آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
«رابطۀ قانون‌مند چهار وجه ارزش‌ها» اهمیت آن در تربیت و پرورش کودکان

«رابطۀ قانون‌مند چهار وجه ارزش‌ها» و اهمیت آن در تربیت و پرورش کودکان

ویدا محمدی، پژوهشگر افتخاری پویش فکری توسعه

از آنجا که “بنیادی‌ترین کارخانه توسعه‌آفرینی بر تربیت و پرورش توانمندی‌های کودک استوار است” (دکتر محسن رنانی)، پرسش زیر تأمل بیشتری می‌طلبد: 

  • چه رویکردی را ما باید در تربیت و پرورش کودکان خود پیش بگیریم؟ 
  • احتراز از مداخله مستقیم، اجازه رشد طبیعی و تشویق اراده کودک؟ یا 
  • مداخله، اقتدار، کنترل، تعیین وظایف، قواعد، ضوابط و هدایت کودک؟ 

ایمانوئل کانت در جستاری به‌نام «در باب تعلیم‌وتربیت» این پرسش را مطرح می‌کند: «چگونه من آزادگی مقید به اجبار را پرورش‌ دهم؟ من باید طفل نوآموز خود را به‌طریقی تربیت کنم که او تقید آزادی خود را بپذیرد و درعین‌حال او را به‌نحوی هدایت کنم که از آزادی خود به‌نحو احسن بهره‌مند شود.» بنا بر فرضیۀ کانت معضلی متناقض و اساسی بر ساحت تعلیم‌وتربیت گسترده است: ما از یک‌ سو مترصد تربیت و تقویت شخصیتی آزاده، مستقل و متکی‌به‌نفس هستیم و از سوی دیگر این شخصیت‌های آینده را مکلف به آموزش در مدرسه، حضور منظم‌ومرتب در کلاس درس و انجام تکالیف می‌کنیم، نارسایی و ناتوانی آن‌ها را همواره زیر نظر می‌گیریم و در رفع این نارسایی‌ها مستقیماً دخالت می‌کنیم. ما آن‌ها را به‌محض مشاهدۀ رفتار و کردار مغایر با معیارها و ضوابط خود، مورد تقبیح و تنبیه قرار می‌دهیم. از نظر کانت، اهداف تربیت و وسایل و ابزار‌های نیل به آن در یک مدار تنش و کشاکش متقابل قرار گرفته‌اند. 

طرفداران روش تربیتی غیر مقتدرانه بر این عقیده‌اند که “وظیفه و هدف والدین و آموزگاران شکل‌دهی شخصیت کودک نیست، بلکه ما به کودکان این امکان را می‌دهیم که خود را کشف و ابراز کنند” (Maria Montessori). در اینجا فقط به باغبانی احتیاج است که اجازه می‌دهد گیاه متناسب با ظرفیت و ویژگی‌های منحصربه‌فرد و طبیعی خود رشد کند. حال ببینیم، آیا وجود پیکرتراش نیز در تربیت و پرورش کودک ضروری است؟ 

ما در این جستار، نخست به کمک چند تصویر، رابطه قانون‌مند “چهار وجه ارزش‌ها” را به‌طور کلی توضیح می‌دهیم و سپس – از نگاه این رابطه قانون‌مند – به رویکرد والدین و آموزگاران در تربیت و پرورش کودکان می‌پردازیم. 

 

فرض بر این است که هر فضیلت، هر ایده‌آل، هر ارزش اخلاقی تنها زمانی برای زندگی و ارتباطات ما سودمند و سازنده است که در همگرایی با همتراز مثبت، مکمل و متضاد خود قرار بگیرد (مثلاً وقتی «صرفه‌جویی» با فضیلت همتراز، مکمل و متضاد خود «سخاوتمندی» هم‌دست و هماهنگ باشد). صرفه‌جویی بدون این همگرایی به «نقض ارزش» خود تنزل می‌یابد؛ یا بهتر است بگوییم: بها دادن یکجانبه به هر ارزش نیکو منجر به زیاده‌روی و در نتیجه به ضعف یا نقض کیفیت مثبت آن می‌شود 

در تصویر زیر رابطۀ قانون‌مند بین چهار مقولۀ ارزشی نشان داده می‌شود که همواره در رابطه با یکدیگر بهوجود می‌آیند و به‌صورت «چهار وجه ارزش‌ها» به ترتیبی قرارمی‌گیرند که دو فضیلت همتراز، مکمل و در عین‌حال متضاد در بالا و زیاده‌روی در هریک از آنها، به عبارت دیگر، نقض ارزش هریک از آنها در پایین تصویر (در پایین این رابطۀ چهاروجهی) ظاهر می‌شوند. در بالای تصویر زیر فضیلت «رویارویی و نقد سرسختانه و مرزبندی» در کنار «پذیرش، اعتبار بخشیدن، قدرشناسی» قرارگرفته است (ارسطو بر ایدهآل اعتدال در گزینش حد میانی (بین دو غایت یک فضیلت) صحه می‌گذارد، لیکن در اینجا ایدهآل غایی یک نقطۀ اعتدال ایستا و ثابت نیست. در اینجا سخن از پویش بین دو فضیلت (ارزش) مکمل و متضاد است که در تاب‌وتنش بین خود پدیدآورندۀ تعادل و توازن هستند.): 

رابطۀ قانون‌مند بین چهار مقولۀ ارزشی

 

منطق «چهار وجه ارزش‌ها» در حوزۀ تعلیم و تربیت کودکان 

ایمانوئل کانت در جستاری به‌نام «در باب تعلیموتربیت» این پرسش را مطرح می‌کند: «چگونه من آزادگیِ مقیّد به اجبار را پرورش‌ دهم؟ من باید طفل نوآموز خود را به‌طریقی تربیت کنم که او تقید آزادیِ خود را بپذیرد و درعین‌حال او را بهنحوی هدایت کنم که از آزادیِ خود بهنحو احسن بهره‌مند شود.» بنا بر فرضیۀ کانت معضلی متناقض و اساسی بر ساحت تعلیموتربیت گسترده است: ما از یک‌ سو مترصد تربیت و تقویت شخصیتی آزاده، مستقل و متکی‌به‌نفس هستیم و از سوی دیگر این شخصیت‌های آینده را مکلف به آموزش در مدرسه، حضور منظمومرتب در کلاس درس و انجام تکالیف می‌کنیم، نارسایی و ناتوانی آن‌ها را همواره زیر نظر می‌گیریم و در رفع این نارسایی‌ها مستقیماً دخالت می‌کنیم. ما آن‌ها را به‌محض مشاهدۀ رفتار و کردار مغایر با معیارها و ضوابط خود مورد تقبیح و تنبیه قرار می‌دهیم. از نظر کانت، اهداف تربیت و وسایل و ابزار‌های نیل به آن در یک مدار تنش و کشاکش متقابل قرار گرفته‌اند.  

ما در اینجا با دو قطب متضادِ روش تربیت و پرورش کودک روبه‌رو هستیم. از یک ‌سو، تقویت اختیارِ فردی و اتکابه‌نفس در کودکِ درحالرشد، رواداشتنِ خودروییِ عادی و طبیعی کودک و احتراز از دخالت‌های مستقیم مدنظر است. در اینجا به باغبانی احتیاج است که اجازه می‌دهد گیاه متناسب با ظرفیت و ویژگی‌های منحصربه‌فرد و طبیعی خود رشد و نمو کند. از این منظر، هر اقدام یا هر دستکاری در سرعت‌بخشیدن به این سیر طبیعی می‌تواند نتایج زیان‌بخش و معکوس داشته باشد. از سوی دیگر، کودک و نوجوانِ درحالرشد به پیکرتراش نیز نیازمند است که برای او برخی از رفتارها را مجاز و برخی دیگر را ممنوع اعلام کند و جوهرۀ شخصیت او را از طریق هدایت، کنترل و دخالت شکل بدهد. البته او براساس معیارها و ضوابط هنجار و ایده‌آل خود مترصد پرورش و تکوین شخصیت کودک و نوجوان است، چراکه به این طریق امکان تطبیق کودک با جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم فراهم می‌شود. و این خود عامل تعیین‌‌کننده‌ و تأثیرگذاری است که نمی‌توان یکسره آن را باطل شمرد. شاهکار خارق‌العادۀ تربیت و پرورش در این است که باغبان و پیکرتراش را در یک هم‌زیستی موفق همراه کند و هدایت و دل‌وجرئت‌دادن۱ را در پیوندی که با هم خود باشند یکی کند. فرمول جادویی ما در اینجا نیز صدق می‌کند:  

پذیرش + رویارویی (توافق + تقابل) = رشد شخصیت (تصویر بالا) 

آیا می‌توان این فرمول جادویی را در همۀ روابط و شرایط انضمامی به کار برد؟ آیا می‌توان در اینجا از اصولی کلی و قابل‌تعمیم صحبت کرد؟  

خیر. این فرمول جادویی باید در هر موقعیت‌ انضمامی و منحصربه‌فرد  همواره از نو کشف شود. به‌علاوه، «تربیت» اصولاً به حساسیت، بردباری و ظرفیتِ بالای روحی ـ عصبیِ تربیت‌کننده بستگی دارد. از اینگذشته، نقش روابط و شرایط عینیِ ناگزیر زندگی بسیار مهم‌تر از معیارها و ایده‌آل‌های هنجار تربیتی است. آموزگاران و والدین همۀ تمهیدات آموزشی ـ تربیتی خود را به‌ حساب اصول «تعلیم‌وتربیت» می‌گذارند، درحالی‌که آنان در واقع نمی‌توانند از پوست خود بیرون بیایند. به همین دلیل، نیمی از کار مشاورۀ تربیتی به خودشناسی و فرهیختگیِ روانیِ آموزگاران و والدین بستگی دارد. اما به‌طور کلی باید گفت که در این مدار دوقطبی در یک‌ طرف «اقتدار»، «دخالت مستقیم» و «تقابل» قرار گرفته است که زیاده‌روی در آن می‌تواند به «سختگیری تحکم‌آمیز» منتهی شود، و در طرف مقابل «به‌حقانیت‌شمردن»، «همیاری» و «اجازۀ رشد طبیعی و آزادانۀ کودک» قرار دارد که این نیز می‌تواند به ورطۀ «سهل‌انگاری و احتراز از هدایت و مداخله» بیفتد و رشد طبیعی کودک را تمام‌و‌کمال به حال خود واگذارد (منطق چهار وجه ارزش‌ها در تصویر زیر): 

منطق چهار وجه ارزش‌ها

 

البته می‌توان استدلال کرد: کودک تنها زمانی متکی‌به‌خود، بااراده و مستقل بار می‌آید که از همان عنفوان کودکی به او اعتماد و برای او بالاترین حد آزادی تضمین شود، به‌طوری که هدف و وسیله در تضاد با یکدیگر قرار نگیرند. طرفداران این رویکردِ تربیتیِ غیرمقتدرانه بر این عقیده‌اند که در تعلیم‌وتربیت برخلاف فرضیۀ کانتاصلاً تناقضی وجود ندارد. در این روش تربیتی به تساهل  و شکیبایی و به ابراز وجودِ خلاقانۀ کودک ارجحیت داده می‌شود. و درست از همین منظر ماریا مونته‌سوری Maria Montessori گفته است: «وظیفه و هدف ما آموزگاران و مربیانِ آموزش‌وپرورش شکل‌دهی به شخصیت کودک نیست، بلکه ما به آن‌ها این امکان را می‌دهیم که خود را کشف و ابراز کنند.»  

ممکن است شما بپرسید که چرا من در اینجا به لزوم نقش یک پیکرتراش هم اصرار می‌ورزم؟  

من برای عبارتِ خانم ماریا مونته‌سوری بسیار احترام و ارزش قائل هستم. روش تربیتی آزاد تنها نیمی از یک حقیقت مهم است. کما اینکه روش تربیتی مستبدانه‌ای که اطاعت و تعبد را بالاترین ارزش و فضیلت تعریف می‌کند می‌تواند شخصیت‌های مقتدر و خودکامه‌ای را پرورشدهد که در مقابل بالاترها سر خم می‌کنند و مطیع، تسلیم‌پذیر، زیرآبی‌رو، نوکرصفت و متملق‌اند. از سوی دیگر، کاملاً بدیهی است که کودکان به تجربۀ همدلی، انس‌ و محبتِ بی‌شائبه، حرمت‌نفس و به حمایت و نوازش نیاز حیاتی دارند. آن‌ها می‌خواهند همان‌طور که هستند دوست‌ داشته شوند، نهاینکه با بایدها و نبایدهایی که تربیت‌کننده در سر دارد دائماً مورد قیاس قرار بگیرند. بر این نکات هرچقدر تأکید کنیم کم کرده‌ایم! اما صرفاً «به‌ حالخود آزاد گذاشتن» نیز کودک را از آنچه حق اوست محروم می‌کند: او همچنین به هدایت، الگوها، وظایف، محدودیت‌ها، قواعد و ضوابط نیز نیاز دارد. 

من از پیوند بین اقتدار و همیاری دفاع می‌کنم که شکل آن همواره متناسب با سن کودک تغییر می‌کند. همچنین به سه دلیل بر این حقیقت تأکید می‌ورزم که تربیت‌کننده باید به اقتدار خود نیز واقف باشد و به آن اعتبار ببخشد: اولاً، به‌دلیل توانایی او در مراقبت و مساعدت. بالأخره سی سال تجربۀ زندگی باید در تربیت کودک مؤثر واقع شود، این‌طور نیست؟ ثانیاً، اعتقاد به این اصل که اختیار و ارادۀ مستقلهمچنین و به‌ویژه – در پی تقابل با اقتدار، مخالفت با دستورها، خط‌مشی‌ها، وظایفِ محوله، تحمیلات و محدودیت‌ها شکفته و توان‌مند می‌شود و نه در وادی بی‌دروپیکر اختیار تام و بی‌قیدوشرط. نیرو در مقاومت جان می‌گیرد (تقویت می‌شود). ثالثاً، وانمودکردن به داشتن ارتباطی دوستانه و هم‌طراز با کودک تحریف حقیقت وضعیتِ عینیِ ارتباط بین کودک و تربیت‌کننده است. والدین به‌اشتباه نوعی ارتباط دوستانه و هم‌طراز با کودک را برای خود مشتبه می‌کنند. طبیعی است که هر کودکی آرزوی داشتن یک دوست را دارد، لیکن نه در قالب ارتباط با والدین خود. آن‌ها نمی‌توانند و نباید نقش دوست را برای کودک بازی کنند. کودک خیلی بیشتر به پدر و مادری نیازمند است که بتوانند اقتدار را با همکاریِ دوش‌به‌دوش (اشتراک مساعی) پیوند دهند؛ این دوگانگی تضادی بسیار جدی، سخت و پیچیده‌ است که البته می‌تواند به کیفیت «رنگین‌کمان» (در تصویر بالا) تبدیل شود 

توضیحی دربارۀ خطوط مورب در مدل «چهار وجه ارزش‌ها» 

خطوط مورب در مثال ما رابطۀ دو روش تربیتی متناقض «اقتدارگرا و کنترل‌کننده» و «سهل‌انگارانه» از یک‌سو و «تشویق‌کننده» و «مستبدانه» از سوی دیگر را نشان می‌دهند که معمولاً از بالا به پایین دال بر خطاب‌های سرزنش‌آمیزند. عجیب و تکان‌دهنده این است که رویارویی و تقابل اختلاف‌نظرها غالباً (آن پایین) در غایت زیاده‌روی یک ارزش مثبت به‌وجود می‌آید، در حالی‌که هر دو جناح از دو اعتقاد بنیادی، ارزشمند، حیاتی، ستایش‌برانگیز و مکمل یکدیگر برخوردار هستند (تصویر زیر) 

دو روش تربیتی متناقض «اقتدارگرا و کنترل‌کننده» و «سهل‌انگارانه» از یک‌سو و «تشویق‌کننده» و «مستبدانه»

 

از سوی دیگر، در منطق چهار وجه ارزش‌ها روش تربیتی مطلقاً «آزاد و سهل‌انگارانه» فی‌نفسه بد، مردود یا احمقانه تلقی نمی‌شود، بلکه فقط نمودی از زیاده‌روی و افراط در فضیلتی نیکوست که باعث مشکل‌ و نابسامانی شده است و به‌مثابۀ تخطی از حد مجاز حامل هسته‌ای مثبت و شاید حتی گرانبهاست. به این تعبیر، ما دیگر درصدد طرد یا لعن یکجانبه و مطلق آن برنمی‌آییم، بلکه هستۀ مثبت آن‌را درمی‌یابیم (تشویق و تقویت ارادۀ فردی کودک) و بر امکان همسویی و همگرایی تدریجی آن (خط مورب از پایین به بالا) با ارزش مثبت و مکمل «اقتدار و هدایت» تأکید می‌کنیم. این خطوط مورب از پایین به بالا ضرورت سمت‌گیری رشد شخصیت انسان به‌سوی ارزش مثبت یا فضیلت مکمل را نشان می‌دهند و از همین رو نویسنده از «چهار وجه ارزش‌ها و رشد شخصیت» صحبت می‌کند (این مدل به‌خصوص در مدیریت جلسات نقد و ارزیابی کار همکاران به‌کار گرفته می‌شود.). 

یک مثال دیگر: 

آقایی خطاب به همسرش: «من اهل صرفه‌جویی‌ام، ولی تو دائم ولخرجی می‌کنی.» همسرش در اعتراض به این گمانِ ناروا: «خیر، من دست‌ودل‌باز هستم، این تو هستی که زیادی خسیس‌بازی درمی‌آوری.» غایت زیاده‌روی نقطۀ شروع بگومگوی زوج می‌شود (تصویر زیر):  

صرفه جویی و ولخرجی

 

درحالی‌که آن‌ها می‌توانند به هم بگویند: «به‌به، چه موهبتی که تو در کنار من و با من همراه هستی تا من در این فضیلت شایسته زیاده‌روی نکنم و کار را آنقدر به افراط نکشم که به ضد ارزش خود تبدیل و موجب نارضایتی شود!» (خطوط مورب از پایین به بالا: تمایل به سوی فضیلت متضاد و مکمل). واقعیت این است که ما کم‌وبیش همۀ این ارزش‌های مثبت را در خود داریم! (شاید یکی از آن‌ها را به دخمه‌های تاریک درون‌مان طرد کرده‌ایم و درست به همین دلیل آن‌را در دیگری تقبیح می‌کنیم یا شاید متناسب با هر موقعیت یکی از آن‌ها غالب‌تر باشد). هنر واقعی این است که همواره به حضور پرشور قطب مقابل نیز واقف باشیم و آن‌ها را آگاهانه و بجا در اختیار و «گوش به زنگ» داشته باشیم. این همان فراخوانی است که در مدل «چهار وجه ارزش‌ها و سمت‌گیری رشد شخصیت» نهفته است. 

(بنگرید به آثار محقق برجستۀ معاصر، پروفسور فریدِمَن شولتس فن تون Schulz von Thun، انتشارات لوح‌فکر ۱۳۹۹، انتشارات ارجمند۱۴۰۱، ۱۴۰۲، ۱۴۰۳) 

 

منبع تصویر

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب