توسعه به مثابه توانمندی زبانیِ جامعه، برای دیالوگ و همشنوی
بخش کوتاهی از مقدمه دکتر محسن رنانی در کتاب روایت داریوش آشوری از مسئله توسعه در ایران
از سیاست به اقتصاد، از اقتصاد به جامعهشناسی و سپس به فلسفه، از آن دو به ادبیات و سپس به فرهنگشناسی رو نمود و سرانجام در ساحت «زبان» سکنا گزید. برای آدم معمولی چند عمر لازم است تا بتواند این همه سیاحت در ساحتهای فکر و زندگی را سامان دهد. اما او چنین کرد و در هر حوزهای که حضور داشته نیز به مرز خلاقیت رسید. هنگامی به مرز خلاقیت میتوان رسید که در کوهپیمایی نفسگیر در هر حوزه، چنان بالا بروید که سرانجام در قله یا دستِکم در دامنههای قله باشید. و بتوانید از آن بالا مسیرهای تازه را شناسایی کنید و به دیگران راه نشان بدهید. اگر این کوهنورد نظمهای کنونی را نیز به چالش بکشد و مرزها و مسیرها را جابهجا کند، شورشگر نیز هست.
این کلمات، توصیف رهنوردِ شورشگری است به نام داریوش آشوری که این کتاب دربارهی اوست. برای غنا بخشیدن به «دانشنامهی توسعه» کوشیدهایم اندیشههایش در حوزهی توسعهی ایران را به گونهای نظاممند گرد آوریم. اندیشمندی که در هر حوزهای که پا گذاشته در مسیر حرکت خود ردِ پایی نمایان از خود برجای نهاده و یافتههایی را به نام خود ثبت کرده است. اما در حوزهی زبان بیش از هر حوزهی دیگر درنگ کرده و عرق ریخته و راه گشوده است.
اندیشمندانِ بسیار بهدنبالِ ریشهیابی مسئلهی توسعهنیافتگی ایران رفتهاند و در جستوجوی علتهای آن از اقلیم و جغرافیا تا فرهنگ و مذهب، ساختار جمعیت، ستمگری حکومتها و سلطهی مهاجمان خارجی تا وجودِ ذخایر نفت و در پی آن از مداخلههای خارجی سخن گفتهاند. خودِ من در سالهای اخیر هنگامی که به اندیشه دربارهی ویژگیهای «انسانِ ایرانی» پرداختم، به رابطههایی میان ویژگیهای رفتاری و فرهنگی و خلقیات اکتسابی و فرهنگیمان رسیدم که ریشه در روزگار کودکی و سنتهای تربیتی ما دارند. اما آشوری دست ما را میگیرد و به جایی میبرد که تاکنون کمتر کسی رفته و دیده است: «زبان». گرچه آشوری حرفی نظری دربارهی ریشههای زبانی توسعهنیافتگی ما ایرانیان نگفته است، اما به گمان من او به ساحت ارائه تحلیل جامعهشناختی از نسبت میان زبان و توسعه نزدیک شده است.
…. نکتهی اساسی دیگر رابطهی زبان باز با رواداری (tolerance) است. زیرا یکی از مؤلفههای اجتماعی مدرنیت، اصلِ رواداری است. رواداری یعنی اینکه در جامعهی مدرن افراد خود را مرکز عالم وجود و مالک حقیقت نمیدانند و حقیقت را چنان چیزی میدانند که هرکسی پارهای از آن را میشناسد و تمامیت آن از طریق مفاهمهی همگانی آشکار میشود. در نتیجه، هیچ اندیشهای یکسره حق یا یکسره باطل تلقی نمیشود و هر اندیشهای واجد پارهای از حقیقت دانسته میشود که هم شایستهی احترام و هم سزاوار نقادی است.
اکنون داستان این است که آنچه این اجازه را به ما میدهد که بتوانیم از دریچهی چشم دیگران هم جهان را ببینیم، بازبودن زبانِ ما به روی زبانِ ایشان است. زیرا واژهها و مفهومهای در اصل ناآشنا از راهِ زبانِ جامعهی دیگر به جامعهی من راه پیدا میکنند و سبب میشوند تا دریابم که میدان شناختِ حقیقت، فراختر از آن است که تنها با نگاه و زبان و ایدئولوژی و انگارههای من دریافتنی باشد. با رویارویی با کثرت فهمهای دیگر، در ذهن من از اعتبار ایدئولوژی و باورهایم کاسته میشود. اینگونه است که آدمی پای به مرحلهی رواداری میگذارد و زیست روادارانه را میآموزد و زبانش به روی زبانهای دیگر و فهم عالمِ معناییشان باز میشود. بنابراین، درخورترین ابزار رواداری (و سپس مدارا) وجود فناوری و ابزارهای زبانی مناسب برای کسب، دریافت و خلق کلمات و مفاهیم جدید است. و چنین امکانی در بستر زبان باز فراهم میشود.
…. من در اندیشهی بسط این نظرم که کل فرآیند توسعه را بر بستر توان گفتوگو (بهمعنی دیالوگ و همشنوی) در جامعه تعریف کنم. در واقع، شکلگیری توان گفتوگو خودِ همان فرآیندِ توسعه است. و گفتوگو نیازمند زبانی است که برای همشنوی، ابزاری کارآمد و شفاف و خالی از بارهای ارزشی و پیشداوری باشد. زبانی که بر بستر کاربرد شاعرانهی زبان، سرشار از بار ایهام و چندمعنایی و ابهام و تمثیل است، آیا میتواند چنین کارکردی داشته باشد؟
تهیه کتاب روایت داریوش آشوری از مسئله توسعه در ایران و مطالعه متن کامل مقدمه محسن رنانی بر کتاب
دیدگاهتان را بنویسید