آخرین مطالب

بازگشت به آخرین مطالب
انتخابات و درخودماندگی آموخته شدۀ جامعۀ امروز

انتخابات و درخودماندگی آموخته شدۀ جامعۀ امروز

دکتر نعمت الله اکبری 
استاد دانشگاه اصفهان و عضو کمیته علمی پویش فکری توسعه

مرحله اول چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد. میزان مشارکت در این مرحله از انتخابات گویای واقعیتی تلخ برای مدیران ارشد نظام و تحلیلگران مسائل سیاسی و اجتماعی بود. میزان مشارکت در انتخابات به پایین ترین سطح طی چند دهه گذشته یعنی ۳۹.۹ درصد رسید. مشارکت اجتماعی به مانند همدلی و اعتماد عمومی یکی از مهم ترین شاخص های سرمایه اجتماعی است. آمار انتخابات هشتم تیر نشان میدهد که با وجود تلاشها و تبلیغات رسمی و غیر رسمی، سرمایه اجتماعی با سرعتی نگران کننده رو به کاهش و بلکه سقوط است. اکنون با این پرسش جدی مواجه هستیم که براستی چرا تا این اندازه شاهد افت اعتماد عمومی و کاهش سرمایه اجتماعی هستیم؟ 

چرا این روزها بسیاری از هموطنان هیچ تمایلی برای شرکت در انتخابات ندارند و انگیزه‌های خود را از دست داده و در عمل دست روی دست گذاشته‌اند تا جریان زندگی آنها را با خودش به هر سمتی ببرد؟ در چنین شرایطی افراد تلاشی هم برای بیرون کشیدن خود از این وضعیت انجام نمی‌دهد و رمقی برای تلاش کردن ندارند. آیا باید بپذیریم که افسردگی‌ اجتماعی فراگیر شده است.؟ 

با افراد زیادی روبرو هستیم که این عبارات را به کار می برند: چه فایده ای دارد در انتخابات شرکت کنیم؟ تا بحال برای ما چه کرده اند؟ این ها اسم هر کسی را بخواهند از صندوق در میآورند؛ ما هر روز وضعمان بدتر از قبل شده است. 

 چنین عباراتی رایجی، نشان از این دارد که بخش قابل ملاحظه ای از مردم تصور می‌کنند که قدرت تغییر سرنوشت خود را ندارند، در مقابل جریان‌های مثبت و منفی اجتماعی منفعل عمل می‌کنند، درمانده و ناتوان خود را محکوم به پذیرش شرایط موجود می دانند و در نهایت، هیچ کوششی برای تغییر شرایط نمی‌‌کنند و با شعار رأی بی رأی سعی دارند آبی بر درون پر التهاب خود بریزند. 

روانشناسان می گویند: زمانی که کودک در سنین پایین از پدر، مادر یا اطرافیان درخواست کمک می‌‌کند و با بی‌توجهی از سوی آنها مواجه می‌شود، نمی‌تواند چالش‌های کوچک خود را حل کند و اگر بارها این وضعیت توسط اطرافیان تکرار شود، کودک به مرور«درماندگی آموخته شده» را (Learned Helplessness) تجربه می‌کند. در نتیجه این وضعیت در سنین بالاتر، احساس بی‌ارزش بودن و ناتوانی در فرد بروز می کند و فرد در زندگی شخصی از عزت نفس کافی برخوردار نیست 

همچنان که درماندگی یا درخودماندگی آموخته شده برای افراد مانند هر بیماری دیگری دارای سطوح و درجات مختلفی است جامعه نیز چنین حالت‌هایی را در سطوح مختلف تجربه می کند. به واقع جامعه نیز همچون فرد دچار انواع بیماری های روان تنی و رفتاری میشود و حتی وقتی ماحصل جمع جبری رفتار تک تک افراد در جامعه را بخواهیم رفتار جمعی و اجتماعی بدانیم باید آن را با ضریب فزاینده محاسبه کنیم چرا که افراد در تعامل و ارتباط با دیگران می توانند دچار سوگیری های شناختی نیز بشوند. حزن یک فرد، در یک جمع محزون شدت می یابد و نشاط یک فرد در بین جمع با نشاط نیز شدت می یابد. 

 

چرا جامعه دچار «درماندگی آموخته شده» گردیده است و راهکار درمان آن چیست؟ 

به واقع جامعه ایرانی طی چند دهه گذشته بطور مداوم مورد کم توجهی توسط مسئولان قرار گرفته است و وعده های بی اساس و برنامه های بی نتیجه، شرایط ناگوار اقتصادی از جمله نرخ تورم و بیکاری دو رقمی طی سالهای متوالی و در نهایت افزایش نرخ فلاکت، اکثریت جامعه را به درماندگی آموخته شده دچار ساخته است. 

با تأسف، باید گفت که در اثر ابتدای جامعه به بیماری یاد شده، با آن که تمامی سرمایه های سیاسی، فرهنگی، مذهبی و معنوی برای کشیدن مردم به پای صندوق های رأی از طرف تمامی جناح های سیاسی هزینه شده است، اما نتیجه آن در خوشبیانه ترین حالت جلوگیری از کاهش شدید مشارکت بوده ولی  باعث افزایش مشارکت نشده است چرا که نسبت به دو انتخاب نزدیک به انتخابات اخیر شاهد کاهش چشمگیر نرخ مشارکت بوده ایم. جامعۀ دچار درماندگی آموخته شده، بشدت ناامید است، تلاشی برای موفق شدن نمی کند، منفعل شده است، دچار سندروم بی آرمانی شده است، کارها را به تاخیر می اندازد ، منتظر منجی های فرازمینی است و در نهایت عزت نفس خود را از دست داده است به طوری که تقاضاها و درخواست هایش در سطح نازلی از نیازهای اقتصادی و اجتماعی است. 

 

راهکارهای غلبه بر درماندگی آموخته شده جامعه چیست؟ 

همان طور که درماندگی آموخته شده در افراد قابل درمان است، برای جامعه نیز قابل درمان است و می‌توان بر آن غلبه کرد. اولین اقدام به منظور کشف علل درماندگی آموخته شده جامعه، روانکاوی اجتماعی است .طبعا مطالعات و نگرش سنجی هایی که طی سالهای گذشته از گروه های مختلف جامعه صورت گرفته، بیان کنندۀ کاهش اعتماد مردم به سطوح مختلف مدیریتی کشور است. در پی عدم پاسخگویی مسئولان به مردم و درنتیجه بی اعتمادی شدید مردم به مدیران، احساس بی پناهی در جامعه گسترش یافته است. انواع موقعیت های نگران کنندۀ گوناگون و رخدادهای تلخ از اختلاس های میلیاردی گرفته تا واقعیت برجام ، داستان کرسنت ، حقیقت پیوستن یا نپیوستن به  fatfتا اسید پاشی زنان، افزایش قیمت بنزین بدون اقناع قبلی افکار عمومی،  هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری، عدم شفافیت و پاسخگویی بموقع در ماجرای مهسا، و ده ها رخداد دیگر از منظر مردم بی پاسخ باقی مانده است و با هرگونه اعتراض در این موارد با داغ و درفش برخورد شده و تلنباری از یأس و احساس بی تأثیری و فروبستگی را در جامعه دامن زده است. عدم پاسخگویی و ناهمدلی مسئولان با مردم، آنها را به انزوای سیاسی و بی رغبتی به مشارکت و تصمیم گیری سوق داده است. 

انتخابات پیش رو فرصتی را برای نظام فراهم کرده است که به درمان کوتاه مدت این درماندگی اهتمام ورزد. یکی از درمان های کوتاه مدت درمان رفتار شناختی جامعه است؛به  طوری که حس اعتماد از دست رفته به جامعه تا حدی بازگردد.  بزنگاه انتخابات تا حدی این فرصت را به مسئولان می دهد که با رفتارهای سنجیده اعتماد مردم را بازسازی کنند. اولین گام را شورای نگهبان با تایید صلاحیت مسعود پزشکیان در جهت تنوع بخشیدن به رویکردهای سیاسی کاندیداهای ریاست جمهوری برداشت. با این حال، بسیاری بر این باورند که این بازی سیاسی نظام برای به پای صندوق کشاندن مردم است و ساز و کار بالا آمدن کاندیدای منتقد وضع موجود فراهم نیست. اما دور اول انتخابات تردید جدی در این خطای شناختی ذهن خوانی و نیت خوانی ایجاد نمود و ملاحظه شد که نفر اول صندوق آرا بر خلاف انتظار و سوگیری شناختی مردم شخص دیگری بود. اما هنوز کافی نیست و درمان رفتار شناختی مردم مستلزم زمان است. 

پزشکیان کاندیدایی صریح و بی تکلف و بدون وابستگی به نهادهای قدرت و ثروت است که با رویکرد فکری و شخصیت بی تکلف خود، توانسته است توجه طبقات مختلف مردم را به خود جلب کند. او می تواند با بازگردندان اعتماد به نفس به اکثریت کناره گیری کرده از صحنه، امید به نقش آفرینی را احیا کرده تا حدی به درمان این درخود ماندگی جامعه کمک کند و امید را به آنها برگرداند. رویکرد گفتمانی پزشکیان به گونه ای است که می تواند با تبیین اهداف ملی و دامن زدن به هوشیاری و آگاهی جامعه نسبت به شرایطی که در آن قرار گرفته است، و بیان قدرت جامعه در مطالبه گری و اثرگذاری مردم، امکان و ضرورت کنشگری را به آنان یادآور شود.  

تکیۀ پزشکیان بر خود انتقادی مسئولان با عباراتی از این دست که «مردم تقصیری ندارند؛ ما باید پاسخگو باشیم و …» تکیه بر حق مردم بر حاکمان و تقویت عزت نفس ملی، می تواند علائم درخودماندگی عادت شده یا آموخته شده جامعه را کاهش دهد وسپس دولت احتمالی برآمده از این رویکرد، در میان مدت یاید به درمان رفتار شناختی اقدام کند. سطح این اختلال خطرناک در جامعه به گونه ای است که زمان چندانی برای بازسازی و درمان باقی نمانده است. اگر نهادهای گوناگون در این مرحله حساس نتوانند اعتماد از دست رفته را به جامعه برگردانند و رئیس جمهور منتخب (هرکس که باشد) همچنان وعده های غیر عملی و رؤیایی به مردم بدهد، اختلال درماندگی توان جامعه را فروکاسته و سرمایه اجتماعی را با فروچاشی روبرو می سازد. در آن صورت،  «عالمی دیگر بباید وز  نو آدمی».  

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازگشت به آخرین مطالب