«فحش» به مثابه «باتوم»
مانعی برای ایران شکوهمند و توسعه یافته فردا
نیا ثمری، پژوهشگر پویش فکری توسعه
انگلیسی ها ضرب المثلی مشهوری دارند که میگوید؛
شاید سنگ و چماق بتواند استخوان هایم را بشکند، اما کلمات؟ هرگز!
“Sticks and stones may break my bones, but words will never hurt me.”
این ضرب المثل از قرن هجدهم رایج شده و وقتی بکار میرود که کسی بخواهد فحشی که نثارش شده را بی اهمیت جلوه دهد و بگوید فحش خطری ندارد.
اما اگر یک لحظه درنگ کنیم و عینک دایئ جان ناپلئونی به چشم بزنیم، با شعار “کار، کارِ انگلیسی هاست!” توطئهای ضد توسعه را پشت این ضرب المثل کشف میکنیم.
فحش به مثابه «باتوم» است. این عبارت یک شعار برای با ادب شدن افراد و یا یک نصیحت مادرانه نیست. بلکه توضیحی برای کارکرد فحش در مسیر توسعه ایران است.
باتوم و باتومدار چه نقشی در جامعه ایفا میکنند؟ باتوم عاملی برای حذف یک صدا یا سرکوب یک نیرو است. صدایی که میخواهیم شنیده نشود، و نیرویی که میخواهیم بلند نشود و نقش آفرینی نکند. نقش باتوم حذف و سرکوب است. باتوم گوش شنوا ندارد. باتوم برای شنیدن نظرات آنهایی که باید لت و پارشان کند، به درون جامعه نمیرود. باتوم یک موضع مشخص و مستحکم دارد، اینکه دیگری را با پرخاشگری و به زور حذف کند!
وقتی «کلمه» به پرخاشگری آغشته شود و شکل فحش و برچسب زنیهای توهینآمیز به خود بگیرد؛ به «باتوم» تبدیل میشود و کارکرد باتوم را دارد. یعنی در این شرایط زبان، دیگر ابزار تفاهم نیست، ابزار حذف و سلطه است.
«فحش» همان «باتوم» است که هنوز به قدرت نرسیده و فحش دهنده اگر به قدرت برسد، به جای فحش، با باتوم رقبایش را از میدان رقابت حذف و سرکوب خواهد کرد.
بنابر این فحش نه تنها استخوان خرد میکند، بلکه توسعه و دموکراسی را هم متلاشی میکند! این همان خشونتیست که به جای باتومِ فیزیکی، باتومِ زبانی استفاده میکند؛ اما اثرش کمتر نیست. ذهن را میشکند، رابطه را میبُرد و جامعه را به قطبهای متخاصم تبدیل میکند. فحش و پرخاشگری زبانی نظرورزی را از کار میاندازد. گوشهایمان را کر میکند به طوریکه تا سکوت و خفهکردن صدایی که از ما فحش میخورد، پیش میرویم. با فعالسازی مکانیسم پرخاشگری و حذف از خلال فحش، حتی افرادی که با قصد گفتگو و نه پرخاش بسوی ما آمدند را نیز پرخاشگر میکنیم. فرایندی که به آن، “همانندسازی فرافکنانه” میگویند.
گفتوگو، دگر پذیری و دموکراسی به معنای کامل آن یعنی شنیده شدن صدای همه شهروندان، بنیاد توسعه است. گفتوگو مفهومیست مشروط به دو فرد هم سطح، که هیچ کدامشان حذف نمیشوند. اتفاقا به عکس فحش، در گفتوگو حذف دیگری، تهدیدی برای وجود من است. تهدیدی برای وجود کل فضای گفتوگویی است. زیرا وجود گفتوگو و حضور من در یک گفتوگو وابسته به حضور دیگری است. بنابر این باید در جهت حفظ آن دیگری تلاش کنم، نه آنکه مانند «فحش» یا «باتوم» بقای من به دریدن و بی اعتبار ساختن طرف مقابل پیوند خورده باشد.
مگر آنچه برای آن مبارزه میکنیم، دموکراسی و آزادی بیان نیست؟ مگر دشمن ما انحصار طلبی و تک صدایی کردن جامعه نیست؟ مگر نه آنکه با سیستمی مخالفیم که دیگری را حذف کند و صدای بخشی از ایرانیان را خاموش کند؟ پس چگونه ابزار حذف را آزادانه استفاده میکنیم و تبدیل به دشمن خودمان میشویم؟
در بحث های اینروزهای ایران، همه باتومهایشان را در استوریهایشان تایپ کردند!
“چپول” “مزدور” “اسهال طلب” و “سطل عن طلب” “وطن فروش” “جیره خوار امپریالیسم” “چاهزاده” “سوپاپ” مودبانهترین آنها بودند! باتومهایی که هنوز به قدرت نرسیدهاند.
آیا آنهایی که یکدیگر را اینگونه خطاب میکنند، میتوانند روزی در یک پارلمان کنار یکدیگر بنشینند؟ میتوانند بگویند معتقدم هر آنچه تو بعنوان دیگری یا رقیب میگویی ناروا و نادرست است، ولی حاضرم جانم را بدهم تا حرفت را بگویی!؟ چون معنای دموکراسی و آزادی بیان این است. چون معنای توسعه این است. آیا همه میتوانند ذیل قانونی که همه صداها را به رسمیت میشناسد و از هیچ صدایی بخاطر طنینهای گذشتهاش انتقام نمیگیرد، سخن بگویند؟ آیا میتوانند بدون اینکه به حذف یکدیگر فکر کنند، اجازه بدهند از تریبونهای موجود برای عضوگیری و تبلیغ در بین مردم استفاده کنند؟ آیا میتوانند انحصار طلب نباشند؟
ایرانی باید درک کند که در فرایند گذار دموکراتیک فرصتی برای سخن گفتن و اقناع دیگران دارد. نه فرصتی طلایی برای قاپیدن قدرت با حذف دیگری. ایرانیان باید قدرت را برای اولین بار، چیزی بفهمند که قاپیدنی نیست. جلب کردنی است. جلب رای مردم. جلب توجه و حس تعلق مردم.
من به عنوان یک دهه هشتادی میخواهم اشتباهات مادربزرگ و پدربزرگ خود را تکرار نکنم. میخواهم بگویم؛ میتوان برای ایران آینده، دیگریها را حذف نکرد؟ میتوان از پیشینه افراد انتقام نگرفت و اجازه ی عذرخواهی و تغییر موضع به افراد داد؟ میتوان چریک نبود؟ میتوان از الان تمرین کرد تا باتومهای به قدرت نرسیده را کنار گذاشت، و به آینده ایرانِ بدون باتوم امیدوارم شد.
و به این واسطه، ۱۲۰ سال ناکامی در؛ “توسعه، آزادی و قانون” را به کامیابی در این سهگانه ارتقاء داد.
ما باید از تکرار گذر کنیم. تا شرق شناسی چون کنت دوگوبینو نگوید ایران مثل سنگ خارایی است که در زیر و زبر شدن زمانه و دنیا، باز هم همان سنگ خارای بی تغییر باقی می ماند.
ما باید از فحشهای پدربزرگهایمان درس بگیریم و بدانیم این فحشها به باتوم تبدیل خواهد شد.
ما باید از «عوضی دغلباز»، «خائن»، «بیعقل و نادان»، «مزدور روس و انگلیس»، و شعارهای «ما میگیم خر نمیخوایم نخست وزیر عوض میشه»، «تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود» گذر کنیم، نه آنکه با شعار «تا آخوند کفن نشود این وطن وطن نشود» تکرارش کنیم!
* نیا ثمری، دانشجوی دهه هشتادی فلسفه دانشگاه تهران، یک بازگشته از فرنگ، برای ایران
دیدگاهتان را بنویسید