعه میدانند و به همین منظور، قاعده انتخابات را تاسیس کردهاند تا تمام مدعیان قدرت، به رقابت با یکدیگر بپردازند.
علاوه بر این، باور به برابری و مخالفت با تبعیض، باعث افزایش قدرت جامعه در برابر لویاتان میشود؛ در چنین جوامعی، لویاتان با مطالبه گرانی متشکل از مردان و زنان، و….، مواجه است ولی در جوامع سنتی، لویاتان با مقاومت مطالبات بخش مهمی از جامعه، از جمله زنان، روبرو نیست چرا که آنها پیشتر توسط مردان جامعه، مهار و سرکوب شدهاند و نیازی به مهار توسط لویاتان نیست. در کل، جامعه سنتی، جامعهای مردسالار است ولی جامعه مدرن، جامعهای مردم سالار است.
ب) فردگرایی: انسان عصر مدرن، به فرد گرایی التفات جدی دارد. در واقع ترازو و سنجه انسان مدرن براى رد یا قبول نظام هاى حقوقى مختلف (اعم از سیاسى، اقتصادى، قضایى، جزایى، خانواده و… ) موفقیت یا عدم موفقیتى است که این نظامهاى حقوقى در تحصیل حقوق فردى دارند. اما در عقلانیت سنتی فردیت و فردگرایی جایگاه چندانی ندارد؛ البته، مراد از فردگرایی، خودخواهی یا بی توجهی به ارزشهای انسانی و اخلاقی و حقوق دیگران نیست؛ بلکه منظور احترام به علایق و حقوق فردی و رهایی از هنجارهای اجتماعی و تبعیضآمیز و ستمگرایانهای ست که از گذشتگان به ارث رسیده است.
ج) خردگرایی: هرچند انسان عصر سنت فاقد عقلانیت نبوده است ولی تلقی انسان عصر مدرن از عقلانیت (خردبشری) متفاوت با انسان عصر سنت است؛ عقلانیت سنتی برخلاف عقلانیت مدرن، مبتنی بر گزارههای غیرعقلانی/غیرمنطقی/غیرتجربی ست. عقلانیت مدرن، خود بنیاد است و نسبت به توانایی عقل، خوشبین است. کانت روشنگری را جسارت و شجاعت تکیه بر فهم خود میداند و آن را خروج از نابالغی (یعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران) میداند (کانت، ۱۳۷۰). اما عقلانیت سنتی به عقل بسیار مشکوک است و برخلاف عقلانیت مدرن، از توتمباوری (امور مقدسی که چون و چرا بر نمیدارند) و تابوباوری (اموری که آن قدر پلید و پلشتاند که افراد سمت آنها نمیروند و طبیعتاً گفتگویی هم در باب آنها صورت نمیگیرد) گذر نکرده است؛ عقلانیت سنتی مبتنی بر رئالیزم خام است. یعنی اولا میپندارد که حقیقت ساده و روشن و سهل الوصـول اسـت و اگـر کسـى آن را انکـار کنـد بیمار است، به همین خاطر جزماندیش است و یقین را در تعریف علم اخذ میکند. دوما غالبا آدمـى را در کـار شـناخت منفعل و تماشاچى محض میانگارد. از اینرو اختلاف آدمیان بر سر حقیقـت را برآمـده از هوسبازی آنان میداند. اما عقلانیت مدرن مبتنی بر رئالیزم انتقادی است. یعنی اولا معتقد است که حقیقت پیچیـده و هـزار چهـره اسـت. ثانیاً آدمى در مقام ادراک کـاملا منفعـل و تماشـاگر نیسـت. این تمایز سبب میشود که محصول یکی تسامح و پلورالیسم و محصول دیگری انحصارگرایى و خشونت در مقام عمل باشد؛ عقلانیت مدرن حقمحور و حقآگاه است. اما عقلانیت سنتی بیشتر تکلیف محور است. یعنی ارزیابیهایش در ارتباط با خود و جامعه تکلیفمحور و تکلیفآگاه است (منصوری، ۱۴۰۰). خردگرایی مدرن در نحوه استفاده افراد از قدرت بر علیه لویاتان و چگونگی مهار آن، بسیار تاثیرگذار است. برپایه خردگرایی مدرن، افراد، مشروعیت لویاتان و شرط فرمانپذیری از آن را منوط به کارامدی لویاتان میدانند و مجریان قدرت را افرادی خاص و غیرعادی و دارای ویژگیهای فراانسانی نمیدانند.
۲_ گروههای انسانی مدرن: در عصر مدرن، انقلاب صنعتی و گسترش شهرنشینی، به مرور منجر به پیدایش گروههای انسانی جدید متعددی هم چون: معلم، استاد، دانشجو، پزشک، مدیر، وکیل، حسابدار، مهندس، هنرمند، ورزشکار، خبرنگار، و…، شده است. هر یک از گروههای انسانی موردنظر دارای منافع و مطالبات مشترکاند و همین امر به مرور منجر به تاسیس نهادهای مدنی مدرن میشود و یکی از پیامدهای حتمی و ناگزیر نهادهای مدنی، مهار و کنترل لویاتان است؛
۳_ نهادهای مدنی مستقل (غیردولتی) مدرن: گروههای انسانی مدرن، بعد از رسیدن به مرحله آگاهی جمعی در راستای پیگیری مطالباتشان و سازماندهی فعالیتهایشان، اقدام به تاسیس سازمان (نهاد مدنی) خواهند کرد تا بتوانند کنش فردی را تبدیل به کنشی جمعی و با قدرت بیشتری فعالیت نموده و لویاتان را وادار به پذیرش مطالبات خود نمایند؛ نهاد مدنی یعنی سازمانهای خودجوش اجتماعی که به منظور سازماندهی فعالیت اعضای گروههای مختلف جامعه در جهت پیگیری مطالبات به حق آنها تاسیس میشود؛ لویاتان، نهادی سیاسی و نتیجه سازمانیافتگی قدرت سیاسی (نیروهای مسلح و زندان) است؛ و نهاد مدنی، محصول سازمان یافتگی قدرت (مدنی/مسالمت آمیز/غیرخشونت آمیز) اقشار مختلف جامعه ست که به صورت خودجوش و توسط گروههای انسانی مختلف جامعه تاسیس میشود تا افراد بتوانند در قالب شیوههای مدنی مانند اعتراض و اعتصاب، به فعالیت پرداخته و از حقوق دفاع نمایند.
یکی از تبعات حتمی افزایش کمی و کیفی نهادهای مدنی، مهار و کنترل لویاتان است؛ یعنی همان مشروط شدن لویاتان؛ زیرا، به رسمیت پذیرفته شدن مطالبات هر یک از نهادهای مدنی، منوط به قاعدهمند شدن قدرت سیاسی ست؛ قانونمندی قدرت سیاسی، یعنی مهار و کنترل قدرت سیاسی؛ به عنوان مثال، یکی از مطالبات انجمن خبرنگاران، آزادی بیان است، یعنی جلوگیری از کاربرد خودسرانه و فراقانونی قدرت سیاسی علیه خبرنگاران؛ در مجموع به موازات رشد کمی و کیفی نهادهای مدنی، لویاتان نیز بیش از پیش مهار و البته کارامدتر و مقبولتر خواهد شد. نهادهای مدنی، کارکردهای بسیار زیادی دارند و یکی از کارکردهای آن، محافظت حقوق شهروندان در برابر لویاتان است. نهاد مدنی همانند سپر محافظتی در برابر زیادهخواهی لویاتان عمل میکند؛ و یکی دیگر از کارکردهای آن، محافظت از حاکمیت قانون است. در حقیقت، قانون اساسی، سازوکاری ست برای مشروطسازی لویاتان ولی قانون نمیتواند ضامن قانون باشد و نیازمند حفاظت و حمایت از سوی جامعه ـ بخصوص نهادهای مدنی_ ست تا لویاتان قادر به زیرپانهادن قانون نباشد و در صورت تخطئی با مقاومت، تهدید و فشار جامعه روبرو گردد. به همین دلیل در جوامع سنتی و تودهای که عاری از نهادهای مدنی هستند، واردات قانون، تاثیری نداشته و لویاتان بلافاصله قوانین را زیر پا میگذارد و سنتی و شخصی عمل میکند؛ ولو اینکه، قانون، دمکراتیکترین قانون باشد. مانند فساد قانونی پادشاهان پهلوی، لیبی در قذافی، صدام حسین در عراق و…؛ قانون اساسی دمکراتیک، نتیجه مدرنیزاسیون جامعه (فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهاد مدنی) ست و بدون آن، فقط نوشتهای ست بر روی کاغذ.
بنابراین، در جامعه مدرن، افراد علاوه بر برخورداری از وجوه سه گانه قدرت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی)، دارای سه منبع کلیدی و موثر: فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهادهای مدنی مدرن، هستند و در نتیجه میتوانند لویاتان را مهار، محدود، کنترل، نظارتپذیر و وادار به پذیرش حقوق شهروندی نمایند. متقابلا، مهار لویاتان، باعث افزایش کارامدی و مشروعیت آن و در نهایت توسعه ملی و ثبات سیاسی آن خواهد شد.
ولی جوامع سنتی، به دلیل فقدان سه ویژگی نامبرده، قادر به مهار پایدار لویاتان نیستند و در بهترین حالت، از توانایی سرنگونی لویاتان برخوردارند. در جامعه سنتی، باورهای مردم، مملو از تبعیض و مبتنی بر تکلیفمداری ست؛ فاقد گروههای انسانی جدید و نهادهای مدنی مدرن است؛ در واقع، جامعه سنتی، جامعهای ساده و تودهای ست و در مقابل قدرت سیاسی، همانند زمین هموار (عاری از درخت) در برابر سیل است؛ به همین دلیل، شیوه اعتراض در جوامع سنتی، عمدتا، تودهای و خشونت بار و شبیه شورش است نه جنبش؛ چون فاقد نهاد مدنی و گروههای انسانی مدرناند؛ نظم سیاسی سنتی، متناسب با جامعه سنتی، و نظم سیاسی مدرن، متناسب و برامده از جامعه مدرن است؛ با این وجود، در جوامع سنتی منابع مهم قدرت وجود دارد که در برهههایی مردم به کمک همین منابع قدرت، موفق به سرنگونی لویاتان یا عقب راندن آن شدهاند. منظور از منابع بالقوه قدرت در جوامع سنتی، منابعی ست که وجود دارد ولی همیشه مورد استفاده قرار نمیگیرند؛ فقط در برهههایی که لویاتان، دچار فساد گسترده و یا بسیار ضعیف و ناتوان میشود، همانند آتشفشان، فعال میگردند. «سرامدان دین» و «سرامدان گروههای کوچک انسانی» از جمله مهمترین منابع بالقوه قدرت فرهنگی در جوامع سنتی، به شمار میروند. این افراد به دلیل جایگاه و محبوبیت گستردهای که در میان اعضای گروه خود دارند از توانایی بالای بسیج اجتماعی بر علیه قدرت سیاسی و سرنگونی آن برخوردارند. ولی، در مجموع، در جوامع سنتی (پیشامدرن)، به دلیل سنتی بودن جامعه، عموما لویاتان، بسیار قدرتمندتر از جامعه بوده و روابط میان آنها، همیشه عمودی بوده است به جز در مقاطعی که منابع بالقوه قدرت (فرهنگی) جامعه فعال شده است؛ در این گونه مواقع، روابط قدرت، معکوس گشته و لویاتان در برابر جامعه، در موضع ضعف قرار خواهد گرفت.
الگوی رابطه میان جوامع سنتی و مدرن با لویاتان
بنابراین روابط قدرت میان جوامع با لویاتان در عصر پیشامدرن، عمدتا در حالت نامتوازن و عمودی قرار داشته است؛ چرا که لویاتان، واجد قدرت سیاسی (و تا حدود زیادی) قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی بوده است. در این دوره، به دلیل عدم انفکاک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی و نامشروط بودن لویاتان و در نتیجه، نبود حقوق مالکیت، بخش اعظم منابع اقتصادی، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تحت اختیار لویاتان بوده و متناسب با خدمت افراد به لویاتان و میزان تقرب به لویاتان، میان آنها توزیع میشده است ولی از آنجایی که لویاتان مشروط نبوده و قائل به پذیرش حقوق مالکیت نبوده است، لویاتان، قادر به بازپسگیری منابع اقتصادی از افراد بوده است. هم چنین، به دلیل دینی بودن لویاتان در این دوره و ثانیا، رابطه دو سویه میان سرامدان قدرت فرهنگی (بخصوص سرامدان دینی) با قدرت سیاسی، عمدتا فرهنگ (دین) در خدمت قدرت سیاسی بوده است مگر در مواقعی که منافع سرامدان در معرض خطر قرار داشته است. به دلیل همین عدم توزان قدرت میان جامعه با لویاتان، مردم، رعیت حکومت بوده و حاکم، مالک مطلق جان و مال افراد بوده است. ولی در جوامع مدرن، از یک سو، به دلیل برخورداری از سه مولفه کلیدی: فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهادهای مدنی مدرن، و از سوی دیگر، در پی انقلاب صنعتی، و انفکاک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی (لیبرالیسم اقتصادی) و قدرت فرهنگی، موفق به تغییر الگوی توزیع قدرت و برقراری توزان قدرت و ایجاد روابط افقی میان جامعه و لویاتان شده است. این امر، از یک سو، منجر به افزایش قدرت جامعه و ایجاد توزان در سهم جامعه و لویاتان از قدرت شده است و از سوی دیگر، سه مولفه مدرن به جامعه کمک کرده است که از قدرت خود به نحو بهتری و در راستای مشروطسازی دائمی لویاتان استفاده نماید. در جوامع مدرن، فضای عمومی در اختیار عموم قرار دارد و اختیارات و وظایف لویاتان در قالب قوانین مشخص شده است و در صورت تخطی، با واکنش شدید جامعه مواجه خواهد شد.
هرچند، قدرت سیاسی در عصر مدرن، همانند عصر پیشامدرن، در اختیار و انحصار لویاتان قرار دارد، ولی، جامعه مدرن، به کمک قدرت اقتصادی و فرهنگی، و با توجه به سه مولفه کلیدی نامبرده (فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهاد مدنی)، موفق شده است از طریق مکانیسمهای مختلفی هم چون: تدوین و حاکمیت قانون، تفکیک قوا، انتخابات آزاد و منصفانه، قدرت سیاسی را نیز تصاحب نماید و لویاتان را بیش از پیش به خدمت جامعه درآورد. مکانیسمهای نامبرده باعث درهم تنیدگی قدرت سیاسی در جامعه و تثبیت آن خواهد شد.
البته، انفکاک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی در جوامع مدرن، باعث افزایش قدرت صاحبان قدرت اقتصادی و تسلط نسبی آنها بر لویاتان و (تا حدودی) تعیین سیاستهای لویاتان در بعد داخلی و خارجی شده است. ولی، از سوی دیگر، به دلیل درهم تنیدگی لویاتان و جامعه به کمک ابزار انتخابات، لویاتان، ناگزیر از خدمت به جامعه ست چون در غیر این صورت، با واکنش شدید جامعه مواجه خواهد شد؛ در نتیجه، لویاتان میبایست بین این دو (جامعه/سرمایهداران) توزان برقرار نماید. رقابتهای شدید انتخاباتی در جوامع مدرن میان احزاب طرفدار سیاستهای رشد اقتصادی یا سیاستهای بازتوزیعی و پیدایش نظم سیاسی سوسیال دمکراسی، انعکاس و محصول توزان مورد نظر است.
علاوه بر جوامع سنتی و مدرن، نوع دیگری از جوامع نیز وجود دارند که مابین جوامع سنتی و مدرن قرار میگیرند و از آنها میتوان تحت عنوان جوامع «شبه مدرن» نام برد. مانند چین و کشورهای خاورمیانه؛ در این جوامع، رابطه قدرت میان جامعه با لویاتان تا حدودی متفاوت است. از یک سو، لویاتان همانند دوره پیشامدرن، بر منابع قدرت اقتصادی و فرهنگی، تسلط دارد و جامعه نه تنها به قدرت سیاسی دسترسی ندارد بلکه تا حدود زیادی فاقد قدرت اقتصادی و فرهنگی ست؛ ولی از سوی دیگر در پی مدرنیزاسیون، جامعه تا حدودی مجهز به سه ویژگی مدرن، یعنی: فرهنگ مدرن، نهاد مدنی مدرن و گروههای انسانی مدرن، است و این امر، منجر به افزایش قدرت جامعه و تغییر نحوه استفاده جامعه از قدرتاش در راستای مشروط سازی دائمی لویاتان شده است. البته، جامعه وجوهی از سنت را همچنان به همراه دارد و به همین دلیل لویاتان در این جوامع، شبه مدرن است؛ یعنی هرچند ظواهری از لویاتان مدرن را دارد (مانند قانون اساسی، قوای سه گانه، انتخابات و…) ولی عملکردش مانند لویاتان در عصر سنت است.
جمع بندی
فهم و تحلیل رفتار لویاتان و ارتباط با آن، نیازمند شناخت «زبان قدرت» است چرا که رفتار لویاتان، از ذات وی نشات میگیرد؛ لویاتان زاده قدرت (سیاسی) و رفتارش ناشی از تمایل شدیدش به حفظ و تصرف قدرت (سیاسی) است. به همین دلیل، لویاتان پس از پیدایش، بیش از آنچه در آغاز لازم و بالضروره بوده، خود را بر اراده آدمی، تحمیل و رفتاری به مقتضای اراده قدرت از او طلب میکند. مداخلات بیحدوحصر لویاتان که مآلا کرامت انسانی را نشانه میگیرد، گاهی منجر به سرنگونیاش توسط جامعه (بخصوص در عصر پیشامدرن) و مهار آن (در عصر مدرن) شده است. عبور از راهکار سرنگونی به راهکار مهار لویاتان، به کمیت و کیفیت قدرت جامعه بستگی دارد. بُعد کمی قدرت، یعنی میزان سهم جامعه از قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی؛ و بُعد کیفی قدرت نیز به میزان برخورداری جامعه از: فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهادهای مدنی مدرن اشاره دارد. به عبارت دیگر، نحوه استفاده جامعه از قدرتاش، به ماهیت سنتی یا مدرن جامعه بستگی دارد. هر جامعه قدرتمندی، قادر به سرنگونی لویاتان است، ولی فقط جوامع مدرن قادر به مهار پایدار و کارامد لویاتان هستند. مهار لویاتان، یعنی قاعدهمند شدن قدرت سیاسی که در قالب تدوین و حاکمیت قانون تجلی مییابد؛ بنابراین، هر چند رانتیر نبودن لویاتان و یا انفکاک لویاتان از قدرت اقتصادی و فرهنگی، در کمیت قدرت جامعه بسیار موثر است، ولی نحوه استفاده جامعه از قدرت، بستگی به میزان مدرن بودن آن دارد. لویاتان سنتی، محصول جامعه سنتی و لویاتان مدرن، محصول جامعه مدرن است؛ جامعه مدرن جامعهای ست که واجد: فرهنگ مدرن، گروههای انسانی مدرن و نهادهای مدنی ست. بنابراین، اگر هدف صرفا سرنگونی لویاتان است، افزایش بعد کمی قدرت جامعه کفایت میکند، ولی اگر هدف، توسعه پایدار است، بعد کیفی قدرت، لازم و ضروری ست و بدون آن، تاسیس لویاتان مدرن، غیرممکن است. البته، ارتقاء بُعد کیفی قدرت جامعه، امری تدریجی و زمان بر است و در نتیجه، گذار به لویاتان مدرن در کوتاه مدت امکان پذیر نیست. در نهایت، جامعه برای گفتگو با لویاتان، باید از زبان قدرت استفاده نماید؛ چرا که سایر زبانها برای لویاتان غیرقابل فهم است؛ و عبور از لویاتان سنتی به لویاتان مدرن، مستلزم افزایش بُعد کیفی قدرت جامعه است.
منابع
کانت، امانوئل (۱۳۷۰)، روشنگری چیست؟ ترجمه همایون فولادپور، نشریه کلک، شماره ۲۲.
منصوری سرابی، عباسعلی (۱۳۹۹)، سنت و مدرنیته: ویژگیها عقلانیت مدرن و عقلانیت پیشا مدرن، قابل دسترس در: https: //virgool. io/@mansourisarabiabbasali
دیدگاهتان را بنویسید