رؤیای ایرانی
هومن علوی
پژوهشگر توسعه
اهمیت و کارکرد رؤیاپردازی
برخی از تحولات بزرگ و تأثیرگذار تاریخ بشر با رؤیا عجین شدهاند؛ نظیر حلقهی بنزن، جدول مندلیف، ماشین خیاطی و رمان فرانکشتاین. رؤیاها بنیان شکلگیری انگیزه، معنا و جهت در زندگی فردی و اجتماعیاند. رؤیاها سازوکارهایی روانی – اجتماعیاند که میتوانند به نیرویی واقعی برای تحول فردی و جمعی بدل شوند. بر اساس دیدگاه یونگ، برخی رؤیاها بهعنوان نمادهایی از «ناخودآگاه جمعی» [۱] عمل میکنند که انسان را به درک عمیقتری از خویشتن و جامعه میرسانند.
در سطح فردی، آرزوها/رؤیاها مسیر زندگی را جهت میدهند و انگیزهی مقاومت در برابر موانع و محدودیتها را فراهم میکنند. در سطح اجتماعی، قصهها/رؤیاها بهصورت «کلانروایتها» عمل میکنند؛ روایتهایی که میتوانند انسجام اجتماعی بیافرینند، افق آینده را ترسیم کنند و انرژی جمعی را بهسوی اهداف مشترک هدایت نمایند.
ایران امروز، بیش از هر زمان دیگری نیازمند صورتبندی یک قصه/رؤیای ملی است. رؤیایی که بتواند در برابر ناامیدیها و بیاعتمادیهای انباشته، نیرویی تازه برای بازآفرینی امید اجتماعی فراهم آورد. رؤیای ملی که پلی باشد میان گذشتهی پرشکوه یا اسطورهای، تلاطمها و زخمهای اکنون و آیندهای که ساخته خواهد شد. با شکلگیری روایت مشترک، جامعه میتواند از دام ناامیدی و تلهی درآمد متوسط عبور کند، اعتماد اجتماعی را احیا کند و نیروی جمعی خود را بهسوی ساختن فردایی روشن و مشترک بسیج نماید. اما فرصت ایران کوتاه و روبهپایان است؛ زیرا پنجرهی تاریخی «منابع» تحقق رؤیای ملی هر روز محدودتر میشود.
سوزان بویل؛ روایت یک رؤیای فردی
در بهار سال ۲۰۰۹، برنامهی تلویزیونی Britain’s Got Talent شاهد رخدادی بود که بهسرعت فراتر از یک مسابقهی سرگرمی رفت و به یکی از نمادهای فرهنگی در قرن بیستویکم بدل شد. سوزان بویل (Susan Boyle)، زنی ۴۷ ساله از شهر کوچک بلکبرن (Blackburn) در اسکاتلند، در شرایطی روی صحنه آمد که ظاهر ساده، پوشش معمولی و فقدان آرایش حرفهایاش مرسوم، بستر مناسبی برای شکلگیری قضاوتهای زودهنگام فراهم کرده بود. واکنش نخستین تماشاگران و حتی داوران، بهویژه سایمون کاول (Simon Cowell)، آشکارا پیشداورانه و منفی بود.
هنگامی که بویل اعلام کرد قصد دارد قطعهی I Dreamed a Dream اثر کلود میشل شونبرگ را اجرا کند، فضای سالن مملو از ناباوری و خندههای تمسخرآمیز شد. وقتی موزیک آغاز شد، همچنان برخی از تماشاگران و داوران نگاههایی تمسخرآمیز با یکدیگر ردوبدل میکردند. اما درست در همان لحظه که بویل نفس عمیقی کشید و نخستین جملهی آهنگ «There was a time when men were kind …» را با صدایی قدرتمند و بلورین اجرا کرد، سکوتی مطلق بر سالن حاکم شد. این نقطهی عطف، نمونهای روشن از آنچه در علوم اجتماعی با عنوان وارونگی انتظارات [۲] شناخته میشود، بود: حضار که تا چند ثانیه قبل با دیدگاهی تمسخرآمیز به او مینگریستند، بهسرعت تحتتأثیر بار عاطفی و کیفیت موسیقایی اجرا قرار گرفتند.
صدای سوزان بویل آکنده از تجربههای زیسته و عاطفه بود؛ گویی سالها رنج، امید و آرزوهای بربادرفته در آن تجسمیافته بود. به همین دلیل، واکنش تماشاگران صرفاً تحسین فنی نبود، بلکه به تجربهای جمعی و عاطفی بدل شد. برخی اشک ریختند، برخی دیگر با ناباوری به صحنه خیره ماندند، و در پایان، تشویق ایستادهی همگانی سالن را در بر گرفت.
نکتهی قابلتوجه آن بود که رفتار بویل پس از پایان خواندن، سادهدلانه، غیرحرفهای و نادرست بود؛ وی بدون آنکه منتظر واکنش یا نظر داوران بماند، قصد داشت صحنه را ترک کند. رفتاری که نشانهی صداقت و بیتکلفی و البته عدم آشنایی به روال برنامه بود و بُعد نمادین رخداد را برجستهتر ساخت. در اینجا، «سادگی رفتاری» نه بهعنوان حاشیهای کماهمیت، بلکه بهمثابه بخشی از پیام اصلی اجرا عمل کرد و نشان داد که استعداد میتواند بر محدودیتهای ظاهری و پیشداوریهای اجتماعی غلبه کند و یک رخداد عادی را به «رخدادی نمادین» بدل سازد.
موفقیتهای بعدی بویل نیز کمنظیر بود. نخستین آلبوم او با عنوان I Dreamed a Dream در سال ۲۰۰۹ به پرفروشترین آلبوم بریتانیا تبدیل شد و تنها در هفتهی اول انتشار بیش از ۴۱۰ هزار نسخه فروش رفت؛ آماری که در آن زمان یک رکورد محسوب میشد. در سطح جهانی، این آلبوم با فروش بیش از ۹ میلیون نسخه، او را به صدر جدولهای موسیقی در ایالات متحده و اروپا رساند. بویل طی سالهای بعد چندین آلبوم دیگر منتشر کرد که جمعاً به فروش دهها میلیون نسخه رسید و نامش را بهعنوان یکی از موفقترین پدیدههای موسیقی آماتور معاصر ثبت کرد.
فراتر از دادههای اقتصادی و موفقیتهای تجاری، داستان سوزان بویل واجد پیامی عمیقاً اجتماعی و فرهنگی است. او نشان داد که شکوفایی میتواند زمانی رخ دهد که فرد، حتی در شرایطی نامتعارف و در برابر قضاوتهای منفی، از فرصت پیشآمده نهایت استفاده را ببرد. حضور بویل بر صحنه، لحظهای بود که استعداد، پشتکار و باور به خویشتن بر همهی تمسخرها و پیشداوریها غلبه کرد. همین عاملیت فردی او الهامبخش میلیونها نفر شد که رؤیاهای خود را «دستنیافتنی» میپنداشتند، و نشان داد تحقق آرزوها بیش از آنکه به شرایط اولیه وابسته باشد، به توانایی پاسخگویی و بهرهبرداری حداکثری از فرصتها بستگی دارد.
از منظر جامعهشناختی، این رخداد را میتوان نمونهای از بالفعل شدن سرمایهی انسانی و فرهنگی دانست؛ اما نکتهی محوری داستان سوزان بویل این است که وی صرفاً دریافتکنندهی این فرصت نبود، بلکه کنشگری بود که توانست آن را به نقطهی عطفی در زندگیاش بدل کند. این تجربه یادآوری میکند که در بزنگاهها، آیا جامعه نیز میتواند فرصتها را بهدرستی شناسایی و رؤیاهای تاریخی خود را محقق سازد؟
رؤیاهای جمعی: الزامات شکلگیری رؤیا در جوامع
اگر فردی با امید و پشتکار میتواند مسیر زندگی خود را دگرگون کند، آیا جوامع نیز میتوانند رؤیای جمعی بیافرینند؟ درآمد سرانه بهعنوان شاخصی کلیدی برای سنجش ظرفیت یک جامعه برای تحقق رؤیاها شناخته میشود. بااینحال، تجربهی تاریخی نشان میدهد که افزایش درآمد سرانه بهتنهایی برای ایجاد نشاط اجتماعی و رؤیای جمعی کافی نیست.
چرا برخی جوامع رؤیای جمعی خلق میکنند و برخی ناکام میمانند؟ خلق رؤیای جمعی مستلزم همسویی میان توسعه اقتصادی، انسجام اجتماعی، عدالت نهادی و سرمایههای فرهنگی و نمادین است. از منظر جامعهشناسی توسعه، رشد درآمد سرانه بستر لازم را فراهم میکند و هنگامی که اعتماد اجتماعی، مشروعیت نهادها و هویت جمعی تقویت شوند، انرژی اجتماعی به سمت تحقق اهداف مشترک هدایت میشود و چشمانداز جمعی شکل میگیرد. چین نمونهای شاخص است؛ سیاستهای اصلاحات اقتصادی و سرمایهگذاری زیرساختی همراه با تقویت سرمایه فرهنگی و نمادین، ارتقای حس هویت و امید جمعی، موجب شد «رؤیای چینی» شکل بگیرد و جامعه از تله درآمد متوسط [۳] عبور کند. این تجربه نشان میدهد که چشمانداز جمعی، ترکیبی از اقتصاد، فرهنگ و نهادهاست و بدون همپوشانی این ابعاد، رشد اقتصادی بهتنهایی توان ایجاد امید و روایت جمعی را ندارد.
در مقابل، کشورهایی مانند مکزیک و شیلی، باوجود رشد نسبی درآمد سرانه، به دلیل نابرابری اقتصادی (ضریب جینی)، احساس بیعدالتی، ادراک فساد و ضعف نهادها در تله درآمد متوسط گرفتار شده و از خلق «کلانروایتی جامع» [۴] و قصهای الهامبخش برای ترسیم چشمانداز ملی بازماندهاند. نظریه آنومی مرتون (Merton, 1938) این وضعیت را توضیح میدهد: وقتی شکاف میان اهداف فرهنگی و ابزارهای مشروع برای دستیابی به آنها افزایش یابد، جامعه دچار بیهنجاری و ناامیدی میشود و امکان شکلگیری امید جمعی کاهش مییابد. عراق نمونهای دیگر است؛ درآمدهای نفتی منابع لازم برای تأمین مالی زیرساختها و ارتقای رفاه اقتصادی ایجاد کرده، اما بیثباتی سیاسی، فساد و خویشاوندسالاری، اعتماد اجتماعی و حس عدالت را تضعیف کرده و مانع شکلگیری روایتی الهامبخش برای رؤیای ملی شده است. این مثالها نشان میدهد که رؤیای ملی و انسجام اجتماعی بههم گره خوردهاند. تحقق آن نیازمند ترکیبی چندبعدی از رشد اقتصادی پایدار، عدالت نهادی، سرمایههای فرهنگی و نمادین و اعتماد اجتماعی است تا چشمانداز مشترک و امید جمعی بازتولید و تثبیت شود.
چالش رؤیای ایرانی و تله درآمد متوسط
اقتصاد ملی ایران در سالهای اخیر به دلیل هزینههای تحمیلی ناشی از تحریمها و سرمایهگذاری ثابت ناکافی کوچک شده است و در نتیجه درآمد سرانه به حدود ۴۸۰۰ دلار (World Bank, 2024) کاهش یافته است. اقتصاد ملی ایران در کوتاهمدت برای تأمین مالی زیرساختها، فناوری، حفظ و ارتقای سرمایه انسانی، مدیریت «ابر ناترازیها» (نظیر ناترازی صندوقهای تأمین اجتماعی، ناترازی انرژی و فرونشست آب) و خروج از تله درآمد متوسط به شدت به عایدات نفتی وابسته است؛ اما این منبع با تهدیدات متعددی مواجه است. گزارش آژانس بینالمللی انرژی (IEA, 2024) پیشبینی میکند که تقاضای جهانی برای نفت خام تا سال ۲۰۳۵ بهدلیل گذار به انرژیهای پاک کاهش پیدا کند. تحریمهای بینالمللی و کاهش سرمایهگذاری در بخش نفت نیز پنجرهی زمانی ایران برای بهرهگیری از این منابع را تنگتر کرده است.
اقتصاد ایران برای فرار از تله درآمد متوسط، باید منابع نفتی را به سرمایهگذاریهای مولد در بخشهای غیرنفتی با بالاترین بازده و در مسیر فعالیتهای سودآور در زنجیره ارزش جهانی (منحنی لبخند) تبدیل کند. بااینحال، چالشهای ایران فراتر از اقتصاد است. بیاعتمادی اجتماعی، فساد نهادی و نابرابری، موانعی هستند که حتی با افزایش تولید ملی و درآمد سرانه، میتوانند ایران را در تله درآمد متوسط نگه دارند. این موضوع را میتوان با نظریه «توسعه بهعنوان آزادی» آمارتیا سن توضیح داد؛ توسعه واقعی زمانی محقق میشود که قابلیتهای انسانی و اجتماعی گسترش یابد و افراد در بستر نهادهای پایدار، امکان مشارکت فعال و امید به آینده داشته باشند. اگر آزادیها محدود باشند و ادراک فساد و تبعیض ادامه یابد، حتی رشد اقتصادی نیز به بیاعتمادی و ناامیدی منجر میشود و زمینه شکفتگی و نشاط ملی فراهم نمیشود. در مقابل، گسترش آزادیها همراه با کاهش ادراک فساد و تبعیض و تقویت احساس عدالت، بستری فراهم میآورد که پویایی اقتصادی به نیرویی الهامبخش بدل شود، اعتماد و امید به آینده را در تصمیمگیری فعالان اقتصادی و زندگی روزمره مردم زنده کند، ایران را از تله درآمد متوسط عبور دهد و زمینهی خلق رؤیای ایرانی را فراهم سازد.
افقپذیری اجتماعی و دگرگونی سبک زندگی
سوزان بویل نمادی روشن از غلبهی استعداد، پشتکار و امید بر پیشداوریها و محدودیتهای ظاهری است. او با یک فرصت کوتاه نهتنها زندگی خود را دگرگون ساخت، بلکه الهامی جمعی پدید آورد که میلیونها نفر را به باور به رؤیاهای خود تشویق کرد. داستان سوزان بویل یادآوری میکند که رؤیاها، حتی در برابر پیشداوریها و محدودیتها، میتوانند شکوفا شوند. اما برای جوامع، تحقق رؤیا نیازمند ترکیبی از رشد اقتصادی، احساس عدالت، اعتماد نهادی و سرمایهی فرهنگی است.
در دورههایی که جامعه از نشاط و افقپذیری اجتماعی برخوردار است، با صورتبندی نوعی انسان نوین مواجه میشویم؛ انسانی که فراتر از مصرف لحظهای و واکنشی عمل میکند و رفتارهای فردیاش آینه تحولات کلان اجتماعی و نهادی است. در چنین فضایی، سبد مصرفی او از زیست در پارادایم «اثر رژ لب» [۵] به پارادایم «آیندهاندیش» [۶] و «توسعه سرمایه انسانی» [۷] تغییر مییابد؛ تغییری که نهتنها نشانگر جابهجایی اولویتهای اقتصادی، بلکه بازتابی از بازتوزیع و بازتولید سرمایههای فرهنگی و نمادین در سطح جامعه است. در مسیر شکلگیری «رؤیای ایرانی»؛ خانوادهها از مصرف واکنشی به سرمایهگذاری در آموزش، سلامت و پسانداز مولد حرکت میکنند. فرد از یک «سوداگر» کوتاهنگر به یک «سازنده» آیندهساز تبدیل میشود. اقتصاد از منطق مبادلهای و مصرفی به سمت اقتصادی مولد، نوآورانه و ارزشآفرین گرایش مییابد. این تغییرات اثرات عمیقی بر رفتار فردی، بافت اجتماعی و در نتیجه ساختار اقتصادی خواهد داشت. به چند نمونه از این تغییرات اشاره میشود:
تحول در الگوهای مصرف و سرمایهگذاری خانوار: اولویتهای فردی و جمعی در راستای ایجاد آیندهای مطمئنتر بازآرایی میشود. خانوادهها از مصرف کوتاهمدت و واکنشی به سمت مصرف آگاهانه و سرمایهگذاری در آموزش، سلامت، مسکن پایدار و پساندازهای مولد حرکت میکنند. این گذار میتواند جهش از مراحل پایینتر هرم مازلو (نیازهای فیزیولوژیک و امنیت) به مراحل بالاتر (تعلق، احترام و خودشکوفایی) باشد، بهطوریکه موجب ارتقای سرمایه انسانی و «سبک زندگی آیندهاندیش» [۸] گردد.
کارآفرینان سازنده و بازتعریف موفقیت: معیارهای موفقیت فردی از شاخصهای مادی و کوتاهمدت به سمت شاخصهای ناملموس و بلندمدت مانند شکوفایی استعداد، مهارتآموزی، سلامت، شاد زیستن و مشارکت اجتماعی تغییر میکند. این تحول، زمینهساز عبور از جامعهای «روزمرهنگر» به جامعهای «آیندهساز» است. با تقویت باور به فردایی روشن و افزایش روحیه ریسکپذیری و نوآوری، سبک زندگی اقتصادی به سمت خلاقیت، کارآفرینی و مشارکت فعال در عرصههای اقتصادی، علمی و فرهنگی حرکت میکند. سرمایهگذاران و کسبوکارها از انگیزههای سوداگرانه و کوتاهمدت فاصله میگیرند و به سمت ارزشآفرینی بلندمدت و کارآفرینی مولد گرایش مییابند. این گذار فردی از «سوداگر» به «سازنده»، در سطح کلان منجر به دگرگونی ساختاری اقتصاد ارزشآفرین میشود.
معنابخشی به زیست روزمره: در فضای متحول، افراد افق وجودی خود را فراتر از لذتهای آنی یا اجتناب از رنجهای گذرا تعریف میکنند. آنها دیگر در پی ارضای نیازهای صرفاً فیزیولوژیک یا مادی نیستند، بلکه برای خروج از چرخههای رضایتهای ناپایدار، به دنبال یک هدف پایدار و مسئولیتی عمیقتر در زندگی خود هستند. این تغییر در نگرش، به افراد اجازه میدهد تا با تعالیبخشی به کنشهای فردی خود، آنها را به یک کلانروایت جمعی و معنای مشترک پیوند دهند. در این رویکرد، تحولات معنایی درونی افراد تبدیل به نیروی محرک اجتماعی اثربخش میشود.
پنجرهای برای تحقق رؤیای ایرانی
برای گریز از تله درآمد متوسط و دستیابی به افقهای توسعهای و رؤیای جمعی، ایران نیازمند یک مسیر سهمرحلهای است. در گام نخست با «مدیریت بحرانهای عاجل» در کوتاهمدت، ثبات نسبی در اقتصاد و جامعه ایجاد میشود و سطحی از اعتماد عمومی بازسازی میگردد. گام دوم، «آمادهسازی برای اصلاحات ساختاری» است که بستر گذار بلندمدت اقتصادی و اجتماعی را فراهم میآورد؛ اصلاحاتی که شامل بازآرایی نهادی، تقویت شفافیت، ارتقای حس عدالت، کاهش ادراک فساد و ارتقای بهرهوری در بخشهای کلیدی است. موفقیت در این دو گام، زمینه را برای مرحله سوم فراهم میکند: «آیندهاندیشی و افقهای بلندمدت». در این مرحله، کلانروایت جامع و قصهای الهامبخش شکل میگیرد. جامعه و نظام سیاستگذاری با اتکا به کلانروایت، انرژی جمعی را در مسیر تحقق اهداف ملی بسیج میکند. این نقطه همان جایی است که رؤیای ایرانی میتواند از آرزومندی به واقعیت بدل شود. رؤیایی که در آن شهروندان فراتر از بقای روزمره، «آیندهنگر» [۹] میشوند، سرمایه انسانی خود را ارتقا میدهند و با مشارکت فعال در فرایند توسعه و افقهای بلندمدت، در ساختن فردایی بهتر سهیم میشوند.
طی سده اخیر حداقل دو تلاش برای ترسیم چشمانداز با افق بلندمدت انجام شده است؛ چشمانداز ۱۳۵۰-۱۳۶۵ با هدف تبدیل ایران به کشوری دارای قدرت اقتصادی و صنعتی و چشمانداز ۱۳۸۴-۱۴۰۴ با هدف قرار گرفتن ایران در جایگاه اول اقتصادى، علمى و فناورى در سطح منطقه آسیای جنوب غربی. یکی از مهمترین درسآموختهها از ترسیم دو چشمانداز، فقدان قصهای الهامبخش و کلانروایتی جامع است که بتواند انرژیهای پراکنده را همسو سازد.
اکنون پس از این تجربهها، انتظار منطقی این است که نخبگان و فرهیختگانش – فارغ از گرایشها و حوزههای تخصصی – برای اولین بار گرد هم آیند. نشستی که در پرتو گفتوگو و همفهمی، در مقام طراحی و ترسیم رؤیایی مشترک برای آینده ایران همت گمارند. آیا نخبگان، فرهیختگان و بوروکراتهای ایرانی قادر خواهند بود همچون کنشگری آگاه، گنجینههای ملی را شناسایی کرده و آن را به رؤیای مشترک بدل کنند؟ چنین رؤیایی، متکی بر سرمایههای فرهنگی، نهادی و انسانی بهمثابه قطبنمایی عمل میکند و میتواند آحاد جامعه، کنشگران مرزی و فرهیختگان خیراندیش، مدیران عالیرتبه دولتی و بوروکراتهای نظام سیاستگذاری را در مسیر تحقق اهداف مذکور بهطور همراستا، منسجم و همافزا هدایت کند. بهاینترتیب، «رؤیای ایرانی» صرفاً یک چشمانداز آرمانی، طول و دراز و دستنیافتنی نیست، بلکه نیروی محرکهای برای بازآرایی سبک زندگی، نظام اقتصادی و نظم اجتماعی است.
اکنون پرسش این است: آیا میتوانیم، همچون سوزان بویل، در لحظهی فرصت از پیشداوریهای تاریخی و محدودیتها عبور کنیم و سهمی در ساختن رؤیای ایرانی ایفا نماییم؟ آیا نخبگان ایرانی از هر گرایش و با هر ریشه و اندیشهای، که هرکدام در مقام دعوی گویی آمادهاند تا راهبری کشور بهسوی توسعه را در دست گیرند، آیا میتوانند ساعتها در کنار هم بنشینند و با آرامش و با پذیرندگی، درباره الزامات عبور ایران به آیندهای امن و مرفه و شیوه تعامل و همکاریشان با یکدیگر گفتوگو کنند و به تفاهم برسند؟ آیا آنان میتوانند بهجای آن که رؤیای خود را به نام رؤیای ایران مطرح کنند، تمام اعتبار و توانایی خود را برای تحقق یک رؤیای مشترک ایرانی به میدان آورند؟ آیا مردم ایران آمادگی دارند تا در کنار نخبگان و کنشگران توسعهخواه کشور، بهجای تلاش برای تحقق خواستهها و آرزوهای شخصی، قومی یا مذهبی خود، انرژی خویش را مصروف در قصه رؤیای ملی کنند؟
پینوشتها
[۱] Collective Unconscious
[۲] Expectation Reversal
[۳] مفهوم «تله درآمد متوسط» به وضعیتی اشاره دارد که کشورها پس از رسیدن به سطح درآمد متوسط (حدود ۴,۰۰۰ تا ۱۲,۰۰۰ دلار سرانه)، در انتقال به اقتصادهای پیشرفته ناکام میمانند. دلیل این ناکامی اغلب به کمبود نوآوری، ضعف نهادها، نابرابری و فساد بازمیگردد. کشورهایی که در این تله گرفتار میشوند، نمیتوانند رشد اقتصادی را به نشاط اجتماعی و چشمانداز و رؤیای ملی تبدیل کنند.
[۴] Grand Narrative
[۵] Lipstick Effect
[۶] Future-oriented، به فرد یا جامعهای اشاره دارد که برنامهریزی و تصمیمگیری را بر اساس چشمانداز بلندمدت انجام میدهد.
[۷] Human Capital Development
[۸] Future-oriented lifestyle
[۹] Forward-looking
دیدگاهتان را بنویسید