سگ شرم
دوگان انگیزه-رضایتمندی در اقتصاد مدرن
نویسنده: [popup_anything id=”5401″]
قاب بسته دو فردی را تصور کنید که در حال دویدن هستند. یکی با رضایت خاطر و دیگری ناراحت و مضطرب. وقتی قاب تصویر اولی را باز کنیم، میبینیم که او برای موفقیت در المپیک در حال دویدن است، با انگیزه و البته با رضایتمندی. اگر قاب تصویر دومی را باز کنیم میبینیم سگی به دنبال اوست و برای فرار از سگ در حال دویدن است و لذا بسیار مضطرب و ناراحت است. هر دو میدوند، با یک سرعت هم میدوند، اما این کجا و آن کجا! این مثال را تا پایان این متن در ذهن داشته باشید.
آدام اسمیت اقتصاددان معروف در کتاب «نظریه عواطف اخلاقی[۱]» میگوید: «انگیزه اصلی افراد در زندگی «دوری از زندگی با شرم» است». شرم احساس نارضایتی از چیزیست که فرد خود را مقصر آن میداند. برای همین از یک جهت با نارضایتی همراه است و از جهت دیگر برای رفع نقصی که فرد احساس میکند، انرژی ایجاد میکند. آدام اسمیت به نوعی به جنبه انگیزهبخشی و انرژی بخشی شرم توجه میکند.
در دنیای امروز این انگیزه برای دستیابی به رشد اقتصادی به رسمیت شناخته میشود و تئوریهای دانش اقتصاد کلان نیز از این انگیزه استفاده میکنند. به عنوان مثال اگر میانگین مصرف مردم توسط هر یک از بازیگران اقتصادی بیشبرآورد شود، بر اساس تئوری مصرف نسبی، عدم افزایش در مصرف آنها، شرم تلقی میشود. با چنین نگاهی انگیزه «دوری از زندگی با شرم» تقویت شده و انرژی مردم برای تولید و درآمد نیز ارتقاء یافته و در نتیجه رشد اقتصادی حاصل میشود.
در حقیقت، مصرف، قلب سیستم اقتصادی برای ایجاد رشد اقتصادی است. ویکتور لیبو[۲] اقتصاددان معروف قرن بیستم میگوید؛ «برای ارتقای بهرهوری در اقتصاد باید مصرف را روش زندگی خود کنیم، به طوریکه خرید کردن و استفاده از کالاها به آیین زندگی تبدیل شود و رضایتمندی روحی در مصرف پیدا شود. ما نیاز داریم چیزها مصرف شوند، جایگزین شوند و با نرخ فزایندهای از رده خارج شوند.» ابزار شرم و انرژی حاصل از آن مصرف را به آیین زندگی تبدیل میکند. اما این شمشیر دو لبه دارد.
تیم جکسون[۳]در کتاب «کامیابی بدون رشد[۴]» میگوید حقیقت در دنیای توسعه یافته این است که در بسیاری از کشورها، درآمد و سطح رفاه زندگی افزایش یافته است، اما رضایتمندی و کامیابی افزایش نیافته و حتی با کاهش نیز روبرو شده است. مردم دارایی بیشتری دارند، آسایش بیشتری دارند، اما از زندگی خود رضایت کمتری دارند. شاید منِ ایرانی بهتر از هر فرد دیگری این موضوع را درک کنم.
مثالی سنتی از داستانهای مشهور غرب این است که در قرنهای گذشته فرزندان خانوادههای ثروتمند اروپایی (به ویژه انگلستان و فرانسه) به دلیل عدم رعایت اصول و قواعد زندگی اشرافی (مانند نحوه غذا خوردن ، نشستن و راه رفتن و …) موجب شرم خود و خانواده میشدند و مجبور به یادگیری و رعایت این اصول سخت بودند. به همین خاطر از درآمد بالا و امکانات رفاهی بالایی که داشتند لذت نمیبردند و حتی نسبت به زندگی فقیرانه و البته آزادانه دیگران غبطه میخوردند. آن فرهنگ در طی سالها با تلاشهای بسیار شاعران، نویسندگان و روشنفکران غرب اصلاح شد و مردم دریافتند که درآمد بیشتر، باید صرف رضایتمندی بیشتر آنها شود.
اما در تئوری انرژی بخشی از طریق شرم، ریشه عدم رضایت از زندگی این است که «سرعت تبدیل چیزها به موادی که باعث شرم میشوند، بسیار بیشتر از سرعت رشد درآمد حداقل نیمی از مردم یک جامعه است». شما تلویزیون، مبلمان یا خودرویی را میخرید که در جامعه پذیرفته شده است. در نتیجه احساس شرم نمیکنید، اما درحالیکه هنوز گرفتار پرداخت اقساط آن هستید آن کالا دیگر در جامعه پذیرفته شده نیست و قدیمی یا سطح پایین تلقی میشود و حالا شما از داشتن آن احساس شرم میکنید. لذا شما نمیتوانید خود را همگام با تغییر مصادیق شرم به روز کنید. امروزه تنها یک درصد از کالاهایی که در آمریکای شمالی فروخته میشود، پس از ۶ ماه همچنان استفاده میشود و ۹۹ درصد آن به زباله تبدیل میشود و این دقیقا همان نظریه ویکتور لیبو است.
حالت بهینه استفاده از شرم برای حداکثر شدن رشد مصرف، حالت میانی است. حداقل نیمی از مردم یک جامعه باید همواره در شرم زندگی کنند تا رشد اقتصادی حداکثر شود، بنابراین حداقل نیمی از مردم از زندگی خود رضایتمندی کافی ندارند و احساس خوشبختی نمیکنند و حتی ممکن است در طول زمان رضایتمندی آنها کاهش نیز بیابد. زیرا پیش از این هَشتشان گروی نُهشان بوده و یک نیاز تامین نشده داشتند و یک شرم، اما الان هشتادشان گروی نودشان است و ده نیاز تامین نشده دارند که بابت آنها احساس شرم میکنند. استفاده از انگیزه شرم یعنی توجه دادن مردم به آنچه خودشان ندارند (نسبت به میانه) و توجه مردم به آنچه بقیه دارند.
بگذارید از داشتههای مادی به داشتههای درونی گذر کنیم یعنی به جایی که سرمایه انسانی با احساس شرم ارتقا مییابد. با همین شیوه تفکر در دنیای امروز اگر کودکی موسیقی نواختن نداند، احساس شرم خواهد کرد. اگر کودکی زبان خارجی نداند، کلمات سخت فارسی، کتابهای متعدد قدیم و جدید، ریاضیات و … را نداند، اگر اطلاعات به روز مربوط به خوانندگان، بازیگران، ورزشکاران و … را نداشته باشد، اگر لطیفههای جدید را نشنیده باشد و یا بازیهای جدید دیجیتالی را ندیده باشد و بازی نکرده باشد، احساس شرم میکند. به جرأت میتوان گفت اگر کودکی بخواهد از تجربه شرم در زندگیاش پرهیز کند، تمام وقت خود را باید صرف آن چیزی کند که محیط زندگیاش برای او تعیین میکند. به جای اینکه زمان خود را صرف شادی و تفریح و شناخت دنیای خود با عینک ویژه خود کند و بستر تحلیلی منحصر به فرد خود را پیدا کند و استعدادهای خود را کشف کند، به مواردی میپردازد که تنها از شرم او و خانواده او در آینده جلوگیری کند.
ما در دنیای مدرن خود به سادگی در عصر چند قرن پیش غرب به سر میبریم با این تفاوت که به جای اینکه کودکان خود را به یادگیری و رعایت آداب و رسوم در غذا خوردن، راه رفتن و نشست و برخواست ملزم کنیم، به یادگیری مواردی دیگر برای جلوگیری از شرم وادار میکنیم. پس نه تنها خودمان در تلاش برای رهایی از شرم با افزایش درآمدمان هستیم، بلکه بدون هیچ الزامی سگ شرم را به جان کودکان خود نیز انداختهایم.
مایکل سندل[۵]در کتاب «آنچه با پول نمیتوان خرید[۶]» میگوید، دویدن در جاده دنیای مدرن ما را به آسایش میرساند، اما لزوما به آرامش نمیرساند. ما را به بهداشت میرساند، ولی لزوما به سلامتی نمیرساند، ما را به قدرت می رساند، ولی به معنا نمیرساند و … . حال که رضایتمندی در دومیهاست که راه حصول دیگری دارد.
حال سوال این است: آیا امیدی برای رهایی از سگ شرم وجود دارد؟ در روند فعلی نظریهپردازی اقتصادی و اجتماعی باید جواب منفی داد. هر چند در دنیای مدرن غرب کودکان از یادگیری بخشی از آداب و رسوم رهایی یافتند، اما همچنان به افسار انگیزه «دوری از زندگی با شرم» گرفتار بوده و کنترل میشود. در این مسیر باید دوید تا نرسید. باید دوید تا عقب نیفتاد و احساس شرم پای ما را نگیرد. باید دانست اگر رضایتمندی را در حرکت در مسیر داشتن و یا ساختن برای جلوگیری از شرم بنا کردیم، هیچگاه به سرمنزل آرامش نخواهیم رسید، چون سگ شرم با سرعتی بیشتر از همه ما میدود و توان و زمان ما برای فرار از چنگ او محدود است. اما اگر رضایتمندی را در بودن بنا کنیم و دستیابی به بهترین نسخه از آنچه هستیم را هدف قرار دهیم، آرامش قابل حصول است و استعدادها قابل ظهورخواهند بود.
هرچند دستاوردهای حاصل از ترس از سگ شرم ذاتاً هیچ مشکلی ندارند و بعضا بسیار ارزشمند هستند اما باید توجه داشت گاهی انسان برای دست یافتن به هدفی خوب (مانند تمرین برای مسابقه المپیک) میدود، که این دویدن بسیار لذت بخش و همراه با رضایتمندی است اما گاهی با همان سرعت از ترس یک سگ میدود، که بسیار هراس آور و منزجر کننده خواهد بود. دویدن و حرکت پر انرژی در جاده زندگی خوب است، اما نوع انگیزش آن میتواند رضایتمندی حاصله را به کلی از بین ببرد.
توسعه زمانی محقق میشود که هر فردی بتواند به عنوان یک پروژه مجزا شکوفا شود و استعداد و قابلیتهای خود را کشف کند و در پی فرصتی برای بروز آنها باشد. احساس شرم باعث میشود افراد به دنبال بدست آوردن آنچیزی باشند که عموم مردم دارند، به دنبال یاد گرفتن چیزی باشند که عموم مردم میدانند و به دنبال سبکی از زندگی باشند که عموم مردم زندگی میکنند. در این حالت هیچگاه شکوفایی حاصل نخواهد شد. انگیزه شرم شاید رشد ایجاد کند، اما توسعه ایجاد نخواهد کرد. سعی نکنید آن را در کودکانتان پرورش دهید.
[۱]The Theory of Moral Sentiments
[۲]Victor Lebow
[۳]Tim Jackson
[۴]prosperity without growth
[۵]Michaelsandel
[۶]what money can’t buy
دیدگاه (2)
سلام
بسیار مطلب عمیق و روانی در توضیح موضوع مصرف زدگی که بحران امروز جامعه ی ماست و چون سیل ویرانگر شاید اگر اندیشه یی برای آن بصورت جمعی نکنیم ، شاید همه ی دستاوردهای ما را از ما بگیرد
که انشااله با بینش جمعی و تلاش فرهیختگانی که پویش توسعه را تغییر در نظام فکری بدنه جامعه می دانند و در بهبود و اصلاح آن تلاش ارزشمندی را ایفا می نمایند جامعه ی ما راه سلامت زیستن را بیابند
از همه دغدغه مندان آگاه که در مسیر اصلاح جامعه تلاش می کنند سپاسگزارم و قدردان
سلام
روزی استاد عزیزم نور چشمم جناب اقای دکتر رنانی تماس گرفته و امر فرمودند حقیر پیرامون توسعه و دین یا توسعه در تشیع کار کنم البته قبلا کار کرده بودم.
اما مضبوط تر کار را ادمه دادم و اکنون اماده ام در رادیو توسعه ارائه کنم.