حکمرانی پونزی؛ تحلیل یک پارادوکس به مثابه ریشه اصلی توسعه نیافتگی ایران
مرتضی درخشان، پژوهشگر پویش فکری توسعه
«این صورت سرخ، نشانه سرزندگی نیست، نشانههای سیلیهای پیاپی و پنهان است!»
اخیرا کتاب توسعه ۱۴۰۲ منتشر شد، که در بخشی از آن به تحلیل ریشههای وضعیت موجود توسعه ایران پرداختهایم. بر اساس یافتههای این کتاب، «توسعه فردی» بهترین منظر توسعه در ایران است و بهطور ویژه در دامنه «امکانات اولیه زندگی» وضعیت ایران در مرز بین دسته دوم و سوم توسعه یافتگی قرار دارد (یعنی در بالای کشورهای در آستانه توسعه) که وضعیت نسبتا خوبی به حساب میآید. این نکته باعث میشود که ظاهر زیبای توسعه فردی و دسترسیهای افراد به امکانات اولیه زندگی مانند آب و انرژی و … یا امید به زندگی (میانگین طول عمر) نسبتاً بالای ایرانیان، باعث تصور غلط و شاید توهم در رابطه با وضعیت کلی توسعه ایران شود. هرچند اخیراً نشانههایی روشن شده است که به نظر میرسد این دسترسیها نیز در خطر قرار دارند و ممکن است با ادامه مسیر کنونی با چالشهایی روبرو شوند، اما واقعیت این است که در حال حاضر به نسبت سایر کشورهای جهان توانستهاند، وضعیت قابل قبولی برای توسعه فردی ایران ارائه دهند.
اما سؤال مهمی که پیش میآید این است که چگونه ممکن است کشوری که از منظر اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی وضعیتی نامطلوب دارد و در بین کشورهای جهان در لیگ دسته چهارم قرار گرفته است و در منظر سیاسی که به مراتب وضع نابسامانتری دارد و در لیگ دسته پنجم بازی میکند، اما شاخصهای منظر فردی توسعه و بهطور ویژه، دسترسی به نیازهای اولیه زندگی در آن بالاتر از سایر منظرها باشد؟ چگونه است که امتیاز ما در تمام ۴ منظر توسعه از ۵ منظر، بسیار پایینتر از میانگین جهانی است و فقط در توسعه فردی تقریباً در میانه جهان ایستادهایم؟
جالب است بدانید، کشورهایی توانستهاند توسعهیافته یا پیشرو در توسعه شوند که شاخص ترکیبی توسعه و شاخص توسعه فردیشان در یک دسته قرار دارند؛ مثلاً استرالیا از منظر شاخص ترکیبی توسعه در لیگ دسته یک بازی میکند و همچنین شاخص توسعه فردیاش نیز در لیگ دسته یک است. بقیه کشورهای دسته اول و دوم نیز به همین صورت هستند. اما شاید بگویید که کشورهای نفتی وضع متفاوتی دارند.
در هیچ کشور نفتی دیگری (غیر از لیبی)، اختلاف بین شاخص ترکیبی توسعه (بدون توسعه فردی) و شاخص توسعه فردی به اندازه ایران نیست. اگر در کل جهان اختلاف بین این دو شاخص را محاسبه کنیم، در خواهیم یافت که ایران پس از سوریه و لیبی، سومین کشور جهان است که شاخص توسعه فردی آن ۲۵ نمره بالاتر از شاخص ترکیبی توسعه (در چهار منظر دیگر) قرار دارد؛ به زبان ساده، ایران از نظر عدم توازن توسعه فردی با بقیه ابعاد توسعه، سومین کشور جهان است!
بهطور میانگین در جهان، شاخص توسعه فردی ۹ نمره بالاتر از شاخص ترکیبی توسعه است و هر دو کشور لیبی و سوریه در دسته پنجم کشورها یعنی در توسعه وضعیت هشدار قرار گرفتهاند. اختلاف بین شاخص ترکیبی توسعه (در چهار منظر) و شاخص توسعه فردی در کشورهای دو دسته اول یعنی توسعهیافته و پیشرو در توسعه، کمتر از ۱۵ است. بنابر این، شدت عدم توازن بین شاخص توسعه فردی و بقیه منظرها در ایران، صرف نظر از لیبی و سوریه، از همه کشورهای دیگر جهان بیشتر است و حتی هیچ کدام از کشورهای نفتی نیز چنین اختلاف نمرهای را تجربه نمیکنند. حال چه توضیحی میتوان برای این پدیده داشت؟ این چه پارادوکسی است که در ایران به وجود آمده است؟
شاید بازی یا برنامه پونزی را در علم اقتصاد شنیده باشید. فردی که از یک بانک وامی گرفته است، به سراغ بانک دیگر میرود و وام بزرگتری میگیرد و با بخشی از آن، وام قبلی را تسویه میکند و با بخش دیگر امورات زندگی را میگذراند و همین مسیر را برای بانک سوم و چهارم و … ادامه میدهد. در ظاهر امر، او فردی است بسیار ثروتمند که همه وامهای خود را دقیقاً سر وقت تسویه میکند و هیچ شکایتی از او وجود ندارد. ظاهر همه چیز خوب است، اما در باطن، او میداند که این بازی تا همیشه نمیتواند ادامه یابد و روزی خواهد رسید که بدهیهای انباشت شده گریبان آقای پونزی را خواهد گرفت. اما هر چه زودتر این بدهی و ناکارآمدی آشکار شود، حجم انباشت شده بدهی آن کمتر خواهد بود و هر چقدر این بازی ادامه یابد، زمانی که بدهیها آشکار میشود، آقای پونزی در وضعیت بدتری از لحاظ مالی قرار خواهد داشت و بدهی سنگینتری دارد.
توسعه ایران دههها است که دچار بازی پونزی شده است. دههها است در حال مصرف سرمایه نفت هستیم و به جای اینکه این سرمایه عظیم را صرف سرمایهگذاری بلند مدت در زیرساختهای واقعی اقتصادی و تجاری کنیم، آن را بیشتر «هزینه مصرف کوتاه مدت» کردهایم. مثلاً با آن لولهکشی گاز به نقاطی کردهایم که به هیچ وجه اقتصادی و منطقی نبوده است؛ یا حتی با آن یارانه دادهایم. دقیقاً مشابه جوانی که وقتی سرمایهای در اختیار او قرار میدهیم تا رشد و موفقیت اقتصادی را در زندگی خود در پیش بگیرد، همان اصل سرمایه را صرف خرید خودروی زیبایی میکند که سه ویژگی دارد: اول اینکه، از بیرون به نظر وضع مطلوبی دارد؛ دوم آنکه، مولد و درآمدزا نیست، و سوم، پایدار نمیباشد.
شاید سؤال شود، چرا توسعه متوازن اینقدر اهمیت دارد و اصلاً مگر اینطور نیست که بسیاری از کشورها در دورههای زمانی مختلف بر روی بعدی از توسعه تمرکز میکنند و سپس بعد دیگر را هدف قرار میدهند؟ و اصلاً آیا واقعاً ایران سرمایههای خود را صرف هزینههای مصرفی کرده است؟ مگر سرمایهگذاری بر آموزش و افزایش تعداد تحصیلکردهها، هزینه مصرفی به حساب میآید؟ مگر سرمایهگذاری روی بهداشت و طول عمر، هزینه مصرفی است؟ مگر لولهکشی گاز مصرفی است؟ مگر همه اینها نمیتواند در خدمت تولید قرار گیرد و کاملاً مولد باشند؟
در پاسخ به این سؤالات باید گفت، بله در صورت وجود توسعه متوازن، این موارد میتواند مولد باشد، اما زمانی که در «سطح توسعه» که فراتر از سطح کلان و متغیرهای کلان است مینگریم، حرکت جزیرهای بخشهای مختلف توسعه با ایجاد گلوگاههایی، مانع دستیابی به دستاورد توسعه میشود. یعنی بهرهوری در سطح توسعه، با عدم توازن در توسعه، به شدت کاهش مییابد. با چند مثال مفهوم فوق را مرور میکنیم:
- اگر کشوری در توسعه انسانی و تعداد تحصیلکردهها ارتقا پیدا کند (منظر فردی)، ولی فضای کسب و کارش بهبود نیابد (منظر اقتصادی)، تنها باعث افزایش بیکاری در تحصیلکردگان میشود و به توسعه منجر نمیگردد.
- اگر کشوری در نوآوری رشد کند، اما حقوق مالکیت فکری و معنوی آن ارتقا نیابد، تنها موجب افزایش مهاجرت نخبگان میشود و به توسعه منجر نمیشود.
- حتی اگر تولید در کشوری رشد کند، اما روابط خارجی آن بهبود نیابد، تنها منجر به دپو شدن محصولات و ورشکستگی بنگاهها میشود و به توسعه پایدار منجر نمیگردد.
- اگر در کشوری پیشرفت اجتماعی و مشارکت مردمی ارتقا یابد، اما آزادیهای فردی و وضع احزاب بهبود نیابد، تنها منجر به افزایش اعتراضات اجتماعی و خونبار میشود که آنهم مانع توسعه است.
- اگر در کشوری سرمایه بخش خصوصی بیشتر شود، اما اطمینان و ثبات در کشور بهبود نیابد، تنها موجب افزایش فرار سرمایه شده و به توسعه منجر نمیشود.
- اگر در کشوری سرمایهگذاری دولتی افزایش یابد، اما شفافیت و نظارت ارتقا نیابد، تنها منجر به انحراف بیشتر سرمایهگذاریها از کارآیی و فساد میشود و به توسعه منجر نمیگردد.
- اگر توسعه انسانی در آموزش به صورت دولتی ایجاد شود، اما بازار علم و رقابت در آن ایجاد نشود، تنها منجر به عدم تناسب عرضه و تقاضای علم میشود و هیچکسی در رشته دانشگاهی خود مشغول به کار نخواهد بود.
- اگر در کشوری بهداشت افزایش یابد و طول عمر هم زیادتر شود، اما فضای با ثبات اقتصادی و سیاسی برای تشکیل خانواده وجود نداشته باشد، نرخ رشد جمعیت کاهش مییابد و همان سرمایه انسانی که میخواستیم با افزایش طول عمر ارتقا یابد، اصلاً به دنیا نمیآید و اگر بیاید و تحصیلکند، مهاجرت میکند و به توسعه منجر نمیشود.
میتوان دهها مثال مشابه موارد فوق را مطرح کرد که در آنها سرمایهگذاری و تلاشهای صورت گرفته در یکی از ابعاد توسعه، به دلیل عدم توجه همزمان به سایر ابعاد و ایجاد گلوگاههای توسعه به ثمر نمیرسد و منجر به تحقق توسعه نمیشود. بنابراین، اگر سرمایهگذاری در ابعاد مختلف توسعه هماهنگ و متوازن صورت نگیرد، نه تنها کمکی به توسعه نمیکند، بلکه باعث میشود سایر سرمایهگذاریهای صورت گرفته نیز غیر بهرهور و غیرثمربخش و غیرمولد باشد و تبدیل به هزینههای مصرفی کوتاه مدت شود. مثلاً در گزارشهای مختلف، بسیار افتخار میکنیم که نیروی جوان و تحصیلکرده داریم، افتخار میکنیم که میزان درونداد نوآوریها بسیار بالا است، افتخار میکنیم بهداشت و طول عمر مردم افزایش یافته است و … اما هیچگاه سؤال نمیپرسیم که آیا این سرمایهگذاریها به توسعه یعنی افزایش رفاه و رضایتمندی مردم منجر شده است؟
چند سالی که جمعیت جوان و تحصیلکرده ما در حال تحصیل بوده و از اینکه در حال توسعه فردی اند، خوشنود بوده اند. حال که پنجره جمعیتی ما از تحصیل گذشته و به مرحله اشتغال رسیده است، بازی پونزی ما نمایان شده است. بازی پونزی سرمایهگذاری نفت بر روی تأسیس دانشگاه بوده و صرف حقوق استاد شده است، اما هیچ سرمایهگذاری متناسب و معتنابهی در فضای اقتصادی و اشتغال صورت نگرفته که بتواند پنجره جمعیتی جوان تحصیلکرده را جذب کند. این یعنی مصرف منابع در محلی که مولد نیست. این یعنی مصرف منابع به صورت نامتوازن در ایجاد گلوگاه توسعه و ایجاد تنزل شدید بهرهوری در سطح توسعه و این یعنی بازی پونزی.
اما مشکل بازی پونزی این است که مانند یک اعتیاد روز به روز شدیدتر میشود و منابع بیشتری برای عدم بروز بدهیها و باطن ناپایدار آن باید نقد شود. زمانی که بحرانهای واقعی اقتصادی کمی نمایان میشود، برای جلوگیری از فقر اقتصادی ایجاد شده و برای جلوگیری از بحرانهای مردمی ناشی از آن، سفرههای آب زیر زمینی را به رایگان در اختیار همگان قرار میدهیم تا مرهمی برای زخم فقر باشد. آب رودخانهها را به هزینه بسیار پایین در اختیار صنایع قرار میدهیم تا از افول شدیدتر اشتغال نیز جلوگیری کنیم و نمایش شکل واقعی توسعه را با ایجاد ظاهری خوب، به تأخیر بیندازیم. حتی ارزش پول ملی را نیز به حراج میگذاریم و تورم را ابزاری برای پنهان کردن واقعیت میکنیم تا بالا بودن تورم و بازدهی کاذب آن، تنور تولید را تا حد ممکن داغ نگهدارد.
اما چالش بازی پونزی، این است که تناسب بین توانایی و نیازهای جامعه را به هم میزند؛ یعنی جامعه به سطحی از ظاهر زیبا و مصرف بالا عادت میکند و دیگر به کمتر از آن راضی نخواهد شد، اما توانایی لازم درونزا برای حفظ آن سطح مصرف و رفاه را ندارد. چرا؟ چون منابع خود را به سرمایهگذاریهای مولد بلندمدت تخصیص نداده است. چالش این است که دیگر دولتها نمیتوانند بگویند سالها درگیر بازی پونزی بودهاند و این لباس و خودروی زیبا از محل سرمایه اولیه تأمین شده است و بعد از کهنه شدن و خراب شدن آن، دیگر انتظار چیزی مشابه را نداشته باشید.
نظریه مصرف دوزنبری۳ میگوید، مردم هیچگاه کاهش مصرف را نمیپذیرند. چالش بازی پونزی این است که وقتی مردم ناراضی شدند و به چالشهای سیاسی و اجتماعی برخوردیم، مجبوریم باز بخش دیگری از منابع و داراییها را بفروشیم و نقد کنیم. مثلا میتواند مانند امتیازی باشد که به کشور دیگری داده میشود، یا منابع ملی باشد که به قیمت ارزان از دست میدهیم، و خلاصه هر چیزی که دارایی و سرمایههای کشور هستند را در اختیار همگان (همه مردم)، ویژگان و خواص (بخشی از افرادی که به رانت دسترسی دارند) و یا بیگانگان (کشورهای دیگر) قرار دهیم تا مرهمی بر چالشهای معیشتی، سیاسی و اجتماعی بگذاریم. به نظر میرسد در ادامه، این بازی پونزی، فرهنگ و اعتقادات را نیز به فروش خواهد گذاشت تا از نمایش واقعیت وضعیت توسعه جلوگیری کند.
جمعبندی کنیم؛ توسعه نامتوازن و شکننده در ایران با رشد بخش توسعه فردی (یعنی رشد حوزههایی که نمود توسعه فردی هستند) و عقب ماندگی در حوزههای اقتصادی و سیاسی و زیست محیطی به بهای تخلیه و تخریب منابع بوده است.
از پنجم خرداد ۱۲۸۷ که عملیات حفر چاه در مسجد سلیمان به نتیجه رسید و درآمدهای نفتی ایران آغاز شد، تا به امروز، ما همواره طبیعت را تخلیه کردهایم. درآمدهای بیش از ۱۵۰۰ میلیارد دلاری نفت را برای افزایش رفاهمان خرج کردهایم. البته فقط نفت و گاز نبوده است، مصرف بیرویه آب، تخریب جنگلها، رودخانه و آلوده سازی هوا و … را هم اضافه کنید. ما به قیمت تخلیه و تخریب منابع، زنده ماندهایم و به صورت نامتوازن و شکننده توسعه پیدا کردهایم. این صورت سرخ، نشانه سرزندگی نیست، نشانههای سیلیهای پیاپی و پنهان است!
بنابراین میتوان گفت «حکمرانی پونزی» با فروش نفت آغاز شده است و با مصرف بیرویه آب، تخریب جنگلها، رودخانه و آلودهسازی هوا ادامه پیدا کرده، و با فروش داراییهای دولتی تداوم یافته است. زمانی که همه فکر میکردیم بازی پونزی تمام میشود، اما با حراج گذاشتن ارزش پول ملی (چاپ پول)، و تورم ادامه یافته، که نتیجه آن، افزایش فقرا و از بین رفتن اعتماد و سرمایه اجتماعی بود.
در ادامه، زمانی که این راه نیز کفایت هزینههای پونزی را نمیکرد، با فروش و واگذاری داراییهای دولتی به همراه امتیاز به سایر کشورها، بازی ادامه پیدا کرد. به نظر میرسد مغفول گذاشتن بسیاری از قوانین و به نوعی رها کردن آنها، راه بعدی حکومت برای تداوم بازی پونزی باشد. حتی شاید فرهنگ و دین را بتوان دستاویزهای بعدی برای تداوم بازی پونزی شناخت. اما باید دانست که «حکمرانی پونزی، روزی بدهیهای خود را آشکار میکند و باید هر چه سریعتر به شاخصها دقت کرد.»
در نهایت باید گفت، توسعه فردی و شاخصهای آن به ویژه در دامنه نیازهای اولیه زندگی مانند دسترسی به آب، برق، گاز، یا کاهش مرگومیر کودکان زیر 5 سال و بهداشت آنها، یا امید به زندگی، و یا دسترسی به انرژی و سوخت مناسب برای پخت غذا و مواردی از این دست، از جنس مصرف هستند و اگر سرمایههای اولیه و منابع یک کشور، بدون سرمایهگذاری تولیدی و کسب درآمد، از ابتدا صرف گسترش بیش از حد این موارد گردد، بازی پونزی کشور آغاز شده است.
در ایران دههها است، بازی پونزی آغاز شده و وجود منابعی مانند نفت به تداوم این بازی پونزی کمک کرده و اجازه نداده تا وضعیت واقعی توسعه کشور نمایان شود. به نظر میرسد کتاب توسعه با تجمیع همه شاخصها و نگاه به توسعه از همه منظرهای توسعه، اولین گام در دیده شدن وضعیت واقعی توسعه ایران را برداشته است. توسعه در وضع هشدار است و چیزی نمانده تا به وضعیت اخطار برسد. بنابراین، این پارادکس (عدم همخوانی پوسته و هسته توسعه) را میتوان با مفهوم «حکمرانی پونزی» -که عمری بیش از ۱۰۰ سال دارد- توضیح داد.
حال چه باید کرد؟ در کتاب توسعه ۱۴۰۲ سعی کردهایم نقاط عزیمت و راهکارهایی را برای آغاز حرکت ایران به سمت توسعه پیشنهاد دهیم. امیدواریم این تلاشهای کوچک، ثمری در واقعیت داشته باشد.
دیدگاهتان را بنویسید